«طبل» اولین ساخته بلند کیوان کریمی، فیلمساز کرد ایرانی، در بخش هفته منتقدان ونیز به نمایش درآمد؛ فیلمی غریب با سوژهای سیاسی/اجتماعی که در ایران- ظاهراً در خفا و به شکل ممنوع- ساخته شده است.
این فیلمساز جوان که به عنوان مستند ساز به دلیل «توهین به نظام» دستگیر و به شش سال زندان و ۲۲۳ ضربه شلاق محکوم شده بود، با حضور همین فیلمش در ونیز هم مورد انتقاد رسانههای تندرو قرار گرفته و امکان حضور شخصی در ونیز را نداشته است.
برگزارکنندگان جشنواره هر نوع برخورد پلیسی با این فیلمساز را محکوم کردند و به احترام سازندگان فیلم چند صندلی خالی را در داخل تالار به نام آنها آذین بستند؛ نامهایی که مورد تشویق تماشاگران قرار گرفتند.
کیوان کریمیهم در نامه ای که قرائت شد ساخت این فیلم را یک چالش «خطرناک» توصیف کرد که نیاز به «شجاعت» داشت و او تصمیم گرفته است این شجاعت را به خرج دهد.
فیلم بیش از آن که سیاسی باشد، نوعی تجربه فرمیاست که سعی دارد در حال و هوایی شبیه به آثار بلا تار- با فضایی سیاه و سفید و نماهای طولانی و حرکات بسیار آهسته دوریین- بیشتر به فرم توجه کند تا محتوا.
در واقع فیلم به شکلی ضدقصه است و پس از آغاز پرتنش اولیه، اتفاق چندانی در فیلم نمیافتد: با تصاویر انتزاعی ای روبهرو هستیم که این وکیل را در موقعیتهای مختلف به نمایش میگذارد؛ هرچند اتفاقات دیگری در پسزمینه در حال رخ دادن هستند بی آن که فیلم تاکید چندانی بر آنها بکند. همسر این وکیل در حین بازجویی به قتل میرسد و همه این اتفاقات- آنچنان که ما میتوانیم مثلا از اشارههای گزارشهای رادیویی بفهمیم؛ اتفاقاتی که چندان برای تماشاگر خارجی ناآشنا به وقایع اخیر ایران شاید چندان روشن نباشد- وقایع خرداد سال ۸۸ در حال رخ دادن است؛ با اشاره به خیابانهای شلوغ و حرفهای میرحسین موسوی و احمدی نژاد.
اما به نظر میرسد کریمی به جز داستان چند خطیاش، قصد ارائه بیانیه سیاسی ندارد و بیشتر فیلمسازی است عاشق روایت یک فضا و موقعیت؛ تا آنجا که بیش از حد عاشق برخی نماهایش میشود و متوجه نیست که طول آنها بی دلیل چقدر طولانی است. از جمله صحنه داخل حمام که دوربین بی جهت حرکت میکند و ما شاهد یک ماساژ سنتی مردانه در حمامهای قدیمی هستیم که این نمای بسیار طولانی بیشتر در حال روایت جذابیتهای توریستی ایران برای تماشاگر خارجی است تا صحنهای در دل فیلم (همین طور نمایش ذبح گوسفند که کارکردی جز نمایش یک رسم اگزوتیک ندارد).
اما سیاه و سفید بودن فیلم، به شدت به کار فیلم میآید و فیلم را از شکل رئالیستی خود خارج میکند. در واقع با یک توهم یا فضایی به شدت سوررئال روبهرو هستیم که در بستری واقعی- ایران امروز- اتفاق میافتد.
فیلم درگیر شحصیت پردازی و ارائه توضیح به تماشاگر نیست. بسیاری از اتفاقات برای تماشاگر کاملاً روشن نمیشود و احتمالاٌ برای تماشاگر خارجی بیشتر مبهم است. اما فیلم دعوتی است فرم گرایانه که عامدانه به قصه اش پشت میکند.
با نگاه معقول با فیلمی روبهرو هستیم که از ضعف فیلمنامه آسیب میبیند و در نگاهی سنت شکنانه، با فیلمی تجربی روبهرو هستیم که در قید و بند فیلمنامه نیست. در هر دو حال با تصاویر غالباً جذابی روبهرو هستیم که شخصیتهایش را در فضایی رویاگون سهیم میکند؛ هرچند دنبال کردن فیلم در برخی صحنههای بی جهت طولانی دشوار به نظر میرسد.