«جنون» و بمبگذاری‌های ترکیه

  • محمد عبدی

صحنه‌ای از فیلم. عکس از دفتر جشنواره فیلم ونیز

«جنون» ساخته امین آلپر یک اتفاق تازه و شگفت انگیز است در سینمای رو به رشد ترکیه این سال‌ها، که - متاسفانه - تنها سهم‌اش از جوایز جشنواره ونیز، جایزه ویژه هیئت داوران بود، در حالی که به راحتی لیاقت شیر طلای این جشنواره را داشت.

فیلم البته ساختار بسیار پیچیده و تودرتویی دارد که درک و همراهی آن برای هر نوع تماشاگری میسر نیست، اما مخاطب هوشمند- با درک درستی از سینما- با تجربه غریبی روبه‌رو می‌شود که شبیه هیچ فیلم دیگری نیست: سفری غیر قابل باور به دنیای جنون.

فیلم بسیار ساده و سرراست آغاز می‌شود: مردی به نام غدیر از زندان آزاد می‌شود به این شرط که با نفوذ در دل محله قدیمی خودش که تروریست‌ها در آن فعال‌اند و مشغول بمبگذاری، آن‌ها را شناسایی و به پلیس معرفی می‌کند. غدیر پس از سال‌ها به برادر کوچک‌اش احمد ملحق می‌شود که شغل‌اش سگ کشی است و همسرش به تازگی به همراه بچه‌هایشان با مرد دیگری گریخته است. خیلی زود می‌فهمیم که برادر دیگر این دو ده سال است که ناپدید شده و ظاهراً به نظر می‌رسد رهبری گروهی از تروریست‌ها را برعهده دارد...

همه چیز تا نیمه فیلم راحت و خطی به نظر می‌رسد اما فیلم از نیمه به بعد ساختار نامتعارف و غیر قابل باوری پیدا می‌کند که تماشاگر را به چالش می‌کشد: احمد با نگهداری از یکی از سگ‌هایی که خودش زخمی کرده، با شغل و اعمالش مشکل پیدا می‌کند، خودش را در خانه جبس می‌کند و رفته رفته اعمال غریبی انجام می‌دهد. از طرفی غدیر دچار نوعی پارانویا می‌شود و همه چیز را توطئه می‌انگارد: از این نقطه فیلم هم به مانند شخصیت‌هایش دچار جنون می‌شود و با قدرت و بیانی به شدت سینمایی تماشاگر را در جنون شخصیت‌هایش شریک می‌کند.

حرکت به بخش دوم فیلم با نمایش چند رویای شبانه آغاز می‌شود. رفته رفته سکانس‌هایی از توهم هر دو برادر با آن‌ها مخلوط می‌شود و تمیز دادن آن‌ها از هم غیر ممکن به نظر می‌رسد. فیلم لایه به لایه بر حجم توهم و رویا می‌افزاید و با روایتی که زمان‌ها را هم به هم می‌ریزد (مثلاً رسیدن پلیس به خانه احمد چند بار در طول فیلم در قسمت‌های مختلف تکرار می‌شود؛ هر بار از یک زاویه) و به این ترتیب یک دایره تلخ و تکان دهنده شکل می‌گیرد که از آن گریز و گزیری نیست.

در لایه سطح فیلم درباره تروریست‌ها و مسائل سیاسی امروز ترکیه حرف می‌زند (بی‌آنکه بدانیم این تروریست‌ها کیستند و چرا به بمبگذاری مشغول‌اند) اما در وجه اجتماعی، حرف زدن درباره قدرت و فساد پلیس مسئله اصلی فیلم است، اینکه چطور سیاستمداران از رسانه‌های رسمی به سادگی دروغ می‌گویند. با این حال فیلم از مسائل اجتماعی آغاز می‌شود (و در لایه ملموس و غیر شعاری‌ای به آن می‌پردازد) اما در ‌‌نهایت به درونی‌ترین و پیچیده‌ترین حس‌های انسانی می‌رسد و مسئله‌اش بیشتر درونی است تا بیرونی (هرچند این پارانویا و جنون هر دو برادر را به شدت مرتبط می‌کند با مسائل سیاسی و اجتماعی‌ای که در اطراف آن‌ها - به شکلی نمادین در ترکیه امروز- در حال شکل گیری است).

در واقع نیمه رئالیستی ابتدایی فیلم تنها مقدمه‌ای است برای یک سفر کاملاً سوررئال در نیمه دوم. اما فیلم پر از جزئیات حیرت انگیزی است که ما را برای این سفر آماده می‌کند. سگ کشی احمد، نمادی است از کشتن تروریست‌ها که با عشق او به یک سگ به هم می‌ریزد و به تناقض می‌رسد؛‌‌ همان طور که جاسوسی غدیر با اجبار او برای نزدیک شدن به برادر گمشده‌اش- که ظاهراً تروریست است- پیچیده و متناقض می‌شود؛ ترکیبی از عشق و نفرت و تناقضی بین عشق و وظیفه (‌همان حس احمد به سگ‌ها).

فیلم همین تناقض را دستمایه پرداخت شخصیت هر دو برادر قرار می‌دهد: از طرفی عشق خفته و پنهانی هست بین غدیر و مارال که اما به نظر می‌رسد (و هیچ قطعیتی وجود ندارد) که احمد با مارال رابطه دارد، و نزدیک به انتها این حدس و گمان شکل می‌گیرد که مارال و شوهرش تروریست هستند و این باز‌‌ همان مایه عشق و نفرت توامان (و تناقض عشق و وظیفه) را شکل می‌دهد. فیلم جوابی برای تردیدهای تماشاگر ندارد و همه چیز به برداشت‌های شخصی هر مخاطب واگذار می‌شود.

فیلم به طرز هوشمندانه‌ای هر نوع قطعیت را به زیر سوال می‌برد. تنها با نماهای ایستا و بسیار حساب‌شده، نظاره گر آدم‌هایی است که در ظاهر معمولی به نظر می‌رسند. فصاهای خالی هر کادر جبر موقعیت را یادآور می‌شود و نور ملایم گهگاه از دل تاریکی بر صورت شخصیت‌ها می‌تابد، فضا را آبستن دلهره‌ای می‌کند که به راحتی از پرده سینما بیرون می‌زند.

از طرفی فیلم استفاده خلاقانه و شگفت‌انگیزی از صدا دارد؛ صدا به بخش مهمی از اتفاقات صحنه بدل می‌شود و فیلمساز با استفاده از سکوت و جابه‌جایی صدا‌ها از طرف راست به چپ یا چپ به راست در تالار سینما، چرخش ذهنی جنون آمیزی را با تماشاگر قسمت کند که در بخش دوم فیلم به اوج می‌رسد و با ساختار قصه می‌آمیزد.

سرانجام فیلم به شکل درخوری به پایان می‌رسد: از نیمه به بعد هر لحظه بر میزان و شکل جنون آمیز بودن وقایع و صحنه‌ها افزوده شده تا در انت‌ها به یک سکانس رویایی شگفت انگیز می‌رسیم که احتمالاً خالقان اثر هم نمی‌دانند واقعی است یا بخشی از پارانویای شخصیت اصلی! غدیر به محل غریبی می‌رسد که در آن همه به او تسلیت می‌گویند، اما همان‌ها جوخه اعدامش را آماده می‌کنند.