«قطع دست فقط در جوامع ابتدايی ممکن است اثر داشته باشد»

روز چهارشنبه دست يک متهم به سرقت در زندان مرکزی کرمانشاه با حضور ِِ گروهی به اجراء در آمد که دادستان کرمانشاه آنها را «اشرار و اراذل و اوباش سابقه‌دار » خواند.

هدف از به تماشا آوردن اين گروه ، «عبرت گرفتن» آنها عنوان شد.

اما آيا حقيقتاً چنين مجازاتی سبب عبرت اين مجرم و يا ديگر مجرمان خواهد شد؟

در اين باره دکتر نزهت فرنودی ، استاد دانشگاه و روانشناس بالينی در کاليفرنيا، به پرسش های رادیو فردا پاسخ می دهد.

من مجبورم شما را ارجاع دهم به تحقيقاتی که در اين زمينه صورت گرفته، به خصوص در ايالت های آمريکا که مجازات اعدام برداشته شده است.

به دنبال پاره ای از تحقيقات بود که می خواستند ببينند آيا مجازات اعدام سبب پايين آمدن آمار جرايم در اين ايالات شده است يا نه و چون نتيجه حاصل نشان دهنده هيچ نوع شاخص آماری نبود به اين نتيجه رسيدند که اگر مجازات سنگينی را برای مجرمان تعيين کنيم نقشی درکنترل جرايم نخواهد داشت.

من به عنوان يک روانشناس به دزدی به صورت دو پديده بيشتر اجتماعی نگاه می کنم، يکی فقر و استيصال و ديگری روان رنجوری های دوران کودکی يا درطول زندگی که به صورت خشمی عليه جامعه و قوانين آن ظاهر می شود. در صورتی که شخص سارق نياز مالی ندارد اين کار را به عنوان واکنش خشمگين نسبت به محيط نشان می دهد.

در مورد دزدی اگر نياز مالی وجود داشته باشد، دولت و مسئولان کشور مسئول اين هستند که با فقر مبارزه کنند. اگر مسئله روان رنجوری های افراد در جامعه مطرح باشد، آن وقت بايد به عنوان اختلالات روانی و بيماری مورد درمان قرار گيرد.

قطع دست يک انسان حتی اگر در قوانين دينی ۱۴۰۰ سال پيش مجاز بوده، نوعی از کنترل جرم بر مبنای ترس و وحشت است که فقط در جوامع ابتدايی و قبيله ای ممکن است اثر داشته باشد.

ولی هرگز همگون با دست يافت های علمی در زمينه بازپروری انسان های ناسلامت يا ناهنجار نيست.

بنابراين پيش بينی من اين است که هر چه خشونت در جامعه بيشتر شود جرايم هم افزايش می يابد. لذا ما داريم کار خشونت آميزی انجام می دهيم که تاثيری در بهزيستی و بهروانی جامعه خودمان ندارد، حال چه می خواهيم به دست آوريم بايد از مسئولان پرسيد.

خانم فرنودی! به گفته شما شخص سارق بايد مورد بازپروری قرار گيرد. حالا مورد بازپروری قرار نگرفته که هيچ دستش را هم از دست داده است. وضعيت روانی اين شخص بعد از اجرای حکم چگونه است؟


من با اين افراد گفت وگو نکرده ام بنابراين آن چه می گويم بر اساس يک تجربه معتبر کلينيکی و بالينی از طريق واقعيت های پيش آمده نيست.

ولی من به عنوان يک روانشناس می توانم بگويم وقتی شخصی که از فقر به دزدی پناه آورده دستش را قطع می کنند ناتوان تر می شود و انسان ناتوان خشمگين تر می شود.

من احساس می کنم اگر روزی دست مرا قطع کنند با دست ديگرم تلاش می کنم از محيطی که با من چنين خشونتی کرده به نوع ديگری انتقام بگيرم.

به قول مولانا «خون به خون شستن محال است و محال»، يعنی امکان اين که با خشونت بتوانيم خشونت را از بين ببريم يک خيال واهی و يک باور کهنه تاريخ مصرف گذشته است.