هرچه بود و هست، وضع این روزهای رهبران جنبش سبز، یادآور وضع دکتر محمد مصدق پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. دولت ملی را کودتایی آمریکایی ـ بریتانیایی، سرنگون کرد. دو نامزد تغییرخواه انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ نیز در روندی که مورد اعتراض آنان و میلیونها شهروند شد، رقابت را به احمدینژاد واگذار کردند. انتخاباتی که موسوی و کروبی و شهروندان معترض، «کودتا» و «تقلب معنادار» توصیفاش کردند.
تفاوتهای کروبی و موسوی با مصدق، کم نیست. اما در میان مشابهتها، شاید این نکته مهم باشد که هر سه، با وجود زیست سیاسی در متن حاکمیت، ناگهان هدف سرکوب و حذف قرار گرفتند؛ چنانکه دچار حصر و حبس خانگی شدند.
محمد مصدق در راستای قانون اساسی مشروطه، در کنار شاه، دولت را هدایت میکرد. حتی در اوج اعتراضهای مردمی پس از ۲۵ مردادماه ۱۳۳۲، ادبیات مصدق با آنچه برخی از همراهانش (چون حسین فاطمی) ابراز میکردند، فاصله بود. او نخستوزیری بود که هدف «کودتا» قرار گرفته بود، و البته هیچگاه نخواست متهم به «تغییر نظام سیاسی» شود.
موسوی و کروبی نیز از همان فردای تثبیت جمهوری اسلامی، در متن نظام زیستند و از مهمترین همراهان حاکمیت سیاسی محسوب میشدند. حکایت غریب روزگار بود که دو نامزد تایید شده توسط شورای نگهبان، که رهبر جمهوری اسلامی نیز آنان را مورد تایید صریح قرار داده بود، در کنار «مردم معترض» ایستادند و نه زیر پرچم حاکمیت. رهبران جنبش سبز البته مکرر تصریح کردند که اقدام اعتراضی خود را در چهارچوب قانون اساسی پی گرفتهاند. با این همه، کانون مرکزی قدرت در جمهوری اسلامی ـ و شخص رهبر نظام ـ آنان را به سختترین جرایم امنیتی، متهم کرد و درنهایت محبوس ساخت.
کروبی، موسوی و رهنورد محبوس شدند، چنانکه مصدق. با این تفاوت مهم که ۶۰ سال پیش، مصدق امکان دفاع از خود یافت و جمهوری اسلامی هنوز برای دو نامزد معترض انتخابات ۸۸ دادگاهی برگزار نکرده است.
چندی پیش بود که فرزند کروبی، به نقل از پدر محبوس خود خبر داد: «همانطور که قبلا بارها اعلام کردم خواهان محاکمه و تعیین هر قاضی از سوی حکومت هستم و هر حکمی هم صادر شود هیچ اعتراضی نخواهم کرد. و اعضای هیئت منصفه هم از قبیل آقایان نقدی، شجونی، مصباح یزدی، حدادعادل و شریعتمداری انتخاب شوند. منتها فقط خواستار محاکمهای علنی هستم که دفاعیاتم در رسانهها منتشر شود.»
این، خواستی است که به شکلی قابل پیشبینی، از طرف دستگاه قضایی، بیپاسخ مانده؛ اقتدارگرایان حاکم در جمهوری اسلامی نیک میدانند که محاکمهٔ علنی موسوی و کروبی، چه پیامدهای اجتماعی ـ سیاسی مهمی در پی خواهد داشت.
مصدق در خاطرات خود میگوید: «دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محکوم کرد که در زندان لشکر ۲ زرهی آن را تحمل کردم. روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ که مدت آن خاتمه یافت به جای اینکه آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عدهای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اکنون که سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمیدهند بدون اسکورت به خارج (قلعه) بروم در این قلعه ماندهام و با این وضعیت میسازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.»
این (محبوس ماندن در خانه و قطع ارتباط با جهان خارج) همان مجازات غیرقانونی است که متوجه موسوی و کروبی نیز شده است. آنان حتی از دسترسی به مطبوعات سانسورشده و زیر ممیزی نیز محروم و ممنوعاند.
مصدق در نامهای در سال ۱۳۴۰ مینویسد: «وضعیتام مخصوصاً در این دو سال اخیر طوری است که غیر از فرزندان با کس دیگری نمیتوانم ملاقات میکنم و حتی از قلعه هم بدون اسکورت حق خروج ندارم.» او در نامهای دیگر میگوید: «از وضعیت بنده گویا درست اطلاع نداشته باشید که از این قلعه نمیتوانم خارج شوم. با کمتر کسی مکاتبه میکنم، برای اینکه دفعه دیگری دچار تعقیب و محاکمه نشوم. اکنون متجاوز از پنجاهنفر سرباز و گروهبان اطراف بنده هستند که اجازه نمیدهند با کسی ملاقات کنم غیر از فرزندانم.»
وضع سختی که در این سه سال، حاکمان جمهوری اسلامی دچار کروبی و موسوی و رهنورد کردهاند. آنان زیر ذرهبین دوربینهای مداربسته و مراقبت دائم مأموران امنیتی، و در قطع پیوند تقریبا کامل با جهان خارج، در پایتخت جمهوری اسلامی روزگار میگذرانند. تنها کانال رابطهٔ ایشان، فرزندان هستند؛ دیدارهایی بهشدت کنترل شده و محدود، توام با فشار و استرس خاص.
باید در موقعیت سیاستمدارانی چون مصدق، کروبی و موسوی قرار داشت تا بتوان حجم فشار ناشی از این حصر و حبس، و دوری از جامعه و سیاست را لمس کرد. اما شاید این بیان رهبر نهضت ملی، گوشهای از رنجی را که نخست وزیر دولت ملی تحمل میکرد، ملموس کند: «من در این قلعه (احمدآباد) بیجهت و بیدلیل محبوسم و از تمام آزادیهای فردی محرومم و خواهانم که هر چه زودتر عمرم به سر آید و از این زندگی خلاص شوم. چرا باید از ذکر حقایق خودداری کنم و رفع اشتباه از کسانی که در جریان امور این مملکت نبودهاند، نکنم.»
این، همان مجازات و رنجی است که متوجه رهبران جنبش سبز نیز شده است. مقامهای ارشد قضایی جمهوری اسلامی و شخص اول نظام سیاسی، اصرار و تاکید دارند که تا آنان درخواست «عفو» نکنند و از کردار خود در حوادث پس از انتخابات ۸۸ ابراز پشیمانی نکنند، در حصر و حبس خانگی خواهند ماند. این درحالی است که کمتر روزی است در این سه سال بازداشت خانگی که رسانههای وابسته به حکومت، از حمله به ایشان دریغ کنند. و البته هیچ امکان پاسخگویی و توضیحی نیز نیست. همان وضعی که مصدق بدان مبتلا بود. نخستوزیر محبوس در خانه، تاکید میکند: «در احمدآباد زندانی هستم و نمیتوانم در جراید از خود دفاع کنم.»
مصدق در بازداشت خانگی ماند تا ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ که همانجا درگذشت و به خاک سپرده شد. سایهٔ مصدق اما از سر سیاست در ایران محو نشد. چنانکه تاوان کودتای ۲۸ مرداد و استبداد شاهنشاهی را محمدرضا پهلوی سرانجام در بهمن ۱۳۵۷ پس داد.
نیروهای ملی اگرچه نتوانستند تغییر وضعی در زندگی پر درد و رنج دکتر مصدق ایجاد کنند، اما بعدتر، و در اوج جنبش اعتراضی منتهی به تغییر نظام سیاسی، تصاویر مصدق و مهمترین دیدگاههای او اینجا و آنجای انقلاب خودنمایی کرد.
اقتدارگرایان حاکم در جمهوری اسلامی نیز هرچند بازداشت خانگی رهبران جنبش سبز را به اتکای سلاح و سرکوب، تداوم بخشند اما بعید است که بتوانند خود را از زیر سایهٔ سنگین پرسشها و نقدهای موسوی و کروبی بیرون کشند.
جنبش اجتماعی که زیر استبداد سلطنتی نضج گرفت و خواستهای نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق را تداوم بخشید و شاه را از صدر حکومت به پایین کشاند، در اشکال متفاوت و ابعاد عظیمتری زیر پوست جامعه امروز ایران جاری است. تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات، افزایش نرخ شهرنشینی و تحصیلات دانشگاهی، پویایی و تحرک اجتماعی زنان، گسترش طبقه متوسط مدرن، و شرایط بینالمللی، وضع را برای حاکمان جمهوری اسلامی سختتر از همتایان خود در نظام سلطنتی ساخته است.
------------------------------------
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.