«موسيقی پاپ موسيقی نيست که انسان را به تفکر وادارد»

  • محمد ضرغامی، محمدرضا کاظمی

سالار عقیلی

در نگاه تازه اين هفته به سراغ سالار عقيلی رفته ايم. سالار عقيلی غالباً با گروه خود به نام راز و نياز کار می کند هرچند با گروه های ديگر هم کار می کند.

در مورد هنرمندان ايرانی هيچوقت منبع مشخصی وجود ندارد که بشود زندگينامه آنها را پيدا کرد. البته روی سايت شما بود. ولی جاهايی هم مواردی را اشاره کرده اند که در زندگينامه شما در سايت تان نيست. شما مدرک بازيگری هم داريد؟



بله. من ليسانس بازيگری هستم از دانشگاه هنر و معماری اراک. به خاطر يک علاقه شخصی که در گذشته به تئآتر داشتم کارهای تئآتری هم در دوران تحصيل انجام می دادم. برای همين وارد دانشکده تئآتر شدم و همين باعث شد که در اين رشته ليسانس بگيرم. البته ديپلم من موسيقی است.

Your browser doesn’t support HTML5

سالار عقیلی، سبکبار


به جايی هم رسيد اين کار؟ کار خاصی انجام داديد يا نه؟

من خودم نمی خواهم. اتفاقاً چند روز پيش فيلم سينمايی به من پيشنهاد شده که بازی کنم، تقريباً هم در حيطه کاری خودم هست که فعلاً بعيد می دانم اين کار را انجام دهم. دودل هستم.

اسم فيلم هم سکرت است؟

مثل اينکه چندتا اسم برايش انتخاب شده ولی اسم اصلی فيلمنامه عصرنرگس است. فرشيد فياض ثانوی نويسنده و کارگردان فيلم است. خيلی موضوع جالبی هم دارد. پسری است که اهل موسيقی است ولی پدرش مذهبی است و نمی گذارد پسر به دنبال موسيقی برود و جلوی عشق فرزندش را می گيرد. چون مذهبی بوده و اتفاقاتی می افتد که در آخر آن جوان پيروز می شود که پدرش را هم به سمت موسيقی بياورد و جذب کند در موسيقی.

از همين الان بويش می آيد که مجوز ندهند!

مجوز که دادن يا ندادنش ديگر فرقی نمی کند. چون در کنسرت اخير ما به ما مجوز دادند که يک کاری را بخوانيم و يک شب هم اجرا کرديم و بعد صبح زنگ زدند که شما حق نداريد کنسرت را اجرا کنيد.

کنسرتی که با گروه قمر داشتيد؟

بله. من دو شب در سه سئانس کنسرت داشتم. شب اول به خوبی برگزار شد و مجوزها همه صادر شده بود ولی شب دوم نمی دانم به چه دليلی تماس هايی گرفته بودند که يکی دو تا کار را بايد حذف کنيم. کاری که خودشان مجوز صادر کرده بودند. اين برای من و تمام مردم ايران باعث سئوال است. به اضافه دکوری که پشت سر ما بود که شب اول اجازه داده بودند و شب دوم گفتند که بايد برداريد.

می توانيد بگوييد اين کاری که شب اول شما اجرا کرديد و شب بعد گفتند اجرا نشود، محتوايش چه بود؟

کاری بود بر روی شعر «آواز کرک» اخوان ثالث. همان شعر معروف که می گويد «بده بد بد، بده بد بد. چه اميدی چه ايمانی؟ کرک جان خوب می خوانی» اين را خيلی زيبا در آواز دشتی کار کرده بودند و شش ماه هم گروه تمرين کرده بود. جزو رپرتوار بود. اصلاً شب دوم تمام برنامه ما برای اين موضوع به هم ريخت و من تمام آوازهايی را که خواندم همه بداهه بود و کارهايی بود که تمرين نشده بود. به خاطر همين تمام آوازهای را در دشتی شروع می کردم. کلی شعر پيدا کرده بودم و رويش کار کرده بودم. يک شب هم اجرا کرده بوديم و برنامه را بسته بوديم. متاسفانه شب دوم مجبور شدم از دستگاه ماهور شروع کنم و يک شعر ديگر...

اشاره کرديد که گفتند بک گراند صحنه را هم عوض کنيد.

دکوری که استفاده شده بود يک مقدار مشکل گرفتند و اجازه ندادند که شب دوم... گفتند که آن دکور يک مقدار پيام هايی دارد که نبايد استفاده شود.

اين مسئله محدوديت که می گوييد بيشتر خواننده های پاپ با آن مواجه اند. شما که بيشتر گرايش به موسيقی سنتی داريد آيا شما هم در گرفتن مجوز مشکل داريد؟ مثلاً آلبوم هايتان...
موسيقی پاپ به آن صورت موسيقی نيست که انسان را به تفکر وادارد. يک موسيقی است که بيشتر برای لذت بردن است. اما موسيقی اصيل خطرش اينست که انسان را به تفکر وا می دارد و حرفی برای گفتن دارد. اينست که فکر می کنم يک مقدار اين مسئله باعث می شود آن اتفاقات بيافتد.

برگرديم به عشق. توی آن داستان گفتيد که پسری هست که پدرش با موسيقی مخالفت می کند، کسی هم جلوی راه شما سنگ انداخت؟

از خانواده ام که نه. خوشبختانه مادر من دارای صدای خوشی است و می خواندند. برادر من از بچگی پيانو و ارگ می زده و علاقمند به سبک انوشيروان روحانی بوده. من اصلاً با صدای ساز ايشان علاقمند شدم به موسيقی و در منزل ما صدای موسيقی از بچگی شنيده می شد. البته زمان ما هم پدرمادرها خيلی سخت می گذاشتند بچه هايشان بروند دنبال موسيقی. هم جو حاکمی که در مملکت ما بوده يک مقدار بسته بود و يکی دو نسل بعد از ما را که می بينم و شاگردها را که می بينم، خيلی خوشحالم که خانواده هايشان بازتر فکر می کنند. در ايران الان خيلی جوانها می روند دنبال موسيقی. من خودم آموزشگاه موسيقی دارم در اينجا و می بينم که چقدر مردم بچه هايشان را می آورند به کلاس های موسيقی. من خودم يادم است زمانی که می خواستم بروم دنبال موسيقی، از خانواده پدری ام به پدرم گفتند که موسيقی که خوب است ولی چه شغلی را پسرت می خواهد دنبال کند...

که نان تويش باشد!...

دقيقاً هی می گفتيم موسيقی. می گفتند که بله موسيقی خوب است ولی چه کار می خواهی بکنی؟ ولی اينجا متاسفانه يک مقداری به خاطر همين تبليغات منفی که روی موسيقی و موزيک شده و بوده، اينست که يک مقداری مردم هنوز آن طور که بايد و شايد اين کار را شغل نمی دانند.
با اين وجود. اين همه جوان اصلاً مشخص نيست به چه انگيزه ای... يعنی نه انگيزه مادی می توانند داشته باشند و حتی از نظر شهرت پيدا کردن هم خيلی نمی توانند کاری از پيش ببرند ولی می آيند و اين همه انرژی می گذارند، وقت می گذارند و حتی هزينه می کنند...

درست می گوييد. يک زمانی بود که کسی می خواست وارد راديو تلويزيون شود، يک در و پيکری داشت و هر کسی نمی توانست خواننده شود. بايد از يک هنر خارق العاده و خاصی برخوردار می بود تا می توانست به راديو راه پيدا کند. استاد علی تجويدی، استاد بنان، اينها امتحان می گرفتند از هنرمندانی که می خواستند وارد راديو شوند. منتها امروزه ما شاهد هستيم که فراخوان می دهند برای اينکه خواننده جمع کنند. من حدود ۱۷ سال پيش اين کار را شروع کردم. اما شما زمان ما را هم نگاه کنيد باز يک مقدار مشکل تر بود چه در زمينه موسيقی پاپ و چه موسيقی اصيل. اينست که آدم بايد توی اين کار خاک صحنه بخورد و زحمت بکشد. متاسفانه اين مسئله به کار ما هم لطمه زده. ذهنيت مردم از خواننده و شأنيت هنرمند در حال از بين رفتن است.

از لا به لای حرف هايتان با اشاره هايی که می کرديد به نظر می آمد آقای بنان يکی از خواننده های مورد علاقه شما باشد. همينطور است؟ شما از ايشان الگو گرفتيد يا می گيريد؟

بله. من اولين انتخابم در موسيقی و آواز استاد غلامحسين بنان است از همان دوران نوجوانی که شروع کردم به آواز خواندن، سبک ايشان را دنبال می کردم.

توی کارهای آقای بنان گاهی اوقات به چشم می خورد که موسيقی شان رنگ موزيک پاپ به خود می گيرد. يعنی از نظر سازبندی. ولی در کار شما چنين چيزی به چشم نمی خورد.

چون اکثر کارهای ايشان با ارکستر يک حالت ملی است، اينست که ناخودآگاه يک چنين فضايی دست می دهد به شنونده. اما در اواخر هم يک مقدار شما اگر کارهای آخر استاد بنان را نگاه کنيد با کارهايی که در خيلی قديم تر انجام دادند، می توانيد ببينيد که کاملاً اين مسئله محرز است که ايشان اين اواخر يک مقداری آن سبک و سياق و شيوه را تغيير داده بودند و آنهايی هم که تغيير داده شده می بينيد که يک مقدار حالت پاپيولارتر است. نمی گوييم پاپ به خاطر اينکه شايد از پاپ يک برداشت ديگر شود، يک مقدار مردمی تر است، آنها همانهايی است که يک مقدار آن حالتی که شما می گوييد دارد. مثل الهه ناز مثلاً، که تمام مردم شايد هشتاد درصد مردم آن را حفظ اند. يا کار بهار دلنشين. آن هم همانطور.

يا يک کاری که من در کارهای آخرم مايه ناز اجرا کردم به نام خوشه چين... من که فرزند اين سرزمينم در پی توشه يک خوشه چينم، آن کار هم در اين فضا است يعنی يک مقداری مردمی تر است. مثل الان که يک مقداری هرازگاهی شما می بينيد کارها ريتم هايش تند و تيز تر شده و از آن ريتم های سنگين موسيقی الان تقريباً پرهيز می شود مگر در مواردی که آدم بخواهد از موسيقی علمی يک مثالی بزند معمولاً آن طور کارهای فاخر را که ريتم های کندی دارد، اجرا می کنيم. منتها کلاً يک مقدار بايد با جوانها الان پيش برود آدم.

من يک دو تا کار جديد داده ام بيرون که فکر می کنم اينها خيلی مورد توجه جوانها قرار گيرد. يکی کار هوای آفتاب است شعر سياوش کسرايی، دلم هوای آفتاب می کند و يک کار هم به نام باده نوشين که اينها هفته گذشته از من منتشر شده و همزمان با هم منتشر شده.

همکاری شما متفاوت است. از يک طرف با سعيد فرج پوری کار می کنيد از آن طرف با ارکستر ملی کار می کنيد با ارکستر ملل کار داشتيد با ارکستر سنفونيک کار داشتيد. فضای اين کارها خيلی از هم شايد يک جاهايی دور شود نزديک شود. خودتان اين تجربيات متفاوت را در کار خودتان چگونه بررسی می کنيد. آن چيزی که مشخص است و بارها هم تاکيد کرديد علاقه تان به آواز است که خيلی جاها اينها فضای آوازی برای شما ايجاد نمی کند.

من خواننده هستم. از کاری که به من پيشنهاد شود و من بتوانم با آن ارتباطی برقرار کنم، حالا در آن شرايط خاص خودش قرار گيرد و شرايط هم مهيا باشد برای من، من می توانم انجام دهم. مثل يک بازيگر دقيقاً. شما مثلاً کارهای زيادی از عزت الله انتظامی که بازيگر مورد علاقه من است ديديد. در هر جايی يک نقشی را ايفا کرده. با يک کارگردانی کار کرده. چون هميشه استاد داده ده يک مثالی می زدند و من از ايشان نقل قول می کنم. می گفتند تنبک در اختيار ساز، ساز در اختيار آواز، آواز در اختيار کلام، کلام برای رساندن پيام. يعنی خواننده آخرين کسی است که آن پيام را می خواهد به مردم برساند.

يک سئوالی می خواهم بکنم چون اين ارتباط دارد با يکی از معروف ترين کارهای شما که همه دوستش دارند. قطعه وطنم با کلام زنده ياد بيژن ترقی. ميانه تان به صدا و سيما چطور است؟ صدا و سيما به خصوص از اين قطعه استفاده زيادی می کند و توی بافت های خاصی از آن استفاده می کند. نظر شما چيست؟

من اين کار را برای مردم ايران و برای ايران خواندم. و هميشه می خوانم و برای مردم می خوانم. برای هيچ کسی و هيچ طرفی اين کار را من اجرا نکرده ام. مال ايرانيان عزيزی است که در تمام دنيا در هر جای دنيا که هستند هر چند که به هر حال از اين کار استفاده های نادرستی شد و من هم راضی نبودم. من و آقای پيمان سلطانی که می دانم ايشان هم راضی نبوده به اينکه استفاده های سياسی يا استفاده های ديگری از اين آهنگ شود. من همينجا اعلام می کنم به شما و همه مردم که اين کار را برای مردم خوانده ام و خواهم خواند هميشه. و تلويزيون هم اين کار را حتماً دوست دارد و مردم هم چون دوست دارند مرتب پخش می کند.

فیس بوک نگاه تازه: http://www.facebook.com/negah.tazeh#!/negah.tazeh?v=wall