فاجعه دبستان روستای شين آباد

۳۷ دانش آموز دختر در جريان آتش سوزی کلاسی در روستای شين آباد از توابع پيرانشهر مجروح شدند که حال ۱۴ تن از آنها وخيم گزارش شده است.

اين حادثه تلخ و تکان دهنده را بايد به فهرست طولانی آتش سوزی ها و ديگر حوادث غم انگيز مانند تصادف اتوبوس های حامل دانش آموزان طرح راهيان نور افزود که هر چند ماه يکبار جامعه ايران را عزادار می کنند.

۸ سال پيش مرگ دردناک ۱۳ دانش اموز در روستای سفيلان می توانست هشداری اساسی باشد برای دست اندرکاران جهت به اجرا درآوردن اقداماتی سريع و موثر و پايان بخشيدن به اين گونه حوادث دردناک در مدارس.

از آن زمان بارها و بارها رسانه ها از تکرار حوادث جديد خبر دادند بدون آنکه کاری جدی برای پايان دادن به اين تراژدی ها انجام شود. سال گذشته در چاه بهار اتصال کابل های برق کولر سبب مرگ ۴ دانش آموز تيز هوش شد و همين چند روز پيش هم صحبت از گازگرفتگی دانش آموزان در خوی به ميان آمد. سخنان دانش آموزان مجروح در حادثه شين آباد نشان می دهد که اين مدرسه از ابتدايی ترين تجهيزات ايمنی محروم بوده و خرابی درب کلاس سبب شده تا دانش آموزان هنگام گسترش آتش نتوانند براحتی از محل بگريزند و همين تاخير هم نقش مهمی در مجروح شدن بسياری از آنها ايفا کرده است.

تکرار حوادث دردناک اين چنينی در مدارس ايران چه معنايی جز بی کفايتی و بی مسئوليتی دولت دارد؟ چگونه دولتی می تواند تا به اين اندازه بدون برنامه و ناتوان در انجام وظايف ابتدايی خويش باشد؟ چند نوجوان ديگر بايد در ايران قربانی شوند تا مسئولين آموزشی دريابند که ايمنی مدارس و دانش آموزان وظيفه قانونی دولت است و اگر کسی در محيط های آموزشی آسيبی ببيند رئيس قوه اجرايی و وزير آموزش و پرورش مسئول مستقيم آن هستند.

پرسشی که امروز جامعه از دولت می پرسد اين است که چرا دولت از بوجود آوردن ساز و کاری که بر ايمنی همه مدارس نظارت همه جانبه داشته باشد ناتوان است؟ چرا مشکل ايمنی مدارس به عنوان يک اولويت اساسی دولت در نظر گرفته نشده و چه موانعی برای ايمن سازی سريع مدارس وجود دارد؟

چرا هنوز در روستاها بايد چنين مدارسی ناامن با کلاس های ۳۷ نفره وجود داشته باشند؟ آيا مشکل دولتی که بيش از ۱۰۰ ميليارد دلار درآمد سالانه نفت و گاز دارد عدم توانايی مالی است؟

آيا افکار عمومی حق ندارند بدانند درآمدهای دولت صرف چه کارهايی می شود و چه طرح های مهم تر از ايمنی سازی مدارس وجود داشته است؟ چرا دولت از فرصت کاهش ۶ ميليونی جمعيت دانش آموزی در ۱۰ سال گذشته (به خاطر پائين آمدن رشد جمعيت) برای بالا بردن کيفيت مدارس و آموزش استفاده نکرده است؟

چگونه است که مسئولين وزارت خانه در طول چند سال گذشته قادر بودند پول، نيرو و امکانات خود را برای ايجاد ۲۰ هزار مدرسه قرآنی (در نظام آموزشی که بالاترين ميزان آموزش مذهبی در دنيا را دارند)، هزاران نماز خانه جديد در مدارس و استخدام هزاران معلم پرورشی برای تبليغات سياسی و مذهبی، يا اعزام روحانيون و طلبه به مدارس و يا تربيت مربيان حجاب بسيج کنند ولی همزمان فکری به حال ايمن سازی مدارس نکرده اند؟

مشکل اساسی شايد اين باشد که آموزش، بهداشت، رفاه و ايمنی مردم اولويت اصلی دست اندرکاران را تشکيل نمی دهد. واکنش آنها از دولت گرفته تا مجلس در قبال اين حادثه ادامه همين فرهنگ و رفتار است. برای محمود احمدی نژاد گويی هيچ اتفاقی در روستای "شين آباد" نيافتاده است و او زمانی به "سفرهای استانی" می رود که بتواند مردم را برای هورا کشيدن به خيابان بکشاند. وزير آموزش و پرورش او هم چون گذشته به دادن پيام همدردی بسنده می کند تا پس از چند روز همه چيز به دست فراموشی سپرده شود تا فاجعه بعدی.

چنين حوادث دردناکی همزمان برملاکننده واقعيت های بسيار متناقض جامعه ايران است. واقعيت هايی که شايد افکار عمومی ايران بخاطر سانسور رسانه ای همه ابعاد آن را بخوبی نمی شناسد. در کشوری با منابع طبيعی عظيم و درآمدهای کلان نفتی هنوز بخشی از مدارس در چنين وضعيت اسفناکی هستند.

در اينجا صحبت از مدارس هوشمند و دسترسی دانش آموزان به اينترنت و کامپيوتر و تجهيزات آموزشی پيشرفته نيست. صحبت از چهارديواری ساده و امنی است که بچه ها بتوانند بدون ترس از جان خود درس بخوانند. آيا حق برخورداری از مدرسه و محيط آموزشی امن بيش از هر چيز ديگر حق مسلم مردم ايران نيست.