موافقت با ادامه گفتگو پيرامون برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی و پيشنهاد دعوت از ايران برای پيوستن به گروه کشور های موثر در حل بحران سوريه، نه راه حل دو مشکل حاد منطقه ای، که وسيله پرهيز از اعلام بی نتيجه ماندن تلاشهای ديپلماتيک در تعامل با دو نظام سياسی حاکم در تهران و دمشق است.
به نظر می رسد در رابطه با پرونده اتمی جمهوری اسلامی ديپلماسی از دو سال پيش به بن بست رسيده است. بحران سوريه نيز از زمان گماردن کوفی عنان به نمايندگی جامعه عرب و سازمان ملل در سه ماه پيش، شانس رسيدن به راه حل سياسی را از دست داده است.
مفهوم ديپلماسی، تعامل نمايندگان دو سوی مذاکره بمنظور پرهيز از برخورد و جنگ، دست يافتن به صلح، حصول توافق تجاری، تعيين حدود ملی و يا تقسيم منافع مشترک، عقد معاهده و يا تعيين شرايط پيوستن به آن در زمينه های فرهنگی، زيست محيطی، حقوق بشر و غيرو است.
تمايل و (يا اجبار ) يک يا هر دو طرف مناقشه برای داخل شدن در مذاکرات ديپلماتيک و قصد رسيدن به نتيجه، از جمله شرطهای اصلی دست يافتن به توافق از راه مذاکرات سياسی است.
در جريان تلاش های ديپلماتيک، و يا با تظاهر به آن، وسيله در شرايطی بجای هدف قرار ميگيرد و مذاکرات صرفا بخاطر انجام مذاکره انجام ميشود و نه تعقيب هدف يا هدفهای ثانوی.
خريدن وقت برای دست يافتن به هدفهای اعلام نشده، از جمله انگيزه هايی است که «مذاکره برای انجام مذاکره» را ميتواند توجيه کند.
ضعف آينده نگری
رفتن به لبه تيغ پيش از رسيدن به توافق و پرهيز از فاجعه، در جريان بسياری از تلاش های سياسی تجربه شده است. ولی لزوما تمامی تلاشهای سياسی در گذشته به نتيجه مطلوب نرسيده، در آينده نيز موفقيت تمامی تلاشهای سياسی ضمانت شده نيست.
بی نتيجه ماندن تلاشهای سياسی، يا ناشی از ناآگاهی طرفهای مذاکره از عواقب شکست تلاشها است و يا متاثر از ناتوان شدن ديپلماسی و مذاکره در مسير حصول توافق.
هنری کيسينجر، وزير خارجه پيشين آمريکا در ابتدای سال جاری ضمن سخنرانی در اجتماع دانشجويان دانشگاه هاروارد گفت «سياستمداران در صورتی که قادر به ديدن دنيا در سال ۱۹۱۹ بودند، نتايج مذاکرات سال ۱۹۱۴ به گونه ای ديگر بود.»
تا کنون ۱۹ دور مذاکرات سياستمداران اروپايی برای دست يافتن به يک راه حل ماندگار نجات واحد پول اروپايی ( يورو) به نتيجه قطعی نرسيده است.
در مورد برنامه های اتمی ايران نيز، ديپلماسی در بن بست قرار گرفته و تمامی تلاشهای اخير تنها مصروف پنهان ساختن بن بست شده است.
تغيير مسير ايران
طی چهار سال دوم رييس جمهوری خاتمی، اولويت دولت پرهيز از ارسال پرونده اتمی ايران به شورای امنيت بود.
توافق تيم مذاکره کننده اتمی ايران با جامعه اروپا بر سر " تعليق داوطلبانه غنی سازی اورانيوم" در تعقيب اين هدف راهبردی صورت گرفت و تا دوران انتقال رياست دولت به احمدی نژاد ادامه يافت.
حاصل توافق بر سر تعليق غنی سازی در دولت خاتمی مصون ماندن از تنبيهات شورای امنيت، ادامه فعاليتهای متعارفی تجاری در بازارهای جهانی و دست يافتن دولت بعدی به بيش از ۴۰۰ ميليارد دلار درآمد های ارزی ناشی از صادرات نفت خام بود.
طی همين مدت، ايران با تکيه بر درآمد های نجومی ارزی، سياست نگاه به آفريقا و نفوذ در آمريکای لاتين را پيش برد و مدعی سهم در مديريت جهان شد.
چالش بجای سازش
در دولت احمد نژاد بجای حسن روحانی که سياستهای راهبردی دولت خاتمی را در منصب دبيری شورای امنيت ملی هدايت ميکرد، علی لاريجانی قرار گرفت که پيشتر انتقاد از «مبادله مرواريد با آب نبات» را شعار تبليغات انتخاباتی خود قرار داده بود.
جمله شهرت يافته لاريجانی در مقايسه مرواريد و آب نبات، انتقاد مستقيم از توافق های هسته ای ايران با جامعه جهانی و تعليق غنی سازی در مقابل امتيازهای غرب بود.
مذاکرات بعدی جمهوری اسلامی با جامعه جهانی نيز بيش و کم متاثر از همين نگاه تازه بود. طی دو سال و اندی مذاکرات بی نتيجه و تکراری، ايران در پی خريدن زمان برای تکميل چرخه سوخت اتمی و ذخيره ساختن اورانيوم غنی سازی شده بمنظور تامين هدفهای ديگر بود.
ديپلماسی اتمی جمهوری اسلامی در زمان انتصاب سعيد جليلی به دبيری شورای امنيت ملی، به دليل ادامه حرکت به جلو در بخشهايی از برنامه های اتمی از يکسو، و از سوی ديگر تحولات امنيتی از عراق تا لبنان و شکل گرفتن شائبه بهبود موقعيت منطقه ای ايران، انعطاف ناپذير تر از پيش شد.
در آن شرايط ايران بر اين باور بود که دست کم دو اهرم فشار قدرتمند برای وادار ساختن جامعه جهانی به قبول حداکثر خواسته های خود را در اختيار دارد: تهديد به استفاده از سلاح نفت بمنظور مختل ساختن اقتصاد جهانی، و همچنين تهديد امنيت منطقه از آبهای خليج فارس تا غزه و لبنان.
جنگ از نوع تازه
در آغاز دور دوم دولت احمدی نژاد، سياست هوشمند غرب در مقابله با ايران، بجای رويارويی مستقيم و به آشوب کشيدن امنيت منطقه، که ريختن آب به آسياب جمهوری اسلامی بود، ضعيف کردن تدريجی حاکميت سياسی و محروم ساختن آن از اهرم های فشار را هدف قرار داد.
طی سه سال گذشته جمهوری اسلامی هدف جنگ هوشمندانه غرب قرار داشته و در نتيجه تحمل فشارهای متوالی، بنيه پايداری و قابليت های تلافی جويی احتمالی خود را تدريجا از دست داده است.
سقوط ارزش پول ملی ايران و کاهش ۵۰ در صد نرخ برابری آن در کمتر از ۴ ماه که پديده ای است نادر در تاريخ معاصر جهان، نتيجه جنگ هوشمندانه ای است که طی آن طرفهای مهاجم کمترين هزينه ای را تحمل نکرده اند.
هوشمندی جنگ خاموش و فراگيری که ايران به بهانه دنبال کردن برنامه های مشکوک اتمی هدف آن قرار گرفته در اين است که عليرغم تخريبهای کوبنده و زيانهای گسترده، جمهوری اسلامی حتی از اذعان به آن نيز پرهيز ميکند، چه رسد به نشان دادن قصد جدی برای تلافی جويی.
در اين مقطع از مناسبت خارجی ايران، جامعه جهانی واقف است که جمهوری اسلامی قادر به سپر انداختن و قبول شکست و واگذاری چرخه سوخت اتمی و دست کشيدن از آنچه << حقوق ملی>> معرفی کرده نيست.
با اين وجود از حضور جمهوری اسلامی در ميز مذاکرات و ادامه گفتگو های بی نتيجه با نمايندگان آن استقبال ميکند. در اين مقطع، ديپلماسی، پوششی است برای ادامه وضع موجد در قبال ايران: تداوم جنگ در تمام جبهه ها و پرهيز از مبادرت به جنگ گرم و شليک گلوله.
هزينه ادامه وضع موجود برای جمهوری اسلامی محروم ماندن از روزانه ۱۰۰ ميليون دلار درآمد مالی، عقب رانده شدن از مواضع منطقه ای، و از دست دادن فرصت تلافی جويی در خارج، و ناراضی تر شدن ناراضيان داخلی است.
بعلاوه، در نتيجه تغييرات سياسی و امنيتی منطقه، امکانات جمهوری اسلامی برای لطمه زدن به آمريکا در افغانستان و عراق رو به کاهش گذاشته و با تکميل تغييرات در دست اجرا در سوريه، پايگاههای آن در لبنان و فلسطين قابليت های باقی مانده برای تدارک حملات ايذايی عليه اسرائيل را از دست خواهند داد.
جمهوری اسلامی در شرايطی بر سر نرخ مبادله اورانيوم ۲۰ در صد غنی سازی شده خود در ميز مذاکرات اتمی به چانه زنی مشغول است که غرب با کمترين هزينه و استفاده از حداکثر قدرت تخريب، توانايی های اقتصادی، سياسی و بنيه دفاعی آنرا هدف قرار داده و به تضعيف روزانه آن مشغول است. به اين دليل ادامه مذاکرات و تداوم وضع موجود را در خدمت هدفهای ميان مدت خود ميبيند.
دليل ايران برای تن دادن به اين وضعيت تحميلی و ادامه مذاکرات بی نتيجه اتمی، ترس از گزينه بدتر( جنگ) در صورت قطع مذاکرات از يکسو، و از سوی ديگر خالی شدن چنته آن برای رسيدن به يک توافق <<محترمانه>> با غرب است.
به نظر می رسد در رابطه با پرونده اتمی جمهوری اسلامی ديپلماسی از دو سال پيش به بن بست رسيده است. بحران سوريه نيز از زمان گماردن کوفی عنان به نمايندگی جامعه عرب و سازمان ملل در سه ماه پيش، شانس رسيدن به راه حل سياسی را از دست داده است.
مفهوم ديپلماسی، تعامل نمايندگان دو سوی مذاکره بمنظور پرهيز از برخورد و جنگ، دست يافتن به صلح، حصول توافق تجاری، تعيين حدود ملی و يا تقسيم منافع مشترک، عقد معاهده و يا تعيين شرايط پيوستن به آن در زمينه های فرهنگی، زيست محيطی، حقوق بشر و غيرو است.
تمايل و (يا اجبار ) يک يا هر دو طرف مناقشه برای داخل شدن در مذاکرات ديپلماتيک و قصد رسيدن به نتيجه، از جمله شرطهای اصلی دست يافتن به توافق از راه مذاکرات سياسی است.
در جريان تلاش های ديپلماتيک، و يا با تظاهر به آن، وسيله در شرايطی بجای هدف قرار ميگيرد و مذاکرات صرفا بخاطر انجام مذاکره انجام ميشود و نه تعقيب هدف يا هدفهای ثانوی.
خريدن وقت برای دست يافتن به هدفهای اعلام نشده، از جمله انگيزه هايی است که «مذاکره برای انجام مذاکره» را ميتواند توجيه کند.
ضعف آينده نگری
رفتن به لبه تيغ پيش از رسيدن به توافق و پرهيز از فاجعه، در جريان بسياری از تلاش های سياسی تجربه شده است. ولی لزوما تمامی تلاشهای سياسی در گذشته به نتيجه مطلوب نرسيده، در آينده نيز موفقيت تمامی تلاشهای سياسی ضمانت شده نيست.
بی نتيجه ماندن تلاشهای سياسی، يا ناشی از ناآگاهی طرفهای مذاکره از عواقب شکست تلاشها است و يا متاثر از ناتوان شدن ديپلماسی و مذاکره در مسير حصول توافق.
هنری کيسينجر، وزير خارجه پيشين آمريکا در ابتدای سال جاری ضمن سخنرانی در اجتماع دانشجويان دانشگاه هاروارد گفت «سياستمداران در صورتی که قادر به ديدن دنيا در سال ۱۹۱۹ بودند، نتايج مذاکرات سال ۱۹۱۴ به گونه ای ديگر بود.»
تا کنون ۱۹ دور مذاکرات سياستمداران اروپايی برای دست يافتن به يک راه حل ماندگار نجات واحد پول اروپايی ( يورو) به نتيجه قطعی نرسيده است.
در مورد برنامه های اتمی ايران نيز، ديپلماسی در بن بست قرار گرفته و تمامی تلاشهای اخير تنها مصروف پنهان ساختن بن بست شده است.
تغيير مسير ايران
طی چهار سال دوم رييس جمهوری خاتمی، اولويت دولت پرهيز از ارسال پرونده اتمی ايران به شورای امنيت بود.
توافق تيم مذاکره کننده اتمی ايران با جامعه اروپا بر سر " تعليق داوطلبانه غنی سازی اورانيوم" در تعقيب اين هدف راهبردی صورت گرفت و تا دوران انتقال رياست دولت به احمدی نژاد ادامه يافت.
حاصل توافق بر سر تعليق غنی سازی در دولت خاتمی مصون ماندن از تنبيهات شورای امنيت، ادامه فعاليتهای متعارفی تجاری در بازارهای جهانی و دست يافتن دولت بعدی به بيش از ۴۰۰ ميليارد دلار درآمد های ارزی ناشی از صادرات نفت خام بود.
طی همين مدت، ايران با تکيه بر درآمد های نجومی ارزی، سياست نگاه به آفريقا و نفوذ در آمريکای لاتين را پيش برد و مدعی سهم در مديريت جهان شد.
چالش بجای سازش
در دولت احمد نژاد بجای حسن روحانی که سياستهای راهبردی دولت خاتمی را در منصب دبيری شورای امنيت ملی هدايت ميکرد، علی لاريجانی قرار گرفت که پيشتر انتقاد از «مبادله مرواريد با آب نبات» را شعار تبليغات انتخاباتی خود قرار داده بود.
جمله شهرت يافته لاريجانی در مقايسه مرواريد و آب نبات، انتقاد مستقيم از توافق های هسته ای ايران با جامعه جهانی و تعليق غنی سازی در مقابل امتيازهای غرب بود.
مذاکرات بعدی جمهوری اسلامی با جامعه جهانی نيز بيش و کم متاثر از همين نگاه تازه بود. طی دو سال و اندی مذاکرات بی نتيجه و تکراری، ايران در پی خريدن زمان برای تکميل چرخه سوخت اتمی و ذخيره ساختن اورانيوم غنی سازی شده بمنظور تامين هدفهای ديگر بود.
ديپلماسی اتمی جمهوری اسلامی در زمان انتصاب سعيد جليلی به دبيری شورای امنيت ملی، به دليل ادامه حرکت به جلو در بخشهايی از برنامه های اتمی از يکسو، و از سوی ديگر تحولات امنيتی از عراق تا لبنان و شکل گرفتن شائبه بهبود موقعيت منطقه ای ايران، انعطاف ناپذير تر از پيش شد.
در آن شرايط ايران بر اين باور بود که دست کم دو اهرم فشار قدرتمند برای وادار ساختن جامعه جهانی به قبول حداکثر خواسته های خود را در اختيار دارد: تهديد به استفاده از سلاح نفت بمنظور مختل ساختن اقتصاد جهانی، و همچنين تهديد امنيت منطقه از آبهای خليج فارس تا غزه و لبنان.
جنگ از نوع تازه
در آغاز دور دوم دولت احمدی نژاد، سياست هوشمند غرب در مقابله با ايران، بجای رويارويی مستقيم و به آشوب کشيدن امنيت منطقه، که ريختن آب به آسياب جمهوری اسلامی بود، ضعيف کردن تدريجی حاکميت سياسی و محروم ساختن آن از اهرم های فشار را هدف قرار داد.
طی سه سال گذشته جمهوری اسلامی هدف جنگ هوشمندانه غرب قرار داشته و در نتيجه تحمل فشارهای متوالی، بنيه پايداری و قابليت های تلافی جويی احتمالی خود را تدريجا از دست داده است.
سقوط ارزش پول ملی ايران و کاهش ۵۰ در صد نرخ برابری آن در کمتر از ۴ ماه که پديده ای است نادر در تاريخ معاصر جهان، نتيجه جنگ هوشمندانه ای است که طی آن طرفهای مهاجم کمترين هزينه ای را تحمل نکرده اند.
هوشمندی جنگ خاموش و فراگيری که ايران به بهانه دنبال کردن برنامه های مشکوک اتمی هدف آن قرار گرفته در اين است که عليرغم تخريبهای کوبنده و زيانهای گسترده، جمهوری اسلامی حتی از اذعان به آن نيز پرهيز ميکند، چه رسد به نشان دادن قصد جدی برای تلافی جويی.
در اين مقطع از مناسبت خارجی ايران، جامعه جهانی واقف است که جمهوری اسلامی قادر به سپر انداختن و قبول شکست و واگذاری چرخه سوخت اتمی و دست کشيدن از آنچه << حقوق ملی>> معرفی کرده نيست.
با اين وجود از حضور جمهوری اسلامی در ميز مذاکرات و ادامه گفتگو های بی نتيجه با نمايندگان آن استقبال ميکند. در اين مقطع، ديپلماسی، پوششی است برای ادامه وضع موجد در قبال ايران: تداوم جنگ در تمام جبهه ها و پرهيز از مبادرت به جنگ گرم و شليک گلوله.
هزينه ادامه وضع موجود برای جمهوری اسلامی محروم ماندن از روزانه ۱۰۰ ميليون دلار درآمد مالی، عقب رانده شدن از مواضع منطقه ای، و از دست دادن فرصت تلافی جويی در خارج، و ناراضی تر شدن ناراضيان داخلی است.
بعلاوه، در نتيجه تغييرات سياسی و امنيتی منطقه، امکانات جمهوری اسلامی برای لطمه زدن به آمريکا در افغانستان و عراق رو به کاهش گذاشته و با تکميل تغييرات در دست اجرا در سوريه، پايگاههای آن در لبنان و فلسطين قابليت های باقی مانده برای تدارک حملات ايذايی عليه اسرائيل را از دست خواهند داد.
جمهوری اسلامی در شرايطی بر سر نرخ مبادله اورانيوم ۲۰ در صد غنی سازی شده خود در ميز مذاکرات اتمی به چانه زنی مشغول است که غرب با کمترين هزينه و استفاده از حداکثر قدرت تخريب، توانايی های اقتصادی، سياسی و بنيه دفاعی آنرا هدف قرار داده و به تضعيف روزانه آن مشغول است. به اين دليل ادامه مذاکرات و تداوم وضع موجود را در خدمت هدفهای ميان مدت خود ميبيند.
دليل ايران برای تن دادن به اين وضعيت تحميلی و ادامه مذاکرات بی نتيجه اتمی، ترس از گزينه بدتر( جنگ) در صورت قطع مذاکرات از يکسو، و از سوی ديگر خالی شدن چنته آن برای رسيدن به يک توافق <<محترمانه>> با غرب است.