«شهر نو»؛ روايت ها و داستان های ناگفته

  • محمد عبدی
در ادبيات ايران نمونه های قابل اعتنايی که به شکل مستقيم به جهان تن فروشان - و «شهر نو» به عنوان مرکزی برای تمرکز فاحشه ها در دوران پيش از انقلاب و اوايل آن- پرداخته باشند، به تعداد انگشتان يک دست هم نمی رسد.

در اين ميان رمان «طوطی»، نوشته زکريا هاشمی، به عنوان مهمترين سند هنری از اوضاع و احوال آن روزگار شهر نو در قالبی داستانی خودنمايی می کند و جايگاه ويژه و بدون رقيبی دارد.( اما فيلمی که زکريا هاشمی از روی همين رمان ساخت، در همان زمان شاه به دليل پرداختن به حيطه های ممنوع، توقيف شد و هيچ گاه به نمايش درنيامد).
طرح جلد ساده کتاب عصاره ای از شهرنو را ترسيم می کند: زنی چادری در بستری از آجر شکل گرفته و حفره ای در او باز شده است تا مردانی از قماش مختلف- از کارگر تا ملا- وارد اين حفره شوند.

دکتر محمود زند مقدم که غالب عمرش را صرف تحقيق در بلوچستان و مردم بلوچ کرده- و حاصل آن را در هفت جلد با عنوان «حکايت بلوچ» نوشته است- اين بار کتاب متفاوتی را در خارج از کشور به چاپ رسانده است: «شهر نو».

طرح جلد ساده کتاب عصاره ای از شهرنو را ترسيم می کند: زنی چادری در بستری از آجر شکل گرفته و حفره ای در او باز شده است تا مردانی از قماش مختلف- از کارگر تا ملا- وارد اين حفره شوند.

اين کتاب که طبيعتاً در ايران امروز امکان چاپ نداشته، توسط خانه و هنر ادبيات گوتنبرگ و کتاب ارزان استکهلم در سوئد چاپ شده و ظرف مدت کوتاهی به چاپ دوم رسيده است.

«شهر نو» کتاب غريبی است که نه يک کار تحقيقی صرف است و نه يک رمان، اما در عين حال ترکيبی است از هر دوی آنها.

زند مقدم قصد ندارد به شکل مستقيم به شيوه کتاب های تحقيقی به بررسی آماری و چند و چون دلايل فاحشگی و شکل گيری شهر نو بپردازد، در عين حال در لابلای نوشته اش به آمار مختلفی هم اشاره می کند.

نويسنده بيشتر به ثبت و ضبط ديالوگ هايی پرداخته که در فضای شهر نو شنيده می شود و در لابلای آنها می توان اطلاعات زيادی از رفتار و احساسات اين زنان و فضای شهرنو به دست آورد.

به نظر می رسد زند مقدم بيش از آنکه دغدغه ارائه يک کتاب تحقيقی و نظم دادن به نوشته ها و نتيجه گيری و افزودن آمار و حواشی داشته باشد، در بخش های مختلف علاقه و دغدغه اش را برای خلق ادبيات عيان می کند: با نثری شيوا و دلنشين که توصيفات جذابی را درباره هر محل و هر شخصيت به کار می گيرد:«سر بالا کنی، تصويرها، گله به گله،گله های پراکنده خانم ها، جلو درهای چهار طاق، دودو چشم ها، بوی خفه بزکها، ماتيک لب ها، جگر روی آتش: جلزولز. رنگارنگ پيراهن ها، چروک چروک قرمزها و زردها، بنفش ها. پشت ها: برهنه. مينی دامن ها، فربگی ران ها، همرنگ وزوز چراغ های توری. ران های خشکال و استخوانی، پنهان زير پف دامن های چين دار.»(صفحه ۲۷)

غالب کتاب شکلی توصيفی به مانند مثال بالا دارد که می تواند خواننده ای را که پی يک اثر تحقيقی صرف درباره شهر نو يا يک رمان صرف با يک خط داستانی مشخص در اين باره است، نوميد کند، اما "شهر نو" عمده اهميت اش را از ثبت و ضبط يک زبان عاميانه رکيک می يابد که به جرات می توان گفت چنين زبان و ديالوگ هايی پيشتر در زبان فارسی به ندرت به چاپ رسيده اند:«اقا فکلی رو، رديف جلوم نيشسه... خيلی خوش چسه، نيشسه عد لب پنچره. دنش بو شير می ده، دستمالشو، پيف پيف... فکلی! بو گندت منو کشت... آبجی لوندت منو کشت... شاه کج کلا، رفته کلبلا... نون شده گرون،يه من يه قرون....»(ص ۱۰۳)
در چند صفحه مختصر با عنوان «چند تاريخچه»، بر اساس کارت های بهداشتی بايگانی درمانگاه، در يکی دو خط با تاريخچه چگونگی فاحشگی نوزده زن روبرو می شويم و در گفت و گوهای انتهايی کتاب با فاحشه ها، شرح اين چگونگی گسترش می يابد.


در عين حال اطلاعات مختلفی را می توان از لابلای حرف ها و يادداشت ها درباره چگونگی شکل گيری شهر نو و تعداد فاحشه ها و چگونگی کارکرد اين سيستم و همين طور چگونگی جذب زنان و دختران فراری و معتاد کردن آنها در «قلعه»، بيرون کشيد؛ از اين که چطور رضا خان دستور می دهد دو زن فاحشه را در ميدان توپخانه به سه پايه بسته و حد بزنند و کليه فاحشه ها را از تهران خارج کرده و در بيرون دروازه قزوين در محله ای که بعدا به نام شهرنو معروف شد اسکان بدهند؛ تا درمانگاه شهر نو و اين که چطور به وضع بيماری های فاحشه ها رسيدگی می شد و غالب بيماری های آنها چه بود، تا وضعيت شان در مجتمع بهزيستی در سال ۱۳۶۸ که اساسا فصل ديگری است از کتاب درباره اين زنان در سال های پس از انقلاب.

در چند صفحه مختصر با عنوان «چند تاريخچه»، بر اساس کارت های بهداشتی بايگانی درمانگاه، در يکی دو خط با تاريخچه چگونگی فاحشگی نوزده زن روبرو می شويم و در گفت و گوهای انتهايی کتاب با فاحشه ها، شرح اين چگونگی گسترش می يابد.

در نمايش «انتقام شرف» که در تماشاخانه شهر نو اجرا می شود، با توضيح جزئيات ورود و خروج و شکل و بازی و رفتار بازيگران روبرو هستيم که غالب اجرا در تداخل با تماشاگران و متلک ها و ديالوگ های آنها شکل می گيرد تا در يک نمايش سطحی سياه بازی رکيک، بخش هايی از پيچيدگی جامعه ای عيان شود که می توان آن را در چند جمله رئيس کلانتری شهر نو خلاصه کرد:«در اين هشت سال سيصد زن را شوهر داده ام.

مردهايی مراجعه می کنند، نذر دارند، مراجعه می کنند که اگر زن ها حاضر باشند شوهر کنند،قول بدهند ديگر دست ازين کارها بردارند، توبه کنند،شما هم به آنها و قول شان اطمينان داريد که می گويند حاضريم باهاشان ازدواج کنيم... من هم راهنمايی شان می کنم... بدين ترتيب، زن ها شوهر کردند؛ برای هميشه از قلعه رفتند.»(ص ۷۶).