رضا دقتی، عکاس و معمار و فعال حقوق بشر و استاد دانشگاه ايرانی مقيم پاريس، نمایشگاه عکسی به نام «راه های موازی» در یکی از بزرگترین متروهای پاریس برگزار کرده است. رادیو فردا با آقای دقتی در مورد این نمایشگاه گفت و گو کرده است.
رضا دقتی در مورد نام این نمایشگاه می گوید : نام نمايشگاه در حقيقت نام کتابی است که در پاريس چاپ شد، نوشته همسر من راشل و پسرم دل آزاد؛ که شرح سفری بود که سال پيش من با پسرم از پکن تا پاريس به مدت دو ماه داشتم. اين کتاب داستان اين سفر را مطرح می کند و اين نمايشگاه هم يک نوع مروری بر اين داستان دارد.
آقای دقتی، اشاره ای کرديد به محتوای اين نمايشگاه که نتيجه سفر شما و پسرتان در جاده ابريشم سابق از پکن تا پاريس است. اگر بخواهيد تصويری از بخشی از اين آثار برای ما بدهيد، چه عکس هايی را بيشتر می توانيد بشناسانيد؟
اينجا يکی از بزرگترين ايستگاه های قطار بين شهری پاريس است. شش تابلو که هر کدامشان ۱۶ متر در ۷ متر است. در کل نزديک به ۶۰۰ مترمربع کل اين تابلو ها هست. سه تا از اين تابلو ها تک عکسی هستند.
سه تا عکسی هستند که در ابعاد بسيار بزرگ: يکی از آنها يک پرتره دختر افغان است، يکی زنی است از اويغورها در ترکستان شرقی در چين، سوار اسبی است در يک منطقه بسيار باز بزرگ، يکی عکسی از دراويش ترکيه است که در حال رقص اند و من با اشعار مولانا تلفيق کرده ام که کلمه صلح را به بيش از ۱۰ زبان دنيا نوشته شده است دور عکس درويش ها و اشعار مولوی، در جای ديگر اشعار سعدی است: بنی آدم اعضای يکديگر اند... هدف من فقط مسئله عکس نبوده در اين نمايشگاه. مسئله اينست که تمام کارهايی که من می کنم يک نوع پلی باشند بين فرهنگ های مختلف، پلی باشند بين انسانهای مختلف، عکس دروايش با اشعار رومی... اگر اينجا بوديد می ديديد چقدر آدم دور اين عکس جمع شده اند، کسانی که از قطار هم پياده می شوند و ايستگاه شان هم نيست. می گويند آقا اين چه عکس عجيبی است ما را کشيد همينطوری. اصلاً يادمان رفت که بايد يک ايستگاه ديگر پياده می شديم. ديديم و پياده شديم.
در يکی از اين تابلو ها هم بيست تا از عکس های خيلی معروف ام را که مردم می شناسند و برای همه آشناست، گذاشته ام.
چگونه شد که متروی لوگزامبورگ پاريس را برای برگزاری نمايشگاه انتخاب کرديد؟
يکی از کارهای مهمی که من توی اين چند سال گذشته در اکثر کشورهای مختلف انجام داده ام و ادامه می دهم، اينست که جاهايی نمايشگاه می گذارم که مردم زيادی از آنجا رد می شوند و بدون اينکه کسی به اينها فکر کرده باشد، چيزی نشان داده باشد، غير از آگهی های تبليغاتی که توی متروها پر است، نظر به اينکه در متروی لوگزامبورگ، بيش از ۱۰ هزار نفر در روز آدم رد می شود و اين نمايشگاه چهار ماه اينجا می ماند، اگر يک حساب کنيد می بينيد که اولاً تعداد بسيار زيادی آدم اين عکس ها را می بينند و دوم اينست که آنهايی که می بينند، آدمهای سطح پائين اين جامعه هستند. من با اينها بيشتر ارتباط دارم.
در اين نمايشگاه نگاهی به ايران هم داريد؟
يکی از کارهايی که کرده ام، اين است که يکی از تابلوهايم که از ترکستان شرقی است تمامش يک منظره کاملاً سبز وجود دارد که به هر حال اين را به احترام و به خاطر همدردی و همراهی و همياری با تمام ايرانيانی که اين روزها برای آزادی ايران، برای آزادی فرهنگ ايران و آزادی ملت ايران، برای رهايی از زير ستم جمهوری اسلامی، به خاطر آنها من هديه می کنم.
رضا دقتی در مورد نام این نمایشگاه می گوید : نام نمايشگاه در حقيقت نام کتابی است که در پاريس چاپ شد، نوشته همسر من راشل و پسرم دل آزاد؛ که شرح سفری بود که سال پيش من با پسرم از پکن تا پاريس به مدت دو ماه داشتم. اين کتاب داستان اين سفر را مطرح می کند و اين نمايشگاه هم يک نوع مروری بر اين داستان دارد.
آقای دقتی، اشاره ای کرديد به محتوای اين نمايشگاه که نتيجه سفر شما و پسرتان در جاده ابريشم سابق از پکن تا پاريس است. اگر بخواهيد تصويری از بخشی از اين آثار برای ما بدهيد، چه عکس هايی را بيشتر می توانيد بشناسانيد؟
اينجا يکی از بزرگترين ايستگاه های قطار بين شهری پاريس است. شش تابلو که هر کدامشان ۱۶ متر در ۷ متر است. در کل نزديک به ۶۰۰ مترمربع کل اين تابلو ها هست. سه تا از اين تابلو ها تک عکسی هستند.
سه تا عکسی هستند که در ابعاد بسيار بزرگ: يکی از آنها يک پرتره دختر افغان است، يکی زنی است از اويغورها در ترکستان شرقی در چين، سوار اسبی است در يک منطقه بسيار باز بزرگ، يکی عکسی از دراويش ترکيه است که در حال رقص اند و من با اشعار مولانا تلفيق کرده ام که کلمه صلح را به بيش از ۱۰ زبان دنيا نوشته شده است دور عکس درويش ها و اشعار مولوی، در جای ديگر اشعار سعدی است: بنی آدم اعضای يکديگر اند... هدف من فقط مسئله عکس نبوده در اين نمايشگاه. مسئله اينست که تمام کارهايی که من می کنم يک نوع پلی باشند بين فرهنگ های مختلف، پلی باشند بين انسانهای مختلف، عکس دروايش با اشعار رومی... اگر اينجا بوديد می ديديد چقدر آدم دور اين عکس جمع شده اند، کسانی که از قطار هم پياده می شوند و ايستگاه شان هم نيست. می گويند آقا اين چه عکس عجيبی است ما را کشيد همينطوری. اصلاً يادمان رفت که بايد يک ايستگاه ديگر پياده می شديم. ديديم و پياده شديم.
در يکی از اين تابلو ها هم بيست تا از عکس های خيلی معروف ام را که مردم می شناسند و برای همه آشناست، گذاشته ام.
چگونه شد که متروی لوگزامبورگ پاريس را برای برگزاری نمايشگاه انتخاب کرديد؟
يکی از کارهای مهمی که من توی اين چند سال گذشته در اکثر کشورهای مختلف انجام داده ام و ادامه می دهم، اينست که جاهايی نمايشگاه می گذارم که مردم زيادی از آنجا رد می شوند و بدون اينکه کسی به اينها فکر کرده باشد، چيزی نشان داده باشد، غير از آگهی های تبليغاتی که توی متروها پر است، نظر به اينکه در متروی لوگزامبورگ، بيش از ۱۰ هزار نفر در روز آدم رد می شود و اين نمايشگاه چهار ماه اينجا می ماند، اگر يک حساب کنيد می بينيد که اولاً تعداد بسيار زيادی آدم اين عکس ها را می بينند و دوم اينست که آنهايی که می بينند، آدمهای سطح پائين اين جامعه هستند. من با اينها بيشتر ارتباط دارم.
در اين نمايشگاه نگاهی به ايران هم داريد؟
يکی از کارهايی که کرده ام، اين است که يکی از تابلوهايم که از ترکستان شرقی است تمامش يک منظره کاملاً سبز وجود دارد که به هر حال اين را به احترام و به خاطر همدردی و همراهی و همياری با تمام ايرانيانی که اين روزها برای آزادی ايران، برای آزادی فرهنگ ايران و آزادی ملت ايران، برای رهايی از زير ستم جمهوری اسلامی، به خاطر آنها من هديه می کنم.