رهبر جمهوری اسلامی در پیامی به همایش «تغییرات جمعیتی» برای چندمین بار از ضرورت جمعیت ۱۵۰ میلیونی برای کشور سخن گفته است. این تاکیدات مکرر که نشانهٔ فقدان زمینهٔ اجتماعی مناسب برای پیشبرد سیاستهای جمعیتی وی و عدم رغبت مدیران دولتی برای پیشبرد نظرات وی است سوء فهمها، خلطها، گمراه سازیها و قلب واقعیاتی در بر دارد که روشن شدن آنها به تبیین سیاستهای جمعیتی علی خامنهای نیز کمک میکند. اهداف و سیاستها، ابعاد و ظرفیتهای این سیاستها، و نتایج اجرای آنها در مباحث جمعیتی وی جداگانه قابل بحث هستند.
با کدام منابع بالفعل؟
خامنهای میگوید «کشور ما کشور هفتاد و پنج میلیونی نیست، کشور ما کشور صد و پنجاه میلیونی [است]. حالا ما دستِ کم را گرفتیم گفتیم صد و پنجاه میلیون؛ بیشتر هم میشود گفت.»
بر چه اساسی ایران یک کشور ۱۵۰ میلیونی است؟ بر اساس منابع آب شرب و کشاورزی و دریاچهها و رودخانههای کشور که هر روز دارند کمتر و کمتر میشوند؟ مدیریت منابع طبیعی مثل جنگلها و مردابها که رو به آلودگی بیشتر و نابودیاند؟ استخراج و فرآوری ذخایر زیرزمینی که باید برای جمعیت کشور شغل ایجاد کنند و نمیکنند؟ پسانداز برای نسلهای آینده که وجود خارجی ندارد؟ تضمین بهداشت و آموزش و تامین اجتماعی برای ۷۵ میلیون کنونی و منابع کافی برای بهداشت و آموزش و تامین اجتماعی دهها میلیون نفر دیگر که تحقق نیافته است؟ ثروتی که مردم ایران سهمی از آن نبرند چگونه میتواند آنها را به آیندهٔ خود و فرزندانشان امیدوار سازد؟
رهبر قضا و قدری
علی خامنهای در پاسخ به کسانی که افزایش جمعیت کشور را به معنای افزایش فقرا میدانند به «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد» متوسل میشود: «از آن طرف میگویند که اینها خانه ندارند، شغل ندارند، درآمد ندارند؛ ببینیم چگونه میشود کاری کرد که همهی اینها با هم جمع بشود. ما نباید تصوّر بکنیم که حتماً بایستی یک نفری خانهٔ مِلکی داشته باشد، یک شغل درآمد داری داشته باشد، بعد ازدواج بکند؛ نه، اِنَ یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهمُ اللهُ مِن فَضلِه.» (همانجا)
چگونه میتوان تصور کرد که فردی شغل درآمد دار نداشته باشد و ازدواج کند و بچه دار هم بشود؟ آیا خامنهای شهروندان ایرانی را به عدم مسئولیت و عدم عقلانیت دعوت میکند؟ شنیدن این گونه سخنان از سوی یک شیخ فرق صوفیه یا روحانی مسجد محل که مسئولیتی در برابر افراد ندارند قابل انتظار است (که البته این گونه سخنان از سوی آنها نیز قابل نقد است) اما شنیدن آنها از رهبر یک کشور که سخنانش باید بر واقعیات و ظرفیتها و مسئولیتهای دولت متکی باشد پذیرفتنی نیست.
حتی اگر او جمعیت ۱۵۰ میلیونی میخواست در صورتی که این تصور قضا و قدری را نمیداشت باید از سیاستگذاران منصوب خود درخواست میکرد که روشن سازند:
۱) در عرض چه دورهای چنین افزایش جمعیتی باید رخ دهد،
۲) نرخ مناسب رشد جمعیت کشور با توجه به شرایط ده تا بیست سال آینده چه باید باشد، و
۳) منابع و امکانات لازم برای چنین هدفی چیست (عدد و رقم بدهند).
در این حال هم مقامات میتوانستند بهتر مخاطبان خود را در جهت عملی بودن سیاستهای جمعیتی تازه قانع سازند و هم منتقدان میتوانستند این سیاستها را به نقد کشند.
حلقهٔ مفقوده
خامنهای بر اساس همان نگرش قضا و قدری فرض میگیرد که وقتی جمعیت کشور دو برابر شد خود به خود شغل ایجاد میشود، خود به خود مسکن لازم برای آنها ساخته میشود، خود به خود غذای آنها تولید میشود و خود به خود آموزش و بهداشت لازم را دریافت خواهند کرد: «همچنان که ما فکر میکنیم که اگر چهار، پنج بچّه افتاد روی دوش یک خانواده وضع زندگیشان چگونه خواهد شد، فکر این را هم بکنید که این چهار، پنچ بچّه وقتی بزرگ شدند و کاری پیدا کردند و شغلی پیدا کردند چه کمکی میتوانند به پیشرفت کشور بکنند.» (همانجا)
بدون ایجاد زیر ساختهای لازم و کاهش فساد و کوچک کردن بخش دولتی و حکومتی که منابع کشور را میبلعد و دست کارآفرینان را میبندد جامعه نمیتواند خود را اداره کند. حلقهٔ مفقوده میان منابع و رفاه، آزادی کسب و کار است که در ایران موانع آن بیش از تسهیلات آن است.
سیاست ترس
خامنهای برای ترساندن مردم از رشد فعلی جمعیت به عامل پیری تمسک میجوید: «ما اگر چنانچه با این شیوهای که امروز داریم حرکت میکنیم پیش برویم، در آینده ی نه چندان دور، یک کشور پیری خواهیم بود که علاج این بیماری پیری هم در حقیقت در دسترس نیست؛ حالا نه [اینکه] در دسترس ما نیست، [بلکه] در دسترس هیچ کس نیست.» (همانجا)
در سال ۸۵ بیشترین جمعیت کشور مربوط به گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ بوده که در سال ۹۰ به گروه سنی ۲۵ تا ۲۹ سال رسیده است. حتی اگر در سال ۱۳۹۵ یا ۱۴۰۰ بیشترین جمعیت کشور در گروه سنی ۲۹ تا ۳۴ باشند این گروه سنی همچنان جوان تلقی میشود و نه میانسال یا پیر، و با میانسالی که امروز ۳۵ تا ۴۵، بزرگسالی که ۴۵ تا ۶۵ سال و کهنسالی که بالای شصت و پنج سال است فاصلهٔ بسیار دارد.
بیاطلاعی غیر قابل بخشش
خامنهای با فرض تاثیرپذیری سیاستهای جمعیتی کشور در دوران رفسنجانی و خاتمی از دنیای خارج به بیان وضعیت کشورهای غربی پرداخته است: «در حالی که امروز در [بعضی] از همین کشورهای غربی از کاهش باروری دارند زیان میبینند، پشیمانند؛ و در بعضی از کشورهای غربی مطلقاً کاهش باروری وجود ندارد؛ یعنی خانوادههای پر جمعیّت؛ مثلاً خانوادهٔ آمریکایی با ده دوازده بچّه، چطور خانوادهٔ ایرانی [که] میخواهد از او تقلید کند باید حتماً یک بچّه داشته باشد یا دو بچّه.» (همانجا)
در این سخنان سه غفلت یا اشتباه وجود دارد:
۱) کشورهای غربی در دو دههٔ اخیر نه با کاهش باروری بلکه با نرخهای پایین رشد جمعیت مواجهاند. یک کشور میتواند با منفی ۱ یا ۲ درصد رشد جمعیت (میزان تغییر جمعیت) مواجه باشد و این ارقام ثبات داشته باشند که این به معنی کاهش باروری (تعداد متوسط فرزندان یک زن) نیست. اینها دو موضوع کاملا متفاوتاند. در اکثر کشورهای اروپای شرقی به دلیل شرایط بازمانده از دوران کمونیسم رشد جمعیت منفی است اما در اروپای غربی تنها پرتغال و یونان رشد منفی جمعیت دارند.
روند تغییر جمعیت ایران نمایانگر کاهش رشد جمعیت از حدود ۱. ۶ در سال ۸۵ به حدود ۱. ۲ در سال ۱۳۹۰ است و با همین نرخ رشد بر جمعیت کشور افزوده میشود. کشورهای غربی که با رشد منفی جمعیت مواجه هستند با پذیرش مهاجر یا برخی سیاستهای تشویقی که به نفع زنان است برای حل این موضوع تلاش میکنند و سیاست قضا و قدری ندارند. ایران نیز اگر روزی با کاهش جمعیت مواجه شد میتواند با اعطای شهروندی به همسایگان افغان، این کاهش را جبران کند که بسیار انسانیتر و معقولتر است.
۲) علی خامنهای که در بیان نزدیکانش علامه و همه چیزدان معرفی میشود متوجه تفاوت «عدم کاهش باروری» و «خانوادهٔ پر جمعیت» نیز نیست و این دو را هم معنا میگیرد. یک جامعه میتواند با کاهش باروری مواجه نباشد اما بعد خانوار آن به طور متوسط میان ۳ تا ۴ نفر یا میان ۲ تا ۳ نفر در دورهای طولانی باشد.
۳) وضعیت جمعیت یک کشور ثروتمند و بسیار بزرگ مثل ایالات متحده را نمیتوان با مثال زدن از خانوادهای ۱۲ نفره که بسیار نادر است توضیح داد. دوران اوج رشد جمعیت در ایالات متحده دههٔ شصت بوده است (۱. ۷ درصد) و نه سالهای اخیر. این سخن یا از بیاطلاعی گوینده حکایت میکند که بر رهبر یک کشور با دستگاه عریض و طویلی از مشاوران قابل بخشش نیست یا از باور وی به استفاده از هر وسیلهای برای رسیدن به هدف حکایت میکند که نشانهٔ فریب افکار عمومی است. امروز رشد بالای جمعیت از نوعی که خامنهای میخواهد (چیزی بالای ۳ درصد) تنها در کشورهای آفریقایی که فقیر تولید میکنند و امید به زندگی در آنها پایین است دیده میشود و نه در کشورهای توسعه یافته. نرخ رشد جمعیت در سالهای اخیر در ایالات متحده میان نه دهم تا هفت دهم درصد تغییر داشته است. نرخ رشد جمعیت در اکثر کشورهای توسعه یافته حتی کمتر از این مقدار است. ایالات متحده عمدتا از طریق مهاجرت قانونی و غیر قانونی افزایش جمعیت پیدا میکند که البته از سال ۲۰۰۸ و بحران اقتصادی کندتر شده است.
___________________________
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.
با کدام منابع بالفعل؟
خامنهای میگوید «کشور ما کشور هفتاد و پنج میلیونی نیست، کشور ما کشور صد و پنجاه میلیونی [است]. حالا ما دستِ کم را گرفتیم گفتیم صد و پنجاه میلیون؛ بیشتر هم میشود گفت.»
بر چه اساسی ایران یک کشور ۱۵۰ میلیونی است؟ بر اساس منابع آب شرب و کشاورزی و دریاچهها و رودخانههای کشور که هر روز دارند کمتر و کمتر میشوند؟ مدیریت منابع طبیعی مثل جنگلها و مردابها که رو به آلودگی بیشتر و نابودیاند؟ استخراج و فرآوری ذخایر زیرزمینی که باید برای جمعیت کشور شغل ایجاد کنند و نمیکنند؟ پسانداز برای نسلهای آینده که وجود خارجی ندارد؟ تضمین بهداشت و آموزش و تامین اجتماعی برای ۷۵ میلیون کنونی و منابع کافی برای بهداشت و آموزش و تامین اجتماعی دهها میلیون نفر دیگر که تحقق نیافته است؟ ثروتی که مردم ایران سهمی از آن نبرند چگونه میتواند آنها را به آیندهٔ خود و فرزندانشان امیدوار سازد؟
رهبر قضا و قدری
علی خامنهای در پاسخ به کسانی که افزایش جمعیت کشور را به معنای افزایش فقرا میدانند به «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد» متوسل میشود: «از آن طرف میگویند که اینها خانه ندارند، شغل ندارند، درآمد ندارند؛ ببینیم چگونه میشود کاری کرد که همهی اینها با هم جمع بشود. ما نباید تصوّر بکنیم که حتماً بایستی یک نفری خانهٔ مِلکی داشته باشد، یک شغل درآمد داری داشته باشد، بعد ازدواج بکند؛ نه، اِنَ یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهمُ اللهُ مِن فَضلِه.» (همانجا)
چگونه میتوان تصور کرد که فردی شغل درآمد دار نداشته باشد و ازدواج کند و بچه دار هم بشود؟ آیا خامنهای شهروندان ایرانی را به عدم مسئولیت و عدم عقلانیت دعوت میکند؟ شنیدن این گونه سخنان از سوی یک شیخ فرق صوفیه یا روحانی مسجد محل که مسئولیتی در برابر افراد ندارند قابل انتظار است (که البته این گونه سخنان از سوی آنها نیز قابل نقد است) اما شنیدن آنها از رهبر یک کشور که سخنانش باید بر واقعیات و ظرفیتها و مسئولیتهای دولت متکی باشد پذیرفتنی نیست.
حتی اگر او جمعیت ۱۵۰ میلیونی میخواست در صورتی که این تصور قضا و قدری را نمیداشت باید از سیاستگذاران منصوب خود درخواست میکرد که روشن سازند:
۱) در عرض چه دورهای چنین افزایش جمعیتی باید رخ دهد،
۲) نرخ مناسب رشد جمعیت کشور با توجه به شرایط ده تا بیست سال آینده چه باید باشد، و
۳) منابع و امکانات لازم برای چنین هدفی چیست (عدد و رقم بدهند).
در این حال هم مقامات میتوانستند بهتر مخاطبان خود را در جهت عملی بودن سیاستهای جمعیتی تازه قانع سازند و هم منتقدان میتوانستند این سیاستها را به نقد کشند.
حلقهٔ مفقوده
خامنهای بر اساس همان نگرش قضا و قدری فرض میگیرد که وقتی جمعیت کشور دو برابر شد خود به خود شغل ایجاد میشود، خود به خود مسکن لازم برای آنها ساخته میشود، خود به خود غذای آنها تولید میشود و خود به خود آموزش و بهداشت لازم را دریافت خواهند کرد: «همچنان که ما فکر میکنیم که اگر چهار، پنج بچّه افتاد روی دوش یک خانواده وضع زندگیشان چگونه خواهد شد، فکر این را هم بکنید که این چهار، پنچ بچّه وقتی بزرگ شدند و کاری پیدا کردند و شغلی پیدا کردند چه کمکی میتوانند به پیشرفت کشور بکنند.» (همانجا)
بدون ایجاد زیر ساختهای لازم و کاهش فساد و کوچک کردن بخش دولتی و حکومتی که منابع کشور را میبلعد و دست کارآفرینان را میبندد جامعه نمیتواند خود را اداره کند. حلقهٔ مفقوده میان منابع و رفاه، آزادی کسب و کار است که در ایران موانع آن بیش از تسهیلات آن است.
سیاست ترس
خامنهای برای ترساندن مردم از رشد فعلی جمعیت به عامل پیری تمسک میجوید: «ما اگر چنانچه با این شیوهای که امروز داریم حرکت میکنیم پیش برویم، در آینده ی نه چندان دور، یک کشور پیری خواهیم بود که علاج این بیماری پیری هم در حقیقت در دسترس نیست؛ حالا نه [اینکه] در دسترس ما نیست، [بلکه] در دسترس هیچ کس نیست.» (همانجا)
در سال ۸۵ بیشترین جمعیت کشور مربوط به گروه سنی ۲۰ تا ۲۴ بوده که در سال ۹۰ به گروه سنی ۲۵ تا ۲۹ سال رسیده است. حتی اگر در سال ۱۳۹۵ یا ۱۴۰۰ بیشترین جمعیت کشور در گروه سنی ۲۹ تا ۳۴ باشند این گروه سنی همچنان جوان تلقی میشود و نه میانسال یا پیر، و با میانسالی که امروز ۳۵ تا ۴۵، بزرگسالی که ۴۵ تا ۶۵ سال و کهنسالی که بالای شصت و پنج سال است فاصلهٔ بسیار دارد.
بیاطلاعی غیر قابل بخشش
خامنهای با فرض تاثیرپذیری سیاستهای جمعیتی کشور در دوران رفسنجانی و خاتمی از دنیای خارج به بیان وضعیت کشورهای غربی پرداخته است: «در حالی که امروز در [بعضی] از همین کشورهای غربی از کاهش باروری دارند زیان میبینند، پشیمانند؛ و در بعضی از کشورهای غربی مطلقاً کاهش باروری وجود ندارد؛ یعنی خانوادههای پر جمعیّت؛ مثلاً خانوادهٔ آمریکایی با ده دوازده بچّه، چطور خانوادهٔ ایرانی [که] میخواهد از او تقلید کند باید حتماً یک بچّه داشته باشد یا دو بچّه.» (همانجا)
در این سخنان سه غفلت یا اشتباه وجود دارد:
۱) کشورهای غربی در دو دههٔ اخیر نه با کاهش باروری بلکه با نرخهای پایین رشد جمعیت مواجهاند. یک کشور میتواند با منفی ۱ یا ۲ درصد رشد جمعیت (میزان تغییر جمعیت) مواجه باشد و این ارقام ثبات داشته باشند که این به معنی کاهش باروری (تعداد متوسط فرزندان یک زن) نیست. اینها دو موضوع کاملا متفاوتاند. در اکثر کشورهای اروپای شرقی به دلیل شرایط بازمانده از دوران کمونیسم رشد جمعیت منفی است اما در اروپای غربی تنها پرتغال و یونان رشد منفی جمعیت دارند.
روند تغییر جمعیت ایران نمایانگر کاهش رشد جمعیت از حدود ۱. ۶ در سال ۸۵ به حدود ۱. ۲ در سال ۱۳۹۰ است و با همین نرخ رشد بر جمعیت کشور افزوده میشود. کشورهای غربی که با رشد منفی جمعیت مواجه هستند با پذیرش مهاجر یا برخی سیاستهای تشویقی که به نفع زنان است برای حل این موضوع تلاش میکنند و سیاست قضا و قدری ندارند. ایران نیز اگر روزی با کاهش جمعیت مواجه شد میتواند با اعطای شهروندی به همسایگان افغان، این کاهش را جبران کند که بسیار انسانیتر و معقولتر است.
۲) علی خامنهای که در بیان نزدیکانش علامه و همه چیزدان معرفی میشود متوجه تفاوت «عدم کاهش باروری» و «خانوادهٔ پر جمعیت» نیز نیست و این دو را هم معنا میگیرد. یک جامعه میتواند با کاهش باروری مواجه نباشد اما بعد خانوار آن به طور متوسط میان ۳ تا ۴ نفر یا میان ۲ تا ۳ نفر در دورهای طولانی باشد.
۳) وضعیت جمعیت یک کشور ثروتمند و بسیار بزرگ مثل ایالات متحده را نمیتوان با مثال زدن از خانوادهای ۱۲ نفره که بسیار نادر است توضیح داد. دوران اوج رشد جمعیت در ایالات متحده دههٔ شصت بوده است (۱. ۷ درصد) و نه سالهای اخیر. این سخن یا از بیاطلاعی گوینده حکایت میکند که بر رهبر یک کشور با دستگاه عریض و طویلی از مشاوران قابل بخشش نیست یا از باور وی به استفاده از هر وسیلهای برای رسیدن به هدف حکایت میکند که نشانهٔ فریب افکار عمومی است. امروز رشد بالای جمعیت از نوعی که خامنهای میخواهد (چیزی بالای ۳ درصد) تنها در کشورهای آفریقایی که فقیر تولید میکنند و امید به زندگی در آنها پایین است دیده میشود و نه در کشورهای توسعه یافته. نرخ رشد جمعیت در سالهای اخیر در ایالات متحده میان نه دهم تا هفت دهم درصد تغییر داشته است. نرخ رشد جمعیت در اکثر کشورهای توسعه یافته حتی کمتر از این مقدار است. ایالات متحده عمدتا از طریق مهاجرت قانونی و غیر قانونی افزایش جمعیت پیدا میکند که البته از سال ۲۰۰۸ و بحران اقتصادی کندتر شده است.
___________________________
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.