جمهوری اسلامی سه دهه است که دست به کتاب سوزی و از بين بردن آثار فرهنگی زده است. آيا دادن چند سکه به نويسندگان طراز مکتب در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی می تواند آن کتاب سوزی را از يادها ببرد؟
کتب مقامات رژيم پهلوی و بهاييان
در اولين مرحله از کتاب سوزی در جمهوری اسلامی نيروهای کتاب سوز به سراغ کتب نوشته شده توسط شاهان و خانوادهی پهلوی و مقامات رژيم سابق و آثار تاريخی و ايدئولوژيک آن رفتند. در سالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ حتی آزاديخواه ترين نيروهای فرهنگی و سياسی داخل کشور نمی خواستند با اين کتاب سوزیها مخالفت کنند (برخی متاسفانه با آن موافق بودند) چون متهم به طرفداری از رژيم پهلوی و ضد انقلاب می شدند و افکار عمومی خشمگين کاملا با اين اعمال ضد فرهنگی همراه بود. در همين سالها بود که دهها و شايد صدها هزار کاست موسيقی توسط جمهوری اسلامی تحت عنوان آثار طاغوتی و مبتذل جمع آوری و نابود شد.
در مرحلهی بعد، وجين کردن کتابفروشیها و کتابخانهها از کتب مربوط به بهاييت آغاز شد. بهاييان نيز گروهی نبودند که احزاب سياسی از چپ و ملی و مذهبی بخواهند از آنها دفاع کنند. اين احزاب تنها از حقوق خودشان دفاع می کردند و نه حقوق همگانی. اين گروهها هنوز به آن مرحله از رشد فرهنگی نرسيده بودند که دفاع از آزادی بيان را از دفاع از بهاييان تفکيک کنند. بهاييان نيز از حلقات بسيار ضعيف اقليتها بودند که سرکوب آنها و محو آثار آنها برای حکومت و نيروهای مذهبی انقلابی به آسانی انجام شد.
کتب مارکسيستی و گروههای مذهبی مخالف
در سالهای ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ با بالا گرفتن اختلاف ميان طرفداران خمينی و گروههای مارکسيستی و مذهبی مخالف، آثار مارکسيستی و کتب گروههای فدايی خلق (اکثريت و اقليت)، پيکار، راه کارگر، توده، مجاهدين خلق، فرقان، و جنبش مسلمانان مبارز جمع آوری، مصادره و سپس سوزانده يا خمير شد.
به گزارش شاهدان عينی در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ دهها هزار عنوان و صدها هزار جلد کتاب که توسط گروههای مخالف منتشر شده بود در کميتهها مراکز سپاه و دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی به آتش کشيده شد اما به واسطهی فقدان ابزارهای ارتباطی اين نسل کشی فرهنگی به خوبی مورد ثبت تاريخی واقع نشد. کشتار افراد و شکنجهی مخالفان در زندانها در آن دوره آن قدر گسترده بود که ديگر کسی کتاب سوزی را چندان جدی نمی گرفت. همچنين بسياری از گروهها در منطق سرکوب با هم همنوايی داشتند و سوزاندن نشريات و کتب مخالفان از هر سو برای آنها امری عادی به شمار می رفت.
حتی مطهری و صالحی نجف آبادی
محو آثار فرهنگی مثل کتاب سوزی و خمير کردن کتاب تنها گريبان مخالفان حکومت را نگرفت بلکه آثار کسانی مثل مرتضی مطهری را که از بنيانگذاران نظری جمهوری اسلامی بودند نيز در بر گرفت. اگر اثری از آثار خودیها نيز به مصلحت تشخيص داده نمی شد (آثاری متضمن انتقاد از نظريهی ولايت فقيه يا حکومت روحانيون يا همرايی با انديشههای مارکسيستی يا ليبرال) از انتشارشان جلوگيری می شد.
نمونهی جالب اين امر خمير کردن کتاب اقتصاد اسلامی مرتضی مطهری بود که به دليل پذيرش برخی مبانی مارکسيستی در آن مثل ممنوعيت مالکيت خصوصی بر ابزار مدرن توليد خمير شد. يکی از آثار صالحی نجف آبادی که شهيد جاويد وی از آثار بارز و مورد توجه در دهههای چهل و پنجاه خورشيدی بود نيز به همين سرنوشت دچار شد (نگاهی بر حماسهی حسينی که نقد سخنرانیهای مطهری در باب تحريفات عاشورا بود).
کتب روشنفکران مذهبی
در دههی شصت پس از سرکوب گستردهی مخالفان و محو آثار آنها، حکومت به سه دسته اثر فرهنگی حساسيت داشت: آثار روشنفکران دينی و سکولار (عمدتا شعر و رمان و علوم انسانی و اجتماعی)، کاستهای موسيقی ايرانی پيش از انقلاب و مشهور به لس آنجلسی، و فيلمهايی که از طريق نوار بتاماکس و سپس وی اچ اس توزيع می شدند. در اين سالها چندين کتاب نويسندگان مذهبی مثل علی شريعتی و علی تهرانی و علی گلزاده غفوری از کتابفروشیها و چاپخانهها و کتابخانهها جمع آوری و خمير شدند. آثار اکثر رمان نويسان و مورخان ايرانی و غير ايرانی نيز مورد هجوم واقع شده و همان بلا بر سر آنها آمد. همچنين دهها هزار فيلم ويديويی که برترين آثار سينمايی دنيا بر روی آنها ضبط شده بود و صدها هزار کاست موسيقی از خانهها و داشبورد اتومبيلها جمع آوری و نابود شد.
کتب اصلاح طلبان
آخرين موج محو آثار فرهنگی در دوران احمدی نژاد انجام شد. کتب منتشر شده در دوران خاتمی از منظر دولت نظامی- امنيتی حاکم عمدتا جزء کتب ضاله به شمار می آمد. از اين حيث نخست آثار مخالفان از کتابخانههای عمومی جمع آوری و محو شد و سپس آثار منتشره توسط موسسات تحت نظر دولت خاتمی که در انبارها بودند (مثلا توسط مرکز مشارکت زنان) برای خمير شدن ارسال شدند. (کتابهای بی مصرف دولت خاتمی خمير شد، آفتاب نيوز، ۱۴ اسفند ۱۳۸۴)
کتب ممنوعه
فهرستی طولانی از کتب ممنوعه که رنگ قفسهی کتابفروشیها را در ايران نديدند وجود دارد. برخی از آثار مشهور در اين فهرست عبارتند از حکمت و حکومت (محمد مهدی حائری يزدی)، بيست و سه سال (منسوب به علی دشتی)، توضيح المسائل، از کلينی تا خمينی (شجاع الدين شفا)، و خاطرات حسينعلی منتظری. همهی کتب فارسی زبانی که در سه دههی گذشته در خارج کشور منتشر شدهاند (هزاران عنوان) شانسی در نجات از زير دست ادارهی کتاب ارشاد (دستگاه سانسور) نداشتهاند چون بازار اصلی کتاب فارسی در داخل کشور است و هيچ نويسندهای نمی خواهد آثارش از خوانندگان داخلی مستقيما محروم بماند.
فهرست ديگری نيز وجود دارد از کتابهايی که يک يا چند بار چاپ شدهاند اما چاپهای بعدی آنها به دليل تحول در دولت متوقف شده است. تقريبا آثار همهی کسانی که آثارشان بوی دگر انديشی و دگر باوری و دگر باشی می دهد در اين فهرست به چشم می خورد. از اين قبيلاند برخی آثار جلال آل احمد (سنگی بر گوری)، محمد علی جمال زاده (صحرای محشر)، صادق چوبک، فريدون آدميت، هوشنگ گلشيری و محمد علی افغانی (شوهر آهو خانم) و اکثر آثار صادق هدايت، احمد کسروی، غلامحسين ساعدی، ايرج ميرزا، عبيد زاکانی، شجاع الدين شفا، سعيدی سيرجانی، احمد شاملو، ميرزا فتحعلی آخوندزاده، ميرزاده عشقی، و دهها نويسنده و گروه سياسی و مذهبی در ايران معاصر.
شعر و ادب فارسی
حتی شعر کهن فارسی که ميليونها نسخه از دواوين آنها در خانههای مردم و کتابخانهها وجود دارد در تجديد چاپ با سد عدم مجوز (مثل برخی آثار ايرج ميرزا) يا سانسور مواجه شد. آثار نظامی، مولوی، سوزنی سمرقندی، خيام، سعدی، عبيد زاکانی، پروين اعتصامی، و ايرج ميرزا بعضا با سانسور و حذف منتشر شدهاند. سانسور شعر معاصر آن قدر شايع است که ديگر کسی را متعجب نمی سازد. آثار فروغ فرخزاد، شاملو، اخوان، نيما، نادرپور و ديگران هميشه با سانسور منتشر می شده است.
سانسور ادبيات داستانی همهی انواع آن (کوتاه و بلند، ايرانی و غير ايرانی، درام و غير درام، معاصر و کهن) را در بر می گيرد و به صورت يک عرف درآمده است تا حدی که اگر يک اثر داستانی (از جمله آثار اسلامگرايان و خودیها) بدون سانسور منتشر شود تعجب همگان را بر می انگيزد. سانسور از بارز ترين مصاديق محو کتاب پيش از انتشار اثر است. جمهوری اسلامی با سانسور دلبخواهی خود باعث شده هزاران کتاب در نطفه خفه شده يا ناقص به دنيا آيند.
گراميداشت آثار طراز مکتب
در کنار سانسور آثار متفاوت با فرهنگ رسمی، حکومت هر ساله به مجموعهای از آثار طراز مکتب خود، عمدتا نقد غرب، آثار روحانيون و کارگزاران فرهنگی رژيم در يک مراسم کاملا دولتی به نام کتاب سال جايزه می دهد (برای نمونه نگاه کنيد به آثار برگزيده در بيست و نهمين دورهی کتاب سال که در سال ۱۳۹۰ برگزار شد). در کنار نويسندگان خودی به چند نويسنده در حوزههای غير فرهنگی و غير علوم اجتماعی و انسانی که در عمر خويش سخنی در انتقاد از حکومت به زبان نياوردهاند (اگر نويسندهای خودی در ان قلمروها کاری نکرده باشد) نيز جوايزی داده می شود که جوايز ظاهر ملی داشته باشند. در ۲۹ دورهی کتاب سال حتی يک اثر از نويسندهای دگر انديش برگزيده نشده است. با افزايش طول عمر جمهوری اسلامی و بسته تر شدن فضای فرهنگی (غير از دو سال اول دولت خاتمی) آثار برگزيده کمتر و کمتر مورد توجه خوانندگان قرار گرفتهاند و صرفا بخش دولتی خريدار آنها هستند.
***
پس از حذف هر گروه سياسی و مذهبی و فکری و فرهنگی در ايران از عرصهی عمومی آثار مربوط به آنان (نشريات، کتب، فيلم ها و آثار صوتی) نيز به سرعت محو می شدهاند. حذف در جمهوری اسلامی هم شامل گروه و فرد (با کشتن و تبعيد و زندانی کردن) و هم شامل محصولات فکری و معنوی آنان می شده است. پس از حملهی اعراب و مغول به ايران و کتاب سوزی آنان، حاکم شدن روحانيت و وفاداران به آن از حيث نابودی سرمايههای فرهنگی مثال زدنی است. بخش مهمی از فرهنگ معاصر ايران در کتابخانهها و موسسات فرهنگی و رسانهای در خارج کشور ضبط و حفظ شده و مصون مانده است.
دستگاههای تبليغاتی رژيم خبر دستکاری شدهی خريد و خمير کردن يک کتاب در امريکا را (که نويسندهی آن بر خلاف قانون بدون کسب مجوز از سازمان امنيتی مربوطه به انتشار آن اقدام کرده بود) به خبر اول خود تبديل می کنند اما سالهاست خبری از خمير شدن و سوزاندن دهها هزار عنوان و صدها هزار جلد کتاب در جمهوری اسلامی و محروميت هزاران عنوان کتاب فارسی از انتشار در داخل کشور منتشر نمی کنند.
--------
* نظرات مطرح شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست