تا پیش از ریاست جمهوری حسن روحانی تمام روسای قوهی مجریه به براندازی نظام یا همکاری با دشمن و انحراف از مبانی جمهوری اسلامی متهم شده بودند: از بنی صدر و موسوی تا خاتمی و رفسنجانی و احمدی نژاد.
بنی صدر بعد از استیضاح مجبور به خروج از کشور شد؛ موسوی در زندان اختصاصی است؛ خاتمی ممنوع الخروج است؛ و شمشیر چند پروندهی قضایی را بالای سر اعضای خانوادهی هاشمی رفسنجانی (مهدی، فائزه و فاطمه) نگاه داشتهاند. احمدی نژاد نیز در دو سال آخر به هدایت «جریان انحرافی، لیبرال بودن و تنش در جامعه» متهم شد و اگر جنبش سبزی در کار نبود پیش از پایان دوره استیضاح می شد.
هنوز هفت ماه از آغاز دولت روحانی نگذشته است که پروژهی برانداز معرفی کردن روحانی و دولت وی کلید خورده است. کلید زنندهی این پروژه ها در ایران نیز کسی نیست بجز محمدتقی مصباح یزدی. مصباح یزدی برای بیاعتبارسازی و براندازی دولت روحانی مثل همیشه به سه تاکتیک دست یازیده است:
۱) انگلیسی معرفی کردن روحانی،
۲) اعلام بی اعتقادی وی به مبانی دینی و ارزشهای دینی،
و
۳) اعلام رد شدن وی از خط قرمزهای نظام.
«آخوند انگلیسی»
کم نیست تعداد کسانی که بر اساس نظریهی توطئه روحانیت شیعه را عوامل استعمار و بالاخص بریتانیا تلقی میکنند. این تصور مثل همهی انواع دیدگاههای مبتنی بر نظریهی توطئه هیچ مبنای تحلیلی و عقلانی ندارد به جز تلاش برای حذف رقیب با اتهامات بیپایه. این اتهامات هم از سوی مخالفان نهاد روحانیت شیعه و هم از سوی برخی روحانیون علیه یکدیگر مطرح شده است. نظریهی توطئه بدیل نقادی سیاستها و راهبردها و ایدههاست، راهی میان بر برای نفی رقیب بدون تلاش تحلیلی و انتقادی.
اکنون یکی از همین روحانیونی که به نظریهی توطئه باور دارد یکی دیگر از روحانیون را به انگلیسی بودن متهم می کند. مصباح با اتکا بر درس خواندن روحانی در یکی از دانشگاههای بریتانیا او را غیر مستقیم دست پروردهی بریتانیا معرفی می کند: «شایسته است عدهای برنامههای مطالعات راهبردی و استراتژیک انگلستان را مطالعه کنند تا به صورت مستند مشخص شود دشمن از کجا قصد نفوذ دارد، ریشه تفکر بسیاری از کسانی که در آنجا تحصیل کردهاند، به یکدیگر شباهت دارد و چه بسا این مسأله از راههای نفوذ دشمن برای براندازی اسلام و انقلاب اسلامی است... چه بسا این مسأله از راههای نفوذ دشمن برای براندازی اسلام و انقلاب اسلامی است، هرچند این اشخاص متوجه این مسئله نیستند.» (رسا ۱۳ اسفند ۱۳۹۲)
او از مجرای نظریهی انگلیسی بودن روحانی و انگلیسی بودن جنبش سبز این دو را نیز به هم مرتبط می سازد: «پایه ایدئولوژیک فتنه ۸۸ در لندن شکل گرفت و در واقع کسانی که پایهگذار آن فتنه بودند، در انگلستان تحصیل کرده بودند و پایههای ایدئولوژیک آنها، همانجا شکل گرفته بود.» (همانجا) او روشن نمیکند کدام یک از فعالان یا رهبران جنبش سبز در بریتانیا تحصیل کرده بودند و با این توجیه دیگر نظریهی توطئه مبنی بر امریکایی بودن این جنبش چه سرانجامی پیدا می کند.
«آخوند سکولار»
تاکتیک دیگر مصباح برای بی اعتبار کردن روحانی، «سکولار» معرفی کردن اوست. او البته به صراحت وی را سکولار و عرفی معرفی نمی کند اما معادل آن یعنی بی اعتقادی به ارزشها و مبانی دینی در ادارهی امور را پیش می کشد: «بسیار مایه تأسف است که برخی از کسانی که مسئولیتی در کشور دارند، عدم پیشرفت در علوم انسانی را وجود برخی خط قرمزها، یعنی مبانی دینی و ارزشهای اسلامی میدانند.» (همانجا) طرح مسئلهی علوم انسانی اسلامی روش تمامیت خواهان برای تسخیر مدیریت و کرسیهای دانشگاهی در ایران بوده است. مصباح یزدی کاهش فضای امنیتی در بخش فرهنگ را مقدمهی فتنه و براندازی حکومت معرفی می کند: «در این دولت به صراحت بیان شده که وظیفه ما اعتلای هنر است و کاری به دین نداریم؛ لذا از هنرپیشه زمان شاه هم به خاطر هنرش تقدیر میشود، و این رفتارها یعنی کاشتن نهالی که ثمرهاش فتنه دیگری خطرناکتر از فتنه ۸۸ را رقم میزند.» (تابناک، ۱۵ اسفند ۱۳۹۲)
«آخوند حقوقدان»
روحانی در کارزارهای انتخاباتی خود را یک حقوقدان معرفی کرد و «نه سرهنگ». او بدین طریق می خواست به رقبای سیاسی و منتقدانش بگوید که به حقوق شهروندی ایرانیان از هر دین و قوم و جنسیت و باور معتقد است. اما جمهوری اسلامی بر اساس تبعیض بنا شده است: تبعیض میان زن و مرد، میان شیعه و غیر شیعه، میان باورمند به نظام و مخالف نظام، میان باورمند به فقه و مخالف اجرای آن، و بالاخص میان روحانی و غیر روحانی.
این تبعیض که در قوانین و فرایندها و روالهای جاری نهادینه شده با حقوق شهروندی برای همگان ناسازگار است و اگر مقامی بخواهد روی حقوق شهروندی برابر و برابری در مقابل قانون اصرار بورزد و از نمایشی و تزیینی بودن آنها گذر کند به براندازی متهم میشود: «اگر امروز نیز بحث حقوق شهروندی مطرح میشود که در آن بهائی و مسلمان، انقلابی و ضد انقلاب برابرند، از همان تفکر ناشی میشود. لذا باید احساس خطر کرد وقتی بعد از گذشت ۳۵ سال از انقلاب اسلامی، عالیترین مقام کشور بعد از رهبری، سخنی بگوید که بنی صدر هم جرأت گفتن آن را نداشت. هرچند این عده سخن خود را در لفافه و به صورت غیر مستقیم بیان میکنند.» (همانجا)
پروژهی بنی صدری کردن دولت روحانی
مقایسهی بنی صدر و روحانی دقیقا به معنای کلید زدن پروژهی براندازی دولت یا مجبور کردن آن به استیضاح است. عین همین کار با دولت خاتمی نیز صورت گرفت. دولت خاتمی با عقب نشینیهای تاکتیکی و راهبردی جلوی سقوط خود را پیش از پایان دوره گرفت. اکنون باید دید دولت روحانی با کدام عقب نشینیها با این نوع حملات مواجه خواهد شد. دولت روحانی از ابتدا خیزهای بلندی برنداشته است تا با عقب نشینی از آنها مخالفان خود را آرام کند. بنیان دولت روحانی بر حفظ هستههای سخت نظام و تزیین در دکور و صورتهای بیرونی یا اصلاحات بسیار جزئی قوام گرفته است. عقب نشینی روحانی چیزی زیادی از تمایزات این دولت با اقتدارگرایان تمامیت خواه را باقی نخواهد گذاشت.
——————————————
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.
بنی صدر بعد از استیضاح مجبور به خروج از کشور شد؛ موسوی در زندان اختصاصی است؛ خاتمی ممنوع الخروج است؛ و شمشیر چند پروندهی قضایی را بالای سر اعضای خانوادهی هاشمی رفسنجانی (مهدی، فائزه و فاطمه) نگاه داشتهاند. احمدی نژاد نیز در دو سال آخر به هدایت «جریان انحرافی، لیبرال بودن و تنش در جامعه» متهم شد و اگر جنبش سبزی در کار نبود پیش از پایان دوره استیضاح می شد.
هنوز هفت ماه از آغاز دولت روحانی نگذشته است که پروژهی برانداز معرفی کردن روحانی و دولت وی کلید خورده است. کلید زنندهی این پروژه ها در ایران نیز کسی نیست بجز محمدتقی مصباح یزدی. مصباح یزدی برای بیاعتبارسازی و براندازی دولت روحانی مثل همیشه به سه تاکتیک دست یازیده است:
۱) انگلیسی معرفی کردن روحانی،
۲) اعلام بی اعتقادی وی به مبانی دینی و ارزشهای دینی،
و
۳) اعلام رد شدن وی از خط قرمزهای نظام.
«آخوند انگلیسی»
کم نیست تعداد کسانی که بر اساس نظریهی توطئه روحانیت شیعه را عوامل استعمار و بالاخص بریتانیا تلقی میکنند. این تصور مثل همهی انواع دیدگاههای مبتنی بر نظریهی توطئه هیچ مبنای تحلیلی و عقلانی ندارد به جز تلاش برای حذف رقیب با اتهامات بیپایه. این اتهامات هم از سوی مخالفان نهاد روحانیت شیعه و هم از سوی برخی روحانیون علیه یکدیگر مطرح شده است. نظریهی توطئه بدیل نقادی سیاستها و راهبردها و ایدههاست، راهی میان بر برای نفی رقیب بدون تلاش تحلیلی و انتقادی.
اکنون یکی از همین روحانیونی که به نظریهی توطئه باور دارد یکی دیگر از روحانیون را به انگلیسی بودن متهم می کند. مصباح با اتکا بر درس خواندن روحانی در یکی از دانشگاههای بریتانیا او را غیر مستقیم دست پروردهی بریتانیا معرفی می کند: «شایسته است عدهای برنامههای مطالعات راهبردی و استراتژیک انگلستان را مطالعه کنند تا به صورت مستند مشخص شود دشمن از کجا قصد نفوذ دارد، ریشه تفکر بسیاری از کسانی که در آنجا تحصیل کردهاند، به یکدیگر شباهت دارد و چه بسا این مسأله از راههای نفوذ دشمن برای براندازی اسلام و انقلاب اسلامی است... چه بسا این مسأله از راههای نفوذ دشمن برای براندازی اسلام و انقلاب اسلامی است، هرچند این اشخاص متوجه این مسئله نیستند.» (رسا ۱۳ اسفند ۱۳۹۲)
او از مجرای نظریهی انگلیسی بودن روحانی و انگلیسی بودن جنبش سبز این دو را نیز به هم مرتبط می سازد: «پایه ایدئولوژیک فتنه ۸۸ در لندن شکل گرفت و در واقع کسانی که پایهگذار آن فتنه بودند، در انگلستان تحصیل کرده بودند و پایههای ایدئولوژیک آنها، همانجا شکل گرفته بود.» (همانجا) او روشن نمیکند کدام یک از فعالان یا رهبران جنبش سبز در بریتانیا تحصیل کرده بودند و با این توجیه دیگر نظریهی توطئه مبنی بر امریکایی بودن این جنبش چه سرانجامی پیدا می کند.
«آخوند سکولار»
تاکتیک دیگر مصباح برای بی اعتبار کردن روحانی، «سکولار» معرفی کردن اوست. او البته به صراحت وی را سکولار و عرفی معرفی نمی کند اما معادل آن یعنی بی اعتقادی به ارزشها و مبانی دینی در ادارهی امور را پیش می کشد: «بسیار مایه تأسف است که برخی از کسانی که مسئولیتی در کشور دارند، عدم پیشرفت در علوم انسانی را وجود برخی خط قرمزها، یعنی مبانی دینی و ارزشهای اسلامی میدانند.» (همانجا) طرح مسئلهی علوم انسانی اسلامی روش تمامیت خواهان برای تسخیر مدیریت و کرسیهای دانشگاهی در ایران بوده است. مصباح یزدی کاهش فضای امنیتی در بخش فرهنگ را مقدمهی فتنه و براندازی حکومت معرفی می کند: «در این دولت به صراحت بیان شده که وظیفه ما اعتلای هنر است و کاری به دین نداریم؛ لذا از هنرپیشه زمان شاه هم به خاطر هنرش تقدیر میشود، و این رفتارها یعنی کاشتن نهالی که ثمرهاش فتنه دیگری خطرناکتر از فتنه ۸۸ را رقم میزند.» (تابناک، ۱۵ اسفند ۱۳۹۲)
«آخوند حقوقدان»
روحانی در کارزارهای انتخاباتی خود را یک حقوقدان معرفی کرد و «نه سرهنگ». او بدین طریق می خواست به رقبای سیاسی و منتقدانش بگوید که به حقوق شهروندی ایرانیان از هر دین و قوم و جنسیت و باور معتقد است. اما جمهوری اسلامی بر اساس تبعیض بنا شده است: تبعیض میان زن و مرد، میان شیعه و غیر شیعه، میان باورمند به نظام و مخالف نظام، میان باورمند به فقه و مخالف اجرای آن، و بالاخص میان روحانی و غیر روحانی.
این تبعیض که در قوانین و فرایندها و روالهای جاری نهادینه شده با حقوق شهروندی برای همگان ناسازگار است و اگر مقامی بخواهد روی حقوق شهروندی برابر و برابری در مقابل قانون اصرار بورزد و از نمایشی و تزیینی بودن آنها گذر کند به براندازی متهم میشود: «اگر امروز نیز بحث حقوق شهروندی مطرح میشود که در آن بهائی و مسلمان، انقلابی و ضد انقلاب برابرند، از همان تفکر ناشی میشود. لذا باید احساس خطر کرد وقتی بعد از گذشت ۳۵ سال از انقلاب اسلامی، عالیترین مقام کشور بعد از رهبری، سخنی بگوید که بنی صدر هم جرأت گفتن آن را نداشت. هرچند این عده سخن خود را در لفافه و به صورت غیر مستقیم بیان میکنند.» (همانجا)
پروژهی بنی صدری کردن دولت روحانی
مقایسهی بنی صدر و روحانی دقیقا به معنای کلید زدن پروژهی براندازی دولت یا مجبور کردن آن به استیضاح است. عین همین کار با دولت خاتمی نیز صورت گرفت. دولت خاتمی با عقب نشینیهای تاکتیکی و راهبردی جلوی سقوط خود را پیش از پایان دوره گرفت. اکنون باید دید دولت روحانی با کدام عقب نشینیها با این نوع حملات مواجه خواهد شد. دولت روحانی از ابتدا خیزهای بلندی برنداشته است تا با عقب نشینی از آنها مخالفان خود را آرام کند. بنیان دولت روحانی بر حفظ هستههای سخت نظام و تزیین در دکور و صورتهای بیرونی یا اصلاحات بسیار جزئی قوام گرفته است. عقب نشینی روحانی چیزی زیادی از تمایزات این دولت با اقتدارگرایان تمامیت خواه را باقی نخواهد گذاشت.
——————————————
یادداشتها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاههای رادیو فردا.