دو دهه جنبش زنان در ترازوی نقد

نوشين در تازه ترين کتاب خود (بهار جنبش زنان، روايتی از اشک ها و لبخندها، تهران، ۱۳۹۱) روايت مردم نگارانه (اتنوگرافيک) موشکافانه ای دارد از تجربه دو دهه پويايی درونی جنبش زنان ايران. جامعه ايران طی سال های ۷۰ و ۸۰ شمسی يکی از اصيل ترين جنبش های اجتماعی تاريخ خود را در حوزه زنان تجربه کرد.

اين واقعيت مهم که موضوع زن و موقعيت او در جامعه در مرکز اين جنبش اجتماعی قرار داشت بازتاب شرايط ايران و شکافی بود که ميان گفتمان حکومتی، چهارچوب های حقوقی و هنجارهای رسمی با واقعيت تحول يافته زندگی زنان و ذهنيت و فرديت جديد زنانه وجود داشت.

از دو دهه پيش به اين سو دسترسی گسترده زنان به آموزش و موفقيت های چشمگير آنها در حوزه های گوناگون اجتماعی موقعيت آنها دستخوش دگرگونی های ژرف شده است.

زنان از مصرف کنندگان منفعل علم به آفرينندگان دانش و فرهنگ و کنشگران آگاه تبديل شده اند و اين تحول مهم آنان را از حاشيه به مرکز جامعه آورده است.

اين جهش فرهنگی و اجتماعی در شرايطی شکل گرفت که گفتمان حکومتی و بسياری از ساختارهای رسمی گرايشی مردسالارانه بی پرده دارند. همين شکاف بزرگ تغيير شرايط زنانه را بيش از هر زمان ديگر در دستور کار جامعه ايران قرار داده است. جنبش زنان اين دوره تاريخی نماينده چهره جديد زن ايرانی است که برای دگرگون کردن ساختارهای رسمی، قوانين و مبارزه با اشکال گوناگون تبعيض به ميدان می آيد.
زنان از مصرف کنندگان منفعل علم به آفرينندگان دانش و فرهنگ و کنشگران آگاه تبديل شده اند و اين تحول مهم آنان را از حاشيه به مرکز جامعه آورده است.
سعید پیوندی


کتاب بازخوانی اين تجربه است از نگاه يکی از کنشگران سرشناس اين جنبش. بخش اول کتاب شامل دو فصل است که به شکل گيری جنبش زنان و تشکيل اولين گروه های زنان کنشگر مدنی (جمع زنان ناشر، مرکز فرهنگی زنان، انجمن حمايت از حقوق کودکان)، ظهور ادبيات و سينمای زنانه، رونق نشريات زنان (مجله زنان، جنس دوم، فرزانه، پيام هاجر، حقوق زنان...) و يا حرکت های نخستين مطالباتی و اعتراضی (اعتراض عليه قانون نابرابر حضانت فرزندان، الحاق به کنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان، کمپين زنان و مردان عليه خشونت تا ۸ مارس...) می پردازند.

بخش دوم کتاب از چهار فصل تشکيل شده و تجربه سال های ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸ را در بر می گيرد.چهار حرکت مهم اين دوره (جمع هم انديشی زنان، ، کمپين يک ميليون امضاء، ائتلاف عليه لايحه خانواده و همگرايی جنبش زنان برای طرح مطالبات در انتخابات ۱۳۸۸) موضوع تحليل و بررسی فصل های گوناگون است.

آنچه شايد به کتاب جايگاه ويژه ای می بخشد پرداختن به جزئيات عملی و چگونگی شکل گرفتن فعاليت های اصلی اين دوره و ذهنيت و روانشناسی کنشگران اين تجربه هاست. اشاره به چگونگی استفاده از فضای مجازی برای گسترش فعاليت های زنان هم از نکات خواندنی کتاب است. نويسنده تلاش می کند دو ويژگی مهم اين دوره جنبش زنان يعنی حضور همزمان طيف بسيار متنوعی از گرايش های زنان از يکسو و حرکت از خواست های ملموس روزمره از سوی ديگر را در بخش های مختلف کتاب برجسته سازد.

عمل گرايی (پراگماتيسم) جنبش زنان

نکته مهمی که در سراسر اين کتاب توجه خواننده را به خود جلب می کند عمل گرايی جديد در شرايط ويژه ايران و خصلت مدنی جنبش زنان است.

رويکرد اصلی بسياری از ابتکارات ها مطالباتی نه حرکت از يک پروژه بلند پروازانه و آرمانی و يا برنامه های شبه حزبی که تکيه بر واقعيت ها، رويدادها و مسائل روزمره و قابل لمس برای طرح مطالبات و همگرايی گروه های زنان است.

آن گونه که کتاب نشان می دهد برای بسياری از کنشگران چنين رهيافتی نه امری تاکتيکی و گذرا برای هدف های پنهان (تغييرات سياسی، سرنگونی حکومت) که درکی راهبردی برای گسترش و ماندگاری يک جنبش اجتماعی علنی بود. بازخوانی تجربه های اعتراضی گوناگونی که در سال های ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ شکل گرفت بروشنی حکايت از اين نگاه جديد دارد. اعتراض عليه برنامه های صدا و سيما، اعتراض به ممنويت ورود زنان به ورزشگاه، تحصن اعتراض به رد صلاحيت کانديداهای زن در انتخابات رياست جمهوری، خواست تغيير قوانين تبعيض آميز در قانون اساسی در سال ۱۳۸۴، جنبش ائتلافی زنان عليه لايحه حمايت از خانواده و يا کمپين يک ميليون امضا همگی حرکت هايی از جنس مدنی بودند که خواست های ملموس زندگی زنان را به ميان می کشيدند. اين نگاه را شايد بتوان نوعی پراگماتيسم کم سابقه در تجربه های جنبش های اجتماعی گذشته ايران دانست. بيهوده نيست که نويسنده اينجا و آنجا اشاره هايی دارد به شماری که برايشان اين رهيافت پراگماتيستی قابل درک نبود و آنرا نوعی "پر کردن خلاء" ميان دولت و افکار عمومی می دانستند.
پراگماتيسم جنبش زنان به معنای کم رنگ شدن رويکرد انقلابی و آرمان گرايانه در برخورد به خواست ها و مبارزات اجتماعی روزمره هم بود.
سعید پیوندی


پراگماتيسم جنبش زنان به معنای کم رنگ شدن رويکرد انقلابی و آرمان گرايانه در برخورد به خواست ها و مبارزات اجتماعی روزمره هم بود. کنشگران می بايست برای چند و چون به ميدان آوردن بخش مهمی از زنان و يا موانع عملی، ترديدها و مشکلات ناشی از پرسش های گوناگون سياسی، ذهنی و فرهنگی پاسخ های ملموس و واقع بينانه پيدا می کردند. تلاش برای انجام فعاليت های قانونی و پرهيز از خشونت به عنوان يک راهبرد در شرايط ايران (حکومت و روانشناسی کنشگران) کار چندان آسانی نيست.

در بخش های مختلف کتاب نويسنده به روايت تماس با نهادهای رسمی (مجلس، رياست جمهوری، وزارت خانه ها) از جمله برای گرفتن مجوز تظاهرات و يا تحصن اشاره دارد. در بخشی از کتاب می خوانيم چگونه برای برخی در ابتدا کسب مجوز از پليس و يا ارتباط با نهادهای دولتی به عنوان سازش و يا خيانت تلقی می شد و يا اين که تظاهرات بيشتر با درک "لرزه افکندن بر اندام حکومت" صورت می گرفت تا برای تقويت جامعه مدنی. به همين دليل هم برای کسانی که تجمع و تظاهرات به عنوان "والاترين مظهر مبارزه" تلقی می کردند، کمترين عقب نشينی تاکتيکی از آن قابل پذيرش نبود: "ما در مرکز فرهنگی زنان اين روش را به عنوان روشی مدنی در کنار ديگر روش های موجود تلقی می کرديم و به اين اعتبار مبارزه تا پای جان برای آن معنا و مفهوم نداشت." (ص ۱۴۷).

دمکراسی: از گفتمان تا عمل

يکی از موفقيت های مهم جنبش زنان دو دهه گذشته توانايی گردهم آوردن گرايش های گوناگون زنان از کسانی در درون حاکميت تا مخالفان راديکال بود. چگونه هويت ها و خوانش های فمينيستی می توانند نوعی همزيستی دمکراتيک با يکديگر را تجربه کنند و دمکراسی را نه فقط به عنوان شعار وخواست سياسی که به عنوان فرهنگ در پراتيک اجتماعی روزه مره خود به کار گيرند و درونی کنند؟ نوشين احمدی خراسانی با ذکر نمونه های پرشمار روند گذار از جداسری، انزوا و واگرايی ايدئولوژيک به همگرايی دمکراتيک و دشوارها و چالش های ذهنی و عملی آن را به قلم می کشد.

نوشين احمدی خراسانی با ذکر نمونه های پرشمار روند گذار از جداسری، انزوا و واگرايی ايدئولوژيک به همگرايی دمکراتيک و دشوارها و چالش های ذهنی و عملی آن را به قلم می کشد.
سعید پیوندی

او نشان می دهد که چگونه می توان جنبشی را شکل داد که در يک سوی آن، زنان وابسته به حاکميت (فائزه هاشمی، فاطمه حقيقت جو...) و يا نزديک به آن مانند اعظم طالقانی (جامعه اسلامی زنان) قرار داشتند و در سوی ديگر، زنان چپ آرمان گرا و يا ليبرالی که بکلی با حکومت مخالف بودند. بوجود آوردن جنبشی رنگين کمانی بدون کار با حوصله، پذيرش و درک غير خودی، سازش، ديالوگ باز و تساهل و شعور دمکراتيک کار آسانی نيست. اين فرهنگ دمکراتيک را کنشگران در عمل اجتماعی و از طريق پراگماتيسم آگاهانه بوجود آوردند.

در کتاب نمونه های فراوانی از روندهای اتحاد و چند و چون کنار هم نشستن، به هم گوش دادن و بوجود آمدن رابطه ميان ذهنيتی و درک غير خودی اشاره شده است. نويسنده نشان می دهد که گاه حتی بر سر وجود يک حرکت و يا تشکل مدنی هم اختلاف نظرهای اساسی به وجود می آمد. برای مثال شماری اين گفتمان را طرح می کردند که "تشکل های غير دولتی ساخته و پرداخته جهان سرمايه داری و ارزش های ليبراليستی به منظور کنترل بر جهان سوم است" (ص ۱۰۲) و يا برخی نيز "تشکل های زنان را در خدمت حاکميت و مشروعيت بخشيدن به نظام اسلامی می ديدند" (ص ۱۰۳).

در برابر اين ديدگاه ها زنان نزديک به حاکميت بيشتر در فکرتغييرات از بالا بودند و با کنش اجتماعی و سازماندهی مدنی ميانه خوشی نداشتند. برای مثال زنان اصلاح طلب جبهه مشارکت در "جمع هم انديشی زنان" به نوع برگزاری تجمع اعتراضی ۲۲ خرداد ۱۳۸۴ در برابر دانشگاه انتقاد می کردند.

نوشين احمدی خراسانی به فرهنگ "انگيزه کاوی" و ماهيت گرايی به منظور "افشاگری" به عنوان سنتی منفی و بازدارنده در روشنفکری ايران اشاره می کند و می نويسد "بخشی از ما انرژی خود را صرف انگيزه کاوی نيروهای هم پيمان و متحدان در مبارزه مشترک" (ص ۱۲۴) می کرديم. وجود ذهنيت های انباشته از شک و سوءظن نسبت به غير خودی و تاثير هويت های تشکيلاتی (واقعی يا خيالی) مانند ديوارهايی ضخيم افراد و گروه ها را از يکديگر جدا می کنند و راه همگرايی بسته می شود. برای برخی حتا در چهارچوب مدنی و فعاليت اعتراضی به امری که به همگان باز می گردد هم خودی و غير خودی وجود دارند. اين رفتار بويژه در برخورد با نزديکان به حاکميت برجستگی خاصی پيدا می کند. نويسنده شرح می دهد چگونه يکبار در تحصن ميدان پاستور در سال ۱۳۸۴ زهرا اشراقی (نوه آيت الله خمينی) پس از خاتمه تحصن به جلسه هم انديشی آمد و "دوستانی در جمع با ديدن او شوکه شدند".

از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۷ جنبش زنان با ۵ نهاد و مرکز متفاوت ولی هم راستا (ص ۲۰۳) توانست دامنه فعاليت های خود را گسترش دهد و به نيروی اجتماعی تاثير گذار تبديل شود. حساس ترين دوره های اختلاف درونی به زمان هايی بازمی گشت که جنبش زنان می بايست درباره يک رويداد مهم سياسی (مانند انتخابات سال ۱۳۸۴ و چند و چونی مشارکت يا عدم مشارکت) به داوری بنشيند و راهبردی برای خود برگزيند (ص ۱۷۷). کتاب نشان می دهد که گاه چگونه با وجود ستمگيری های متفاوت و يا اختلاف نظر، گرايش ها می توانستند در روندهای ميانکنش اجتماعی به گفتگو و کار مشترک خود ادامه دهند.
يکی از ضعف های اساسی جنبش های اجتماعی و يا احزاب سياسی در کشورهای با تجربه ناچيز دمکراتيک شکاف ميان گفتمان دمکراتيک و حقوق بشری و عمل مشخص روزمره کنشگران و روشنفکران است.
سعید پیوندی


پراتيک دمکراتيک و رعايت دمکراسی و حقوق بشر در فعاليت های روزه مره مدنی، آن هم در جامعه ای بسته و امنيتی و با تجربه اندک فعاليت جمعی ماندگار، کاری بس دشوار و نياز به فروتنی، توانايی گوش دادن و درک ديگری و پرهيز از داوری های شتابزاده دارد. نويسنده برای شرح اين دشواری ها به برگزاری کارگاه های آسيب شناختی برای بررسی انتقادی تجربه ها اشاره می کند و سرباز کردن انبوهی از ناگفته ها، شکايت ها و انتقادات و ناممکنی رسيدن به يک جمع بندی قابل پذيرش بری همه.

يکی از ضعف های اساسی جنبش های اجتماعی و يا احزاب سياسی در کشورهای با تجربه ناچيز دمکراتيک شکاف ميان گفتمان دمکراتيک و حقوق بشری و عمل مشخص روزمره کنشگران و روشنفکران است.

برای شماری نه چندان اندک از آنها دمکراسی و حقوق بشر پيش از هر چيز مفاهيمی برای افشای حکومت های غيردمکراتيک هستند. کتاب با اشاره به نمونه های فراوان نشان می دهد که با وجود دشواری های عملی در کشوری که در آن دمکراسی وجود ندارد می توان کار مدنی بر پايه اصول دمکراتيک و حقوق بشر انجام داد. اين همان تفاوت عمده ای است که ميان دمکراسی در حرف، دمکراسی که بصورت ابزاری برای افشای حکومت استفاده می شود و فرهنگ دمکراسی و حقوق بشری به بخشی از وجدان فردی و گروهی تبديل می شود.

سه نکته مهم نظری کتاب

کتاب نوشين احمدی خراسانی را بايد در متن تجربه تاريخی جامعه ايران مطالعه کرد. در اين خوانش سنجشگرانه سه نکته و يا سه چالش نظری شايد از اهميت برخوردار شوند. نکته نخست پويايی روشنفکری نوظهور زنانه در ايران در دو دهه گذشته و تفاوت های مهم آن با روشنفکران زن گذشته است. نوعی گذار از جنسيت روشنفکر به روشنفکری جنسيتی. اگر در گذشته های دورتر ما با روشنفکران زنی سروکار داشتيم که در عرصه عمومی نماينده اين يا آن تفکر و پروژه اجتماعی (بدون مهر و نشان جنسيتی) بودند، در دوره اخير ما شاهد روشنفکری هستيم که مسائل زنانه (حقوق برابر، مبارزه با تبعيض، فرديت و خودمختاری شهروندی) را در مرکز پويايی ذهنی و کنش اجتماعی خود فرار می دهد.

نکته دوم به رابطه روشنفکران با جنبش های اجتماعی و تاثير متقابل آنها باز می گردد. جنبش زنان را گفتمان و يا پروژه روشنفکری از بالا بوجود نياورد، اين جنبش اجتماعی پويايی و قانونمندی نهادگزارانه دورنی خود را داشت و توانست شکل جديدی از رابطه دمکراتيک ميان روشنفکران و جنبش را بوجود آورد.

چهره های روشنفکری زنانه و کنشگرانی که از درون اين جنبش متولد شدند تا حدودی بازتاب تغييرات دمکراتيک روشنفکری معاصر ايران و جايگاه جديد فرد و دنيای ذهنی او و رابطه دگرگون شده با عرصه عمومی هستند.
سعید پیوندی



چهره های روشنفکری زنانه و کنشگرانی که از درون اين جنبش متولد شدند تا حدودی بازتاب تغييرات دمکراتيک روشنفکری معاصر ايران و جايگاه جديد فرد و دنيای ذهنی او و رابطه دگرگون شده با عرصه عمومی هستند. اين تحول مهم يکی از نشانه های ظهور نسل جديد جنبش های اجتماعی در ايران و ساير کشورهای دنياست و کتاب داده های با ارزشی در اين زمينه در اختيار خواننده می گذارد.

نکته سوم به بازخوانی تئوری های فمينيستی از فراز تجربه ايران باز می گردد. کتاب داده های بسيار جالبی پيرامون درک های فمينيستی گاه "نا متعارف" و تحول آنها در فرايند پراتيک اجتماعی در اختيار خواننده می گذارد. تنوع نهادگزارانه جنبش فمينيستی و درک های متفاوت از اين مفهوم در شرايط کشوری مانند ايران دعوتی است به خوانش سنجش گرانه نظريه های متداول. برای مثال چگونه می توان بدون نفی هويت دينی به جنبش فمينيستی پيوست و اين مشارکت را در خدمت بازخوانی انتقادی هويت گذشته خود قرار دارد؟ کنشگر و يا روشنفکری که در تلاش ترکيب هويت های متضاد است چه پاسخ هايی برای تناقضات و ابهامات فکری خود دارد و کدام روندهای فردی و جمعی و يا کدام روند شناخت شناسانه در اين پويايی هويتی پرچالش مشارکت می کنند؟

چالش روش شناسانه

نوشتن کتابی درباره يک جنبش اجتماعی توسط کسی که خود يکی از دست اندرکاران آن بوده پرسش های روش شناسانه چندی را هم پيش می کشد. پرسش نخست به چند و چون فاصله گيری انتقادی از تجربه ای که خود نويسنده درگير آن بوده است بازمی گردد. نويسنده از کنش و تجربه عملی گام به فعاليت ذهنی جديدی می گذارد که آن را می توان فرايند عينی کردن تجربه ها و مشاهدات شخصی نام داد.

خوانش دوباره يک تجربه از طريق نوشتن به عينی سازی چيزی کمک می کند که در ذهن و حافظه ما می گذرد. برای نوشتن و تحليل انتقادی درباره رويدادها بايد انديشيد، به داوری نشست، ارزش گذاری کرد و واژه ها و بيان مناسب را يافت. چنين فعاليت ذهنی نوعی بازسازی هويتی را هم در پی می آورد، درست مثل اين که کسی بخواهد بنشيند و به راه رفتن خود بنگرد. اين کار به معنای انکشاف، انديشيدن سازمند و يادگرفتن از رويدادها و تجربه هاست و ورود به پويايی شناخت شناسانه. خود نويسنده در مقدمه اشاره ای گذرا به اهميت و و دشواری اين تجربه دارد.

نکته دوم چگونگی بازسازی حوادث و داوری درباره ديگران است. خواننده به آسانی می تواند دغدغه بی طرفی و انصاف نويسنده درباره داوری ها، نقل قول ها و يا بيان حوادث را در لابلای سطور کتاب بيابد. اما هميشه سهمی از برخورد ذهنی و مبتنی بر تفسير فردی نيز وجود دارد، بويژه آنکه نويسنده کمتر به اسناد و نوشته ها و بيشتر به يادداشت ها و حافظه خود تکيه می کند. چه خوب است کسانی ديگری هم روايت منصفانه خود را از اين تجربه بيان کنند تا راه برای نوعی ديالوگ جديد، اين بار در بعد نظری، گشوده شود.

همسنجی جنبش زنان و جنبش دانشجويی

هدف نويسنده آن گونه که خود نيز در مقدمه بيان می کند ترسيم تصويری فريبنده از اين تجربه نيست، هدف بيشتر نشان دادن چند و چونی شکل گيری "آجر به آجر" جنبشی است مدنی و خشونت پرهيز. نويسنده با فروتنی و انصاف به داوری نشسته و بازگشت سنجش گرانه به دو دهه کنشگری اجتماعی گروه های زنان با نفی و يا تقديس اين و آن همراه نيست.

هدف نويسنده آن گونه که خود نيز در مقدمه بيان می کند ترسيم تصويری فريبنده از اين تجربه نيست، هدف بيشتر نشان دادن چند و چونی شکل گيری "آجر به آجر" جنبشی است مدنی و خشونت پرهيز.
سعید پیوندی


در اين نوشته نه کسی مورد انتقاد "بی رحمانه" قرار می گيرد، نه انگشت اتهامی بسوی کسی نشانه می رود و نه کسی به گونه ای اغراق آميز مورد تحسين قرار می گيرد. در سراسر کتاب نوعی رهيافت اخلاقی آگاهانه به چشم می خورد درباره کسانی که از آنها صحبتی به ميان می آيد. تلاش اين است که سهم کسی از ياد نرود و نشان داده شود چگونه تجربه های ايرانی و بين المللی در بوجود آمدن اين پويايی شرکت داشتند. نويسنده می گويد عدم ايجاد تضاد و تقابل با اسلام را از طريق تجربه مجله زنان، الگوی ائتلافی را از تجربه موفق "کنفرانس پژوهش های زنان" در خارج از کشور، اهميت نيروهای شهرستان ها را از تجربه "کانون زنان ايران"، شيوه آموزش کارگاهی از تجربه يونيسف، شيوه حمايت و دفاع بدون خط کشی را از "کانون مدافعان حقوق بشر" (ص ۲۳۱) آموختيم. او همچنين به درس گرفتن از ساير تجربه های متکثر جنبش زنان در ايران و ساير کشورها از جمله کمپن يک ميليون امضاء (تجربه زنان مراکش) اشاره می کند. با وجود جوانی جنبش، روايت کتاب از زنان پيش کسوت و نقشی که آنها ايفا می کنند هم قابل توجه است.

همسنجی جنبش زنان با جنبش دانشجويی که گاه کتاب هم به آن اشاره دارد می تواند بسيار آموزنده باشد. اين دو جنبش مهم دو دهه گذشته دو تجربه و دو رهيافت بسيار متفاوت را زندگی کردند. زنان از پراکندگی کامل، سکوت و نقطه "صفر" اجتماعی توانستند جنبشی بزرگ را بوجود آورند در حاليکه جنبش دانشجويی از سنت، شرايط عينی و ذهنی بسيار متفاوتی برخوردار بود. اين دو جنبش را می توان از نظر زمينه های کار جمعی مدنی، پراگماتيسم، پراتيک درونی دمکراتيک، اشکال ائتلاف و هم گرايی، نوع پرداختن به هدف های مدنی، صنفی و يا سياسی با يکديگر سنجيد.

جنبش های اجتماعی ايران کمتر از سوی کنشگران آنها مورد بازخوانی سنجش گرانه، عينی و مردم نگارانه قرار گفته اند و زندگی و رخ دادهای درونی کمتر آنها به موضوع بحث عمومی تبديل شده است. اين نکته ای است که نويسنده کتاب هم بدرستی در مقدمه به آن اشاره می کند. کتاب سند با ارزشی است برای همه کنشگران مدنی و حقوق بشری در داخل و خارج ايران. مطالب کتاب پاسخ ها و تحليل های عملی هستند پيرامون چرايی ضعيف بودن کار جمعی در ميان ما ايرانيان. نويسنده به چند و چون تجربه هايی می پردازد که توانستند، دست کم در مواردی، بر اين "لنگی" تاريخی ما غلبه کنند.