نقدی بر سخنان روحانی در سازمان ملل با نگاه به سیاست‌های ایران

حسن روحانی در سخنرانی خود در مجمع سازمان ملل (۲۴ سپتامبر ۲۰۱۳) از ستیز و سخنان پرخاشگرانه‌ای که در هشت سال گذشته در سخنان احمدی نژاد در سازمان ملل به چشم می خورد پرهیز کرد. او سعی داشت احمدی نژاد را از ویترین جمهوری اسلامی بیرون آورد تا از فشارهایی که در نتیجه‌ی رفتارهای حکومت خامنه‌ای-احمدی نژاد در هشت سال گذشته به وجود آمده-بالاخص تحریم‌ها- بکاهد. اما به عنوان رئیس دولت جمهوری اسلامی مواضع همیشگی این نظام سیاسی را بیان کرد.

سخنان روحانی غیر از چند بند آخر که برای باز کردن دریچه‌ی مذاکره نوشته شده بود همه در نقد وضعیت موجود بین‌المللی و رفتار دول غربی بود. اما آیا سخنان وی وزنی هم در چارچوب سیاست داخلی کشور دارند؟ آیا ناظران مستقل می توانند این مواضع را بخرند؟ آیا جمهوری اسلامی در داخل کشور به گونه‌ای با شهروندان ایرانی برخورد می کند که افکار عمومی در دنیا سخنان وی را باور کنند؟ آیا سخنان وی مطابق انتظارات بود؟

برای پاسخ به این سوالات می توان نخست مواضع روحانی را در شش موضوع با رفتارها و سیاست‌های جمهوری اسلامی مقایسه کرد:

غربی شدن، اسلامی سازی

روحانی می گوید: «اقدامات زورمدارانه اقتصادی و نظامی برای حفظ و تداوم سلطه و برتری گذشته، با مجموعه‌ای از قالب‌های مفهومی همراه شده که همگی ضد صلح، ضد امنیت، ضد کرامت انسانی و ضد آرمان های بشری می باشند. از جمله این قالب‌های مفهومی، یکسان سازی جوامع و تعمیم ارزش‌های غربی به عنوان ارزش‌های جهانی است. قالب دیگر، حفظ فرهنگ جنگ سرد و تقسیم دو اردوگاهی جهان به «مای برتر» و «دیگران دون تر» می باشد. قالب دیگر مفهومی، ایجاد ترس و تهدید از برآمدن بازیگران نوظهور در جامعه جهانی است.»

همه‌ی قالب‌هایی که روحانی با ارجاع به آنها از دول غربی انتقاد دارد عینا در ایران در جریان هستند: اقدامات زورمدارانه‌ی اقتصادی و نظامی سپاه و نیروهای امنیتی برای حفظ و تداوم سلطه‌ی یک قشر کوچک با مجموعه‌ای از قالب‌های مفهومی در ایران همراه شده‌اند که مانع گفت‌وگو و مدارا و دمکراسی هستند. این قالب‌ها عبارتند از یکسان سازی جامعه بر اساس ارزش‌های کاست حاکم و سبک زندکی آنان و معرفی کردن شریعت ایدئولوژیک شده به عنوان مبنای اخلاق و قانون ملی، خودی- غیر خودی کردن جامعه و تبعیض نهادینه بر اساس وفاداری به ولایت فقیه، و ایجاد ترس و تهدید علیه دگر اندیشان و دگر باشان برای جلوگیری از برآمدن بازیگران تازه در دنیای سیاست ایران. نام همه‌ی این رفتارها نیز «اسلامی کردن» گذاشته شده است.

خشونت غربی، خشونت مقدس

روحانی می گوید: « خشونتِ راهبردی که در تلاش برای حذف بازیگران منطقه‌ای از فضای عمل طبیعی آنها، سیاست‌های موسوم به مهار، تغییر نظام‌های سیاسی از بیرون مرزها، و تلاشی که برای بر هم زدن حدود و ثغور سیاسی متبلور می شود، بسیار خطرناک و تنش آفرین است.» جمهوری اسلامی ۳۵ سال است که همین خشونت راهبردی را تحت عنوان اجرای احکام دینی و مصالح حکومت دینی (خشونت مقدس) علیه بهاییان، یهودیان، مسیحیان تبشیری، شیعیان منتقد ولایت فقیه، و اقلیت‌های قومی به کار برده و تلاش کرده آنها را از حوزه‌ی عمومی خارج یا جمعیت آنها (و حتی قبرستان‌های آنها) را نابود سازد. رهبران بهاییان تنها به جرم سازمان دهی سال‌هاست در زندان به سر می برند. خانواده‌های هزاران زندانی که در سال ۶۷ کشته شدند به تازگی ۲۵ سالگی این رخداد را یادآوری کردند.

اسلام ستیزی، غرب ستیزی

روحانی می گوید: «گفتمان‌های تبلیغاتی و بی اساس دین ستیزانه، اسلام هراسانه، شیعه هراسانه و ایران هراسانه به واقع تهدیدی جدی علیه ثبات جهانی و امنیت انسانی است.» با این منطق، جمهوری اسلامی ۳۵ سال است با گفتمان غرب ستیزی، یهودی ستیزی، آمریکا ستیزی، همجنسگرا ستیزی، لیبرال ستیزی، بهایی ستیزی، زن ستیزی، بی دین ستیزی، و مخالف ستیزی عین تهدید یاد شده را علیه ثبات جهانی و امنیت انسانی دنبال کرده است. بر اساس همین ستیزها و دشمنی‌ها هزاران نفر در جمهوری اسلامی به جوخه‌های اعدام سپرده شده و دهها هزار نفر به زندان افتاده‌اند.

نظامیگری، مقاومت

روحانی می گوید: «مداخله نظامی در افغانستان، جنگ تحمیلی صدام حسین علیه ایران، اشغال کویت، مداخله نظامی علیه عراق و رفتار خشن سرکوبگرانه علیه مردم فلسطین، ترور شخصیت‌های سیاسی و مردم عادی در ایران و بمب گذاری در کشورهای منطقه نظیر عراق ، افغانستان و لبنان نمونه هایی از خشونت در سه دهه گذشته در این منطقه‌اند.» روحانی به دلیل مسئولیت‌هایی که در جمهوری اسلامی داشته به خوبی از گرو‌ه‌های دریافت کننده‌ی اسلحه از ایران (حماس، حزب الله لبنان)، گروه‌های تروریستی‌ای که از سوی ایران آموزش دیده و حمایت مالی می شوند (حزب الله) و بمبگذاری‌هایی که با هدایت جمهوری اسلامی انجام شده (مرکز یهودیان در آرژانتین) آگاه است. آیا اینها نمونه‌های خشونت‌اند یا ترویج صلح؟

روحانی در مورد سوریه می گوید: «از ابتدای بحران و از زمانی که برخی از بازیگران منطقه‌ای و بین المللی با سرازیر کردن منابع تسلیحاتی و اطلاعاتی و تقویت گروه‌های افراطی، سعی در نظامی کردن این بحران داشتند، ما تأکید کردیم که بحران سوریه راه حل نظامی ندارد.» اما بیش از دوسال است که جمهوری اسلامی گزینه‌ی نظامی را در سوریه را دنبال کرده‌ است و نام این مداخله‌ی نظامی را گذارده دفاع از مقاومت علیه اسرائیل و حفاظت از حرم مقدسان شیعه. آیا صرف نامگذاری می تواند نظامیگری جمهوری اسلامی در منطقه را نادیده بگذارد؟

تروریزم، پاکسازی ایدئولوژیک

روحانی می گوید: «تروریزم و کشتن انسان‌های بی گناه، اوج افراط و خشونت است. تروریزم، بلایی خشن، فراگیر و فرامرزی است.» روحانی به دلیل کار در شورای امنیت ملی و قوای مسلح بهتر از همه می داند که جمهوری اسلامی صدها تن از مخالفان خود را در داخل و خارج کشور ترور کرده است. همچنین کم نیست تعداد زندانیان سیاسی و منتقدانی که در زندان و تحت بازجویی جان خود را از دست داده‌اند. آیا تروریزم دولتی جمهوری اسلامی و پاکسازی ایدئولوژیک آن هم بلایی خشن برای منطقه و کشور است یا تنها تروریزم «سلفی‌ها» و «تکفیری‌ها» چنین مشخصه‌ای دارد؟

تحریم غربی، تحریم اسلامی

او معتقد است «تحریم‌های غیر عادلانه، به عنوان جلوه دیگری از خشونت، ذاتاً ضد صلح و ضد بشری هستند که برخلاف تبلیغات تحریم گران، دولت ها و نخبگان سیاسی را هدف قرار نمی دهند، بلکه بیش از همه، مردمان عادی را قربانی دعواهای سیاسی خود می کنند.» آیا تحریم‌های جمهوری اسلامی علیه کالاها و ورزشکاران اسرائیلی، علیه هنرمندان ایرانی (ممنوعیت نشر و پخش آثارشان، حتی آثار مجوز گرفته)، دانشگاهیان سکولار و لیبرال و مارکسیست (اخراج از مراکز آموزشی)، و زنانی که حجاب برتر ندارند (توصیه‌ی رئیس سازمان بسیج اصناف کشور برای نفروختن جنس به زنان بدحجاب، فارس ۶ شهریور ۱۳۹۲) هم ضد صلح و ضد بشری است؟ آیا در دوره‌هایی که کالاهای آمریکایی در ایران تحریم می‌شدند نیز اقدامات جمهوری اسلامی ضد صلح و ضد بشری بود؟ اقای روحانی تا کنون با کدام یک از تحریم‌های جمهوری اسلامی علیه دیگر کشورها و شهروندان ایرانی مخالفت کرده است؟

مقام‌های عملگرای جمهوری اسلامی هنگامی که در پشت تریبون‌های بین المللی قرار می گیرند همانند فعالان حقوق بشر، فعالان صلح یا پژوهشگران دانشگاهی منتقد در غرب سخن می گویند و فراموش می کنند که دارند کشوری را با پرونده‌هایی قطور در نقض حقوق بشر یا نقض صلح و حقوق بین الملل اداره می کنند و خود آنها زیر ذره‌بین هستند. مقامات موعودگرا و شریعتگرا نیز همانند قربانیان رژیم‌های غیر ایدئولوژیک سخن می گویند. آیا در مقایسه‌ی مواضع و رفتارهای حکومت جمهوری اسلامی نمی توان بدین نتیجه رسید که جمهوری اسلامی همه‌ی آنچه را که در عرصه‌ی بین المللی نفی می کند خود در داخل کشور به عینه یا با شدت بیشتر به اجرا می گذارد؟ آیا مقامات جمهوی اسلامی می توانند در این شرایط ادعای برتری اخلاقی داشته و به دنیا موعظه کنند؟ آیا کسی مواضع و مواعظ آنها را باور می کند؟

دو کوتاهی

اما سخنان روحانی در حوزه‌ای که به انتظارات مخاطبان مربوط می شود نیز دو کوتاهی داشت:

۱) مشخص کردن نقشه‌ی راه برای مذاکرات هسته‌ای. از این جهت سخنان وی هیچ نکته‌ی تازه‌ای نداشت. به همین جهت و نیز استاندارهای دوگانه‌ی روحانی است که مقامات سیاسی و نظامی نزدیک به آیت‌الله خامنه‌ای (رحیم صفوی، فیروزآبادی، حداد عادل، صادق لاریجانی) به تعریف و تمجید از سخنان وی پرداختند.

۲) روحانی با پیشنهاد «جهان علیه خشونت و افراطی گری» که در واقع می‌خواست پا در جای پای محمد خاتمی و پیشنهاد گفت‌وگوی تمدن‌هایش بگذارد نیز نمی‌تواند گامی به پیش در صحنه‌ی بین المللی بگذارد چون سخنان خاتمی به خاطر جنبشی که در پشت سر وی در ایران در جریان بود قابل باور بود اما روحانی جنبشی اجتماعی در پشت سر خود ندارد. روحانی پیشنهادی قابل باور عرضه نکرد.

_______________
یادداشت‌ها بیانگر نظر نویسندگان آنهاست و نه بازتاب دیدگاه‌های رادیو فردا.