آیتالله خامنهای رقیبان و مخالفان را با انواع تهمتها و دروغها در قلمرو عمومی کوبانده و از طریق شورای نگهبان آنان را از حق مشارکت سیاسی محروم میسازد. او تقسیم بندی و دو قطبی سازی جامعه را فقط و فقط حق خود به شمار میآورد. مخالفان را «تفالههای بازمانده از دوران غلبه استکبار»، «گردن کلفت»، «فتنه گر»، «نفوذی دشمن»، و... قلمداد کرده و جامعه حول محور نفوذیها و انقلابیها دو قطبی میسازد.
او در سخنرانی ۱۳۹۴/۱۲/۰۵ به شدت به دو قطبی سازی جامعه حول محور نیروهای «تندرو» و «میانه رو» مخالفت کرد و این دو قطبی را ساخته دشمنان به شمار آورد. او به دفاع از نیروهای حزباللهی و بسیجی پرداخت و گفت که دشمن این گونه نیروها را تندرو و افراطی به شمار میآورد. خامنهای همیشه از نیروهای بسیجی و انقلابی و حزباللهی دفاع کرده و گفته که باید آنان مسلط بر همه دستگاهها و جامعه باشند (رجوع شود به مقاله «آیتالله خامنهای و اشغال سفارت کشورها: مخالفت علنی و حمایت غیر علنی»).
یک بام و دو هوایی بودن خامنهای
آیتالله خامنهای در ۱۳۹۴/۱۱/۲۸ برای دفاع از آیتالله جنتی، محمد یزدی و مصباح ادعا کرد:
«رادیوی انگلیسی دارد به مردم تهران دستورالعمل میدهد به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید! معنای این چیست؟ انگلیسیها دلشان تنگ شده برای دخالت کردن در ایران... حالا از راه رادیو به مردم دارند دستور میدهند به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید... [مردم] بدانند دشمن چه میخواهد؛ وقتی شما دانستی دشمن چه میخواهد، عکس او عمل میکنی؛ معلوم است».
آیتالله خامنهای که حتی مقالههای یکی دو ایرانی ساکن خارج از کشور را دخالت و نفوذ انگلیس و آمریکا در امور ایران قلمداد میکند، خود به رئیس جمهوری آذربایجان در ۱۳۹۴/۱۲/۰۴ میگوید:
«اعتقادات اسلامی و شیعی مردم آذربایجان سرمایه گرانبهایی است و هر چه دولت نسبت به این مظاهر و عقاید دینی مردم احترام و اقبال بیشتری نشان دهد، پشتیبانی مردم از دولت و مقاومت آنها در مقابل دشمنی برخی ابرقدرتها، بیشتر خواهد شد».
حید علی اف از سال ۱۹۶۹ دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست آذربایجان بود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از سال ۱۹۹۳ تا سال ۲۰۰۳ ریاست جمهوری آذربایجان را بر عهده داشت. پس از مرگ وی، فرزندش الهام علی اف، از ۳۱ اکتبر ۲۰۰۳ تا کنون رئیس جمهور آن کشور است. او هم کمونیست بود و اگر کمونیسم را رها کرده باشد، یک سکولار- و احتمالاً بیدین- است. حالا خامنهای فرقه گرایانه او را به شیعیگری فرا میخواند. آیا این دخالت و نفوذ در امور داخلی دیگر کشورها به شمار نمیرود؟ آیا الهام علی اف کوچکترین اهمیتی به سخنان خامنهای میدهد؟
به عنوان نمونه، خامنهای در ۱۳۹۴/۰۹/۰۲ در دیدار با محمد بوهاری رئیس جمهوری نیجریه از او به عنوان «یک مسلمان معتقد» یاد کرد و «دفاع از هویت اسلام و مسلمانان را یک ضرورت اساسی» برشمرد که او هم باید بدان ملتزم باشد. رئیس جمهور نیجریه پس از بازگشت به کشورش در ۲۱ آذر ۱۳۹۴ به ارتش فرمان حمله به شیعیان را صادر کرد و آنها صدها تن- به گفته مسئولان جمهوری اسلامی بیش از هزار تن- را کشتند. این هم یکی از نتایج فرامین و دخالتها و نفوذ خامنهای در امور دیگر کشورها است.
خامنهای نماد افراط گرایی
خامنهای در سخنرانی ۱۳۹۴/۱۲/۰۵ گفت که «امروز هم از همه تندروتر، به نظر آنها [آمریکا و انگلیس] این بندهٔ حقیر هستم».
یعنی همان گونه که این مدعا درباره من صادق نیست، این مدعا درباره فقیهان و نیروهای حزب اللهی مورد تأیید من نیز کاذب است. برای داوری درباره تندروی و افراط گرایی خامنهای کافی است به حمایتهای بیدریغ او از آیتالله مصباح یزدی به عنوان ایدئولوگ سلطان و نظام فقیه سالار بنگریم.
خامنهای در ۱۳ اسفند ۱۳۷۰ به اعضای گروه معارف اسلامی صدا و سیما گفت که در «معارف عقلانی و فلسفی اسلامی» امروز چه کسی در سطح آقای مصباح یزدی داریم؟ حتماً از ایشان استفاده کنید. در حکمی که درمهر ماه ۱۳۷۴ برای او صادر کرد نوشت: «جنابعالی از برکات ماندگار حوزه علمیه قم و از چهرههای موصوف به علم و عمل و جد و ابتکار میباشید».
در زمانی که مصباح در نماز جمعه تهران خشونت را تئوریزه میکرد و مورد نقد ناقدان قرار میگرفت، آیتالله خامنهای درباره او گفت: «بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را میشناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحب نظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم. اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیتهایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلأ آن عزیزان را در میان ما پر میکند» (روزنامه جوان، ۱۴ شهریور ۷۸، ص ۲-۱).
اینک فقط به چند مورد از صدها مورد آرای تروریستی و خشنونت طلبانه آیتالله مصباح یزدی بنگریم تا خامنهای را هم بهتر بشناسیم.
آیتالله مصباح یزدی در نمازجمعه تهران- مرداد ۱۳۷۸- با اشاره به ارهاب گفت:
«باید آن چنان مجهز باشید که دشمن از شما بترسد. من به کسانی که با ادبیات عرب آشنا هستند توصیه میکنم که ببینند معادل ارهاب در زبانهای خارجی چیست؟ اگر من بگویم فردا روزنامهها تیتر میکنند که فلانی طرفدار تروریسم است. به هر حال در قرآن ما دستور غلظت و ارهاب داریم، برای چه کسی؟ برای کسانی که منطق سرشان نمیشود، راه را برای هدایت پیغمبر باز نمیکنند، آگاهانه و از روی عناد با اسلام میجنگند، با اینها نمیشود گفت که شما به دین خودتان ما هم به دین خودمان، بیایید با هم دوستانه و مسالمت آمیز زندگی کنیم…باید درشتی و خشونت شما را لمس کنند» (گفتمان مصباح، گزارشی از زندگانی و مواضع علمی- سیاسی آیتالله مصباح یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۴۱۰).
پس آدمی که منطق سرش نمیشود را باید ترساند. چه کسی منطق سرش نمیشود؟ روشن است که در اینجا منظور از منطق، علم منطق نیست که اکثریت آدمیان آن را نخواندهاند، بلکه منظور پذیرش اسلام است. جمله بعدی گوینده دقیقاً این معنا را میرساند. برای اینکه میگوید کسی که راه را برای هدایت پیامبر باز نمیکند. چه کسی راه را برای پیامبر باز نمیکند؟ مطابق تفسیر بسیاری از فقیهان جهاد ابتدایی برای باز کردن راه اسلام است. آیتالله مصباح یزدی در نمازجمعه دیگری دوباره به ارهاب بازگشته و میگوید:
«این موضوع ترساندن دشمن، ترساندن متخلف، یک حکمت بزرگی است که باید مسلمانان و سیاست گذاران مد نظر داشته باشند» (گفتمان مصباح، ص ۴۱۱).
اگر منظور وی اجرای قوانین توسط حکومت بود، نیازی به این گونه سخن گفتن وجود نداشت. میگوید مسلمانان باید حکمت ترساندن متخلفان را مد نظر قرار دهند. در نماز جمعه دیگری صریحتر سخن میگوید:
«اگر گفته میشود 'روحیه شهدأ و روحیه نواب صفوی را در خود حفظ کنید'، معنای آن این نیست که بروید مردم را بکشید، بلکه وجود این روحیه که دشمن بداند، اگر ادعای پیامبری کرد، به سرنوشت کسروی دچار میشود، مهم است…اما با روحیه تساهل و تسامح، وقتی غیرت ما را گرفته و ما را بیرگ و بیتفاوت کردند، دیگر امر صریح هم بکنند، کسی به صحنه نمیآید» (گفتمان مصباح، صص ۴۴۰- ۴۳۹).
در ۹/۱/۷۹ آیتالله مصباح یزدی به دانشجویان میگوید که کسروی ادعای پیغمبری کرد و نواب صفوی به همین دلیل از نجف به ایران آمد. وقتی مطمئن شد که او مرتد است، حکم خدا را درباره او اجرا کرد. سپس میافزاید:
«این مقتضای وظیفه هر کسی است که غیرت دینی داشته بشد، گفتم 'خون نواب صفوی، آن چیزی که من تعبیر کردم این بود که خون نواب صفوی امروز در عروق، در رگهای بسیجیان ما جریان دارد'. بله به این معنا من از ایشان ترویج کردم و اگر شرایطی واقعاً مثل شرایط آن زمان پیش بیاید و شرایط کاملا مشابه آن جریان باشد، عین همان حرکت نواب میباید انجام بگیرد…احکام اسلام در خطر باشد و کسانی مردم را گمراه کنند و مثل کسروی بیایند ادعای پیغمبری بکنند باید همان کاری که نواب کرد حالا هم بکنند، الانش هم همان حکم هست» (گفتمان مصباح، صص ۴۳۰- ۴۲۹).
آیتالله مصباح یزدی در ۱/۵/۷۸ میگوید اگر مومنان به «تبلیغات و مقالات و سخنرانی و کتب و مجلاتی که برخلاف اسلام و عفت عمومی و مصالح کشور است» برخورد کردند، باید به مسئولان جمهوری اسلامی رجوع کنند. اگر آنان رسیدگی نکردند، واجب است که شخصا اقدام کنند (گفتمان مصباح، صص ۴۳۶- ۴۳۵).
به نظر وی ارزش عقیده بیشتر از ارزش انسان هاست و انسانها باید فدای عقیده شوند، نه آنکه عقیده در خدمت انسانها باشد. میگوید: «جایی که اسلام در خطر باشد، اگر هزاران نفر هم کشته شوند جا دارد، باید بشوند» (گفتمان مصباح، ص ۴۳۷). «اهانت به مقدسات اسلام حکمش اعدام است. و در جایی که تشکیل دادگاه برای چنین فردی میسر نباشد، هر فرد مسلمانی موظف است شخصاً اقدام کند…ما اسلام را از جان و مال خودمان و فرزندانمان هزارها بار عزیزتر میدانیم» (گفتمان مصباح، ص ۴۴۲-۴۴۱).
تئوریزه کردن خشونت منحصر به مصباح یزدی نیست، دیگر فقیهان درباری/سلطانی (آیتالله جنتی، محمد یزدی، علم الهدی، احمد خاتمی، علی فلاحیان، صادق لاریجانی، و...) هم به همین عمل اشتغال داشته و دارند. آیتالله مصباح یزدی در مورد امر به معروف هم گفته است:
«ما در عصری هستیم که فرهنگ غربی و الحادی در جوامع اسلامی رواج پیدا کرده است و اگر امر به معروف به صورت آمرانه باشد در پاسخ خواهیم شنید که به تو چه ربطی دارد؟ من آزاد هستم و هر کاری دلم بخواهد میکنم؛ اگر به ناهی از منکر بیادبی نکنند و یا او را کتک نزنند حداقلش این است که بگویند به تو مربوط نیست؛ در این سالها نمونههایی را مشاهده کردیم که منجر به کشته شدن آمر شده است».
مجلس شورای اسلامی به طور همزمان «طرح صیانت از حریم عفاف و حجاب» را تهیه کرده و قصد دارد تا آن را هم به قانون تبدیل کند. آیتالله مصباح یزدی در خصوص حجاب و امر به معروف و مانع شدن از رفتن افراد به جهنم نیز گفته است:
«وقتی ما میدانیم که خدا از وضعیت حجاب برخی افراد راضی نیست و امام زمان دلش خون است باید برای خشنودی قلب حضرت کار کنیم. همه ما وقتی میبینیم فردی در خیابان مجروح شده ناراحت میشویم بدون اینکه بدانیم او چه کسی است؛ کسی که گناه میکند شرایطاش از آن فرد مجروح بدتر است، ما نباید راضی شویم که فرد با گناه خود در آتش جهنم بسوزد؛ بنابراین باید از سر دلسوزی و با یک لحن خاصی او را متوجه کنیم».
داعشیگری
آیتالله خامنهای در سخنرانی ۱۳۹۴/۱۲/۰۵ ضمن نقد «تندرو» نامیدن نیروهای حزب اللهی و خودش، گوشزد کرد دشمنان: «به داعش هم میگویند تندرو؛ داعش تندرو است؟ داعش منحرف است؛ منحرف از اسلام است، منحرف از قرآن است، منحرف از صراط مستقیم است. ما به این معنا تندرو نداریم. توجه کنند ادبیاتی که دشمن به کار میبرد و معنای خاصی را که در نظر دارد ما تکرار نکنیم».
داعش تندرو باشد یا «منحرف از اسلام، قرآن و صراط مستقیم»، آیا آرای فقهی آیتالله مصباح یزدی، محمد یزدی، جنتی، صادق لاریجانی، احمد خاتمی، علم الهدی، و دیگر فقیهان منصوب رهبری، مانند آرای فقهی داعشیان نیست؟ مگر داعش فقهی غیر از آرای فقهی آیتالله مصباح یزدی را تبلیغ و اجرا میکند. وقتی آیتالله خامنهای تا این حد از آرای آیتالله مصباح یزدی دفاع میکند، نباید تعجب کند که دیگران وی را «از همه تندروتر» به شمار میآورند. نفوذی آمریکا و انگلیس قلمداد کردن رقیبان و مخالفان هم رکنی از ارکان «داعشیگری فقیهانه» است.
-----------------------------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا نیست