آیتالله خامنهای دو مدعای کاذب مطرح میسازد که آدمی آرزو میکرد کاش حقیقت داشتند. اول- طبیعت چکمه، طبیعت دیکتاتوری است. دوم- طبیعت نعلین، طبیعت ضد دیکتاتوری است. نوشتار کنونی ناظر به نقد مدعیات او و روشنگری در این زمینه است.
آیتالله خامنهای در ۹۴/۱۰/۱۴ در دیدار با ائمه جمعه سراسر کشور خطاب به آنان گفت: «دشمنان ما که حاضرند برای خاطر تشفّی قلبهای سیاه و تاریکشان، شب را روز، و روز را شب جلوه بدهند، کشور را متهم میکنند به دیکتاتوری و این حرفها. زمان امام هم میگفتند، اوایل انقلاب هم میگفتند: "دیکتاتوری نعلین". نعلین اصلاً قابل دیکتاتوری نیست! طبیعت نعلین طبیعت دیکتاتوری نیست؛ آن طبیعت چکمه است که طبیعت دیکتاتوری است. امام فرمود که ولایت فقیه جلوی دیکتاتوری را میگیرد؛ این فرمایش امام بود و خیلی حرف عمیق و پرمغزی است؛ واقع قضیه هم همین است. انتخابات از جملهی چیزهایی است که بحمدالله [در جمهوری اسلامی] هست. ما اینهمه هم انتخابات داشتهایم [اما] دشمنان ما هم دریغ نکردند از این که بگویند اینجا دیکتاتوری است...اگر انتخابات نبود، این دیگر تهمت نبود [بلکه] واقعیت میشد؛ یعنی اگر حقیقتا از مردم این حق گرفته میشد، حرف دشمن راست درمیآمد. بحمدالله این حق به مردم داده شده است، انتخابات هم هست، انتخابات هم بحمدالله آزاد است».
درباره این مدعیات حداقل نکات زیر قابل طرحند:
یکم- طبیعت کفش ها: آیتالله خامنهای مدعی است که دیکتاتوری طبیعت (nature) چکمه است، نه نعلین. اگر منظور او طبیعت کفشهاباشد، مطابق ذات گرایی (essentialism) ارسطویی ، انواع و احتمالاً اشخاص موجودات طبیعی دارای ذات هستند، که یک چیز را آن چیز میکنند. ذات هم مجموعه ویژگی های واقعی و عینی ثابت است. فرض کنیم کفشهاهم دارای ذات ثابت هستند، اما دیکتاتوری و دموکراسی، ذاتی یا عرضی کفشها نیستند.
دوم- طبیعت اشخاص: واقعیت این است که منظور آیتالله خامنهای اصناف و طبقاتی است که چکمه و نعلین به پا دارند، نه خود کفشها. معنای مدعای او این است که پوتینپوشها - نظامیان- طبیعت و ذاتشان، دیکتاتوری است، اما نعلین پوشان -روحانیت و فقیهان- ذات و طبیعت شان با دیکتاتوری تعارض دارد.
آیا این مدعا صادق است؟ این مدعایی کاذب است. نوع یک صنف یا طبقه دارای ذات ثابت دیکتاتوری یا ضدیت با دیکتاتوری نیست.
سوم- طبیعت نظامیان : نظامیان- چکمه و پوتین پوشان- دارای ذات ثابت دیکتاتوری نیستند. نظامیان در دیکتاتوری های سلطانی، نظامی، فاشیستی و توتالیتر در خدمت نظام دیکتاتوری بوده و به عنوان دستگاه سرکوب عمل میکنند. اما حتی در نظام های دیکتاتوری هم نمیتوان ادعا کرد که کلیه نظامیان دیکتاتور بوده و موافق نظام دیکتاتوری هستند.
نظامیان در رژیم های دموکراتیک، تحت فرماندهی کل قوای غیر نظامیان منتخب، به وظایف حرفه ای و فنی خود میپردازند و در خدمت نظام دموکراتیک هستند. این حکم نیز در همه نظام های دموکراتیک به یک اندازه صادق نیست.
اگر حکم کلی خامنهای صادق باشد، باید او بپذیرد که ذات سپاه پاسداران و بسیج، دیکتاتوری است.
چهارم- طبیعت روحانیت و فقیهان: روحانیت نیز دارای ذات و طبیعت ثابت دیکتاتوری یا ضدیت با دیکتاتوری نبوده و نیست. همه چیز به زمینه، سیاق، علل و قدرت بستگی دارد. به قول مولوی سبزهها گمان میکنند که سبز بودنشان ذاتی و طبیعی آنهاست، اما بهار و تابستان و پائیز و زمستان است که آنها را سبز و زرد و پژمرده میسازند:
سبزههاگویند ما سبز از خودیم
شاد و خندانیم و بس زیباخدیم
فصل تابستان بگوید کای امم
خویش را بینید چون من بگذرم
افرادی چون آیتالله طالقانی و علامه طباطبایی، اگر هم میخواستند، نمیتوانستند دیکتاتوری به راه بیندازند، چون فاقد قدرت بودند. بنابراین:
الف- فرد وقتی صاحب قدرت میشود، خود را نشان میدهد که چگونه فردی است؟ آیا قدرت محدود فعلی را میپذیرد یا به دنبال افزایش قدرت خویش -مطابق الگوی هیتلری- است (نمونه رجب طیب اردوغان)؟ آیا حاضر به ترک قدرت پس از پایان دوره قانونی است یا به هر روشی شده قصد دارد تا در قدرت باقی بماند (مدل مسعود بارزانی).
ب- به گفته لرد اکتون، قدرت فساد آور است و قدرت مطلقه فساد مطلق به دنبال میآورد. به گفته منتسکیو، قدرت مطلقه اولین چیزی را که از آدمی میستاند، قدرت عدالتورزی است. فرد صاحب قدرت مطلقه، اگر هم بخواهد ، نمیتواند عادلانه حکومت کند. بدین ترتیب، ولایت مطلقه فقیه مادام العمر، نظامی دیکتاتوری است که نعلین پوش را در موقعیتی قرار میدهد که حتی اگر شخصا فردی چون مادر ترزا یا گاندی باشد، نمیتواند دموکراتیک و عادلانه حکومت کند.
پنجم- طبیعت حقالناس: مفاهیم انتزاعی و برساخته آدمیان فاقد ذات و طبیعت ارسطویی هستند. آیتالله خامنهای به جای ایده مدرن حقوق بشر، از اصطلاح اسلامی «حق الناس» استفاده میکند تا بتواند سلطه خودسرانه -حکومت مطابق میل-اش را با تعمیم معنای این اصطلاح موجه کند. او مدعی است که نظارت استصوابی شورای نگهبان، یعنی رد صلاحیت منتقدان و رقبا و متفاوتها، توسط فقهای منصوب خودش، عین حق الناس است. شورای نگهبان هم با عناوین فتنه گر و نفوذی- اتهامهای برساخته خامنهای- منتقدان و رقبا را حذف خواهد کرد. این شاهد و قرینه خوبی است برای مدعای این نوشتار که نعلینپوش وقتی در قدرت قرار گرفت، چگونه از قدرت خود علیه منتقدان و مخالفان استفاده خواهد کرد؟ در واقع، نحوه استفاده از قدرت علیه مخالفان و منتقدان است که نعلینپوشان را دیکتاتور یا دموکرات میسازد، نه ذات و طبیعت خود نعلین.
ششم- خودخواهی و تکبر فقیهانه: هدف این نیست که معرفتشناسی و جامعهشناسی را به روانشناسی فرو بکاهیم. اما واقعیت این است که فقهخواندگان خود را متفاوت از دیگران به شمار میآورند. گویی پس از آموختن فقه و کسب رتبه فقاهت، به امر برتری دست مییابند که دیگران فاقد آنند. این امر آنان را ممتاز و برتر از دیگران میسازد. دائما از تخصص و برتری سخن میگویند. از این که هر کس عمری در حوزهها سپری نکرده، حق ندارد در خصوص فلان مسائل اظهار نظر کند. نظریه ولایت فقیه هم حکومت را «حق ویژه» فقیهان به شمار میآورد. دلیل این امتیاز و تبعیض چیست؟
تبعیض و امتیاز خواهی نعلین پوشان نمادهای گوناگونی دارد. در طول تاریخ آنان به توده های مردم گفته اند کار کنید، یک پنجم باقی مانده سالیانه دست رنج شما حق ماست. خمس نماد برتری طلبی و خودخواهی فقیهان است.
این مدعا به حوزه های معرفتی هم کشیده شده است. ولی «انجماد در باب بول و نجاسات» و دفاع از «کوخ نشینی و صحرانشینی» نه تنها به فرد برتری معرفتی نمیبخشد، بلکه میتوان از «برتری معرفتی و اخلاقی نافقیه بودن» دفاعی موجه کرد.
هفتم- فقیهان فاقد قدرت و دیکتاتوری: ممکن است نعلینپوشان فاقد قدرت سیاسی باشند. در این صورت باید دید آیا از اجرای اجباری احکام فقهی دفاع میکنند یا نه؟ دفاع از اجرای احکام فقهی غیر عبادی- خصوصا مجازاتهای کیفری- ناقض حقوق بشر است. اساس فقه نابرابری مسلمان غیر مسلمان، زنان و مردان و فقیه و غیر فقیه است. این نابرابریها هم با دموکراسی و حقوق بشر تعارض دارند.
هشتم- نعلین و نیروهای خودسر: دموکراسی حکومت قانون است، اما در حکومت فقیهان، نیروهایی وجود دارند که مردم را سرکوب کرده، مخالفان را به قتل میرسانند، تمام قوانین را زیر پا مینهند و به سفارت خانه های خارجی هم حمله میبرند. بعد آنها را نیروهای «خودسر» میخوانند.
دیگران که میدانند اینها بخشی از نیروهای رژیم بوده و هماهنگ با بخش های نظامی و امنیتی عمل میکنند، آنها را نیروهای افراطی نظام میخوانند. آیتالله خامنهای همیشه از «جوانان مومن انقلابی» دفاع کرده و آنان را که اینها را افراطی میخوانند، به نقد گرفته است. به عنوان نمونه، در ۱۳۹۲/۰۳/۱۴ گفت: «هر جایی که مردمان عافیتطلب و راحتطلب، در وسط میدان مبارزه، جایی برای خود باز نمیکنند و خطرپذیری نمیکنند، انسانهای مؤمن و مبارز را به تندی و افراطیگری متهم میکنند».
در ۱۳۹۴/۰۹/۰۴ در دیدار با فرماندهان گردانهای بسیج گفت که دشمن برای نفوذ، توسط عناصر نفوذی خود، نیروهای مومن انقلابی و بسیجیان را تخطئه میکند:
«اینهایی که در بخشهای مختلف، با زبانهای مختلف، بسیج را متّهم میکنند به تندروی، به افراطیگری و چه و چه و چه، دارند در واقع نفوذ را تکمیل میکنند؛ پروژهی نفوذ بهوسیلهی اینها دارد تکمیل میشود...تا کسی از اصالتها گفت، فوراً نگویند ایشان دارد تندروی میکند یا افراطیگری میکند...تهمت افراطیگری نزنند».
در ۱۳۹۴/۰۸/۲۰ هم خطاب به وزرای علوم، رؤسای دانشگاهها، پژوهشگاهها، مراکز رشد و پارکهای علم و فناوری گفت : «کاری کنید فضا بیفتد دست جوانِ مؤمنِ انقلابیِ خوشروحیهی باانگیزهی دارای احساس عزتبهنفس و متدین. یکی از بزرگترین مسئولیتهای شما این است: کاری کنید که این مجموعههای مؤمن و سرشار از ایمان به انقلاب و به اسلام حرف اوّل را بزنند؛ فضای غالب دست اینها باشد؛ این جزو وظایف شما است».
«نیروهای خودسر» بخشی از حکومت نعلینند. آیا این نکته هم حکومت نعلین را حکومت دیکتاتوری نمیسازد؟
------------------------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا.