«لزبوفوبی» و «فمينيسم»

گردهم آیی در گرجستان به مناسبت روز جهانی مبارزه با هموفوبی

هفدهم ماه مه، روز جهانی مبارزه با هموفوبی (International Day Against Homophobia
) است. همفوبی يا همجنسگراهراسی، تنها به منحصر به هراس نمی‌شود و شامل احساس خشم و نفرت نسبت به فردی که مايل به برقراری ارتباط احساسی و جنسی با همجنس خود باشد نيز هست.

بنابراين هموفوبی هم لزبوفوبی، يعنی هراس از زنان همجنسگرا، هم گی‌فوبی يعنی هراس از مردان همجنسگرا و هم هراس از زنان و مردان دوجنسگرا را در بر می‌گيرد. با اين حال وقتی به هموسکسواليته يا همجنسگرايی و هموفوبی فکر می‌کنيم، کمتر پيش می‌آيد تصوير زنی همجنسگرا در ذهن نقش ببندد. به نظر می‌رسد در ميان انسان‌هايی که به نادرستی به اقليت‌های جنسی و جنسيتی خوانده می‌شوند، زنان باز هم دچار تبعيض‌های بيشتری هستند و ـ ناخودآگاه ـ ناديده گرفته می‌شوند.

در سال ۱۹۹۸، کنشگران حقوق لزبين‌ها برای اولين بار کلمه «لزبوفوبی» را برای تأکيد بر همجنسگرا‌هراسی نسبت به زنان بکار بردند. در کشوری چون فرانسه، لزبين‌ها به مراتب بيشتر از گی‌ها مورد آزار و اذيت روانی و خشونت‌های فيزيکی ناشی از هموفوبی هستند. اما کلمه لزبوفوبی هنوز در لغت‌نامه‌ها و دايره‌المعارف‌های فرانسه ثبت نشده است و يکی از مطالبات اصلی امسال گروه‌های فعالLGBT يعنی لزبين‌ها، گی‌ها، دوجنسگرايان و ترانس‌سکسوال‌ها، همچنين فمينيست‌ها به مناسبت ۱۷ مه ست. در زبان فارسی کلمه دگرباش جايگزين LGBT شده است که مخالفان بسياری دارد. آنها با مرکز قرار دادن دگرجنس‌خواهی برای ناميدن هر گرايش جنسی غير آن، به "دگرباش" را مذموم و نشانه سلطه استاندارد دگرجنس‌خواه محوری می‌دانند.


مفاهيم جنس، جنسيت و برتری يکی بر ديگری با هموفوبی و بويژه لزبوفوبی گره خورده است.


لزبوفوبی، تبعيض دوگانه هموفوبی و سکسيسم

نه تنها نيازهای جنسی زنان، که روابط جنسی بين زنان همچنان در اکثر جوامع به رسميت شناخته نمی‌شود و بسياری جوامع و فرهنگ‌ها آنرا رابطه‌ای غيررسمی و موقتی می‌دانند. در اين تفکر جسم مرد، رفتار مردانه و قدرت برترش برای لذت جنسی زن، مکمل رفتارهای زنانه و پرکننده ضعف ذاتی اوست. زنی که به مرد گرايشی ندارد، بر خلاف تمام آموزش‌هايی که جامعه دگرجنس‌خواه محور به او داده است، اصولا نقش سنتی مادر خانواده و همسر جنس ديگر بودن را پس می‌زند.

او زندگی شخصی‌اش را در اختيار ساختاری که او را جنس دوم می‌پندارد و می‌خواهد، نمی‌گذارد و با رد آميزش با مردان و پرورش فرزند يک مرد در بدن خود، مردان را از ادامه نسل محروم می‌کند و به موجودی بی‌فايده برای ادامه حيات بشريت و باروری تبديل می‌شود. اين درحاليست که يک لزبين می‌تواند با انتخاب خود،برای فرزندش مادری کند و در عين حال نقش همسری زن ديگری را هم داشته باشد.

دليل اصلی ناديده گرفته شدن لزبين‌ها را شايد بتوان در ساختار جوامع انسانی امروزی يافت که از طرفی دگرجنس‌گرايی را استاندارد روابط انسانی قرار داده است و هر نوع رابطه غير از اين را در دسته اقليت، غيرطبيعی و استثنا دسته‌بندی می‌کند و از طرفی ديگر سکسيت است، يعنی به وجود تنها دو جنسيت مرد و زن اعتقاد دارد و مرد را بر زن برتر می‌داند. ترکيب اين دگرجنس‌خواه ‌محوری و سکسيسم موجب می‌شود لزبوفوبی پديده‌ای عميق‌تر از گی‌فوبی باشد و زنی که به همجنس خود گرايش دارد، هم به دليل همجنسگرايی به حاشيه رانده ‌شود و هم به دليل زن بودن. بر همين اساس است که بسياری از کنشگران برابری جنسيتی و حقوق لزبين‌ها بر قائل شدن تفاوت بين مکانيزم‌ها و نتايج همجنس‌گراهراسی عليه زنان و مردان تأکيد دارند.

در فانتزی‌های جنسی، در حاليکه تصور رابطه جنسی دو مرد مذموم و نشانه عدم مردانگی آنهاست، رابطه جنسی دو زن شهوت‌انگيز است، چرا که در ذهنيت عام، زن عشوه‌گر است و مرد را به خود فرا می‌خواند و مرد با قدرت زنی را تحت سلطه بدن خود قرار می‌دهد. از آنجا که اساس رابطه جنسی دگرجنس‌خواه محور بر توليدمثل بنانهاده شده، رابطه‌ای بدون حضور آلت جنسی مردانه ناقص تلقی می‌شود. صنعت پورنوگرافی که روابط جنسی مردسالارانه را با غلو به تصوير می‌کشد، همجنسگرايی زنان را به رابطه‌ای جنسی برای تحريک بيشتر مردان بيننده - و بازيگر مردی که نهايتا سر می‌رسد تا زنان ناتوان را به ارگاسم برساند - تقليل می‌دهد.


خشونت‌های ناشی از لزبوفوبی

همانطور که گفته شد لفظ هموفوبی بطورعام نمی‌تواند لزبوفوبی و گی‌فوبی را عادلانه دربربگيرد. خشونت‌های ناشی از لزبوفوبی به خشونت روانی و فيزيکی رايج هموفوب که گاهی تا قتل عمد هم پيش می‌رود، خلاصه نمی‌شود. علاوه بر خشونت‌هايی که يک همجنسگرا بايد در خانواده، محيط تحصيل و کار، گروه دوستان، مقابل قانون و فضای عمومی و... تحمل کند، در مورد زنان از تجاوزجنسی تک‌نفره مرد يا گروهی مردانی هم به زن همجنسگرا برای اصلاح او استفاده می‌شود.

در جوامع سنتی ازدواج‌های اجباری در واقع ابزاری برای تحقق دگرجنس‌خواهی اجباری تحميل شده توسط جامعه است. اين تجاوز به منزله تنبيهی برای لزبين‌ها با هدف هدايت آنها به راه راست و درست مردخواهی‌ست.

شادی امين، کنشگر حقوق همجنسگرايان و برابری جنسيتی می‌گويد: «با اينکه آمار دقيقی از جامعه LGBT در ايران وجود ندارد، زنان لزبين ايرانی بدليل فشارهای فرهنگی جامعه و سياست‌های حکومت که استقلال مالی زنان را ناديده می‌گيرد، حتی امکان زندگی مشترک پنهانی را هم ندارند. در حاليکه مردان همجنس‌گرا و دوجنس‌گرا بدليل استقلال مالی و شرايط فرهنگی می‌توانند تا مدت‌ها با شريک زندگی خود، زير يک سقف و البته پنهانی زندگی کنند.»

خانم امين ادامه می‌دهد:‌ «هر گرايش جنسی غير از دگرجنس‌خواهی در ايران بيماری روحی روانی تلقی می‌شود و فردی که به روانشناس مراجعه می‌کند، در واقع قدم در مسير تغيير جنسيت و اعمال جراحی تغيير ظاهر فيزيکی می‌گذارد. ازدواج اجباری لزبين‌ها در ايران معمولا تحت فشار خانواده‌ها و يا به دلايل اقتصادی صورت می‌گيرد، در حاليکه اين ازدواج مهر مجاز زدن بر فشارهای روحی و خشونت‌های فيزيکی خانوادگی‌ست. در واقع انتخاب شريک زندگی غيرهمجنس برای يک لزبين، انواع فشارهای روحی و جسمی را برای او به بار می‌آورد.»


با اين که به نظر می‌رسد به دليل قوانين حاکم بر ايران، زندگی لزبين‌ها در محيط‌های عمومی ساده‌تر از زندگی گی‌ها باشد، گزارش‌هايی از دستگيری زنان همجنسگرا در خيابان به دليل «نوع قدم زدن با زنی ديگر» و يا « عدم رعايت حجاب و ظاهر مردانه»‌ وجود دارد.

اگر دستگيری و عواقب بعدی آنرا هم يکی از انواع خشونت بر لزبين‌های ايرانی بدانيم، می‌توانيم بگوييم لزبين‌ها در همه جای دنيا در اماکن عمومی مورد تهديد بيشتری واقع می‌شوند. بر طبق پژوهش لزبوفوبی (http://www.sos-homophobie.org/enquete-sur-la-lesbophobie/enquete-sur-la-lesbophobie) منتشر شده توسط سازمان اورژانس هموفوبی فرانسه (http://www.sos-homophobie.org) در سال ۲۰۰۸، لزبين‌ها بيش از هرجا در محيط‌های عمومی چون پارک‌ها و خيابان مورد آزار و خشونت قرار گرفته‌اند. بيش از ۴۵٪ لزبين‌های مورد مطالعه اعلام کرده‌اند که حداقل يک‌بار هدف اين خشونت‌ها قرار گرفته‌اند. اين خشونت‌ها شامل ۹۶٪ ناسزا و فحاشی، ۱۹٪ تهديد، ۱۱٪ خشونت فيزيکی بوده است. اين زنان دليل اين که هدف لزبوفوبی قرار گرفته اند را " آشکار بودن گرايش جنسی‌شان در زمان بروز حمله" می‌دانند: ۷۳٪ همراهی دوست‌دختر خود، ۳۰٪ ظاهر خود را -که مردانه قضاوت می‌شود-، ۲۰٪ رفتارشان و ۱۰٪ صحبت‌های خود را در زمان وقوع حمله علت آن دانسته‌اند.

اين فشارهای روانی و فيزيکی برای پنهان کردن گرايش جنسی موجب می‌شود در کشوری چون فرانسه زنان همجنسگرا دو و نیم برابر بيشتر از زنان دگرجنس‌خواه دست به خودکشی بزنند و در ايران بسياری از آنها بی‌آنکه دليل خودکشی‌ يا اقدام به آن مشخص شود، با مرگ خود را از فشارها رهانيده‌اند. از طرفی عموما لزبين‌ها به مراتب کمتر از گی‌ها به خشونت‌های هموفوب اعتراض می‌کنند. از سال ۱۹۹۴ تاکنون در فرانسه از هر ۵ تماس تلفنی با سازمان اورژانس هموفوبی تنها يک تماس از جانب لزبين‌ها بوده است و اين در حاليست که طبق پژوهش سال ۲۰۰۸ منتشر شد، ۵۷٪ جامعه آماری لزبين اظهار داشته اند که حداقل يکبار قربانی لزبوفوبی بوده اند. وقتی آمار و دلايل خشونت عليه زنان - از هر نوع گرايش جنسی- را در فرانسه بررسی می‌کنيم به نرخ تأمل‌برانگيز مرگ يک زن هر دو روز و نيم بر اثر خشونت‌های خانگی بر‌می‌خوريم. بی‌ترديد آموزش‌های سکسيت و تبعيض‌آميز که زن را در قبال خشونت‌های فردی و اجتماعی به سکوت فرامی‌خواند، در اين ناپيدايی و عدم اعتراض نقش عمده‌ای دارد.

مبارزه با لزبوفوبی، نه تنها به دليل تبعيض‌های مضاعف که بر زنان همجنس‌گرا و دوجنس‌گرا روا داشته می‌شود، که به دليل دفاع از حق آزادی انتخاب گرايش جنسی زنان برای فمينيست‌ها اهميت ميابد. چرا که هر دو اينها محورهای تلاش‌ها و مطالبات فمينيستی برای تحقق آرمان برابری جنسيتی، بدون دسته‌بندی نقش‌های زنانه - مردانه و حق انتخاب برابر هستند.

حقوق قانونی و اجتماعی برابر برای لزبين‌ها، گی‌ها، دوجنس‌گرايان و ترانس‌ها يکی از محورهای مطالبات کمپين‌های اخير فمينيست‌های فرانسوی در طول انتخابات بود. فرانسوا اولاند، رئيس جمهور جديد فرانسه با اعطای حق ثبت ازدواج همجنسگرايان موافق است وتغيير سياست‌های فراگير در کشوری چون فرانسه می‌تواند اميدی برای احقاق حقوق شهروندی لزبين‌ها، همچون ساير شهروندان باشد. در امريکا هم باراک اوباما عدم مخالفت خود را با ازدواج همجنسگرايان اعلام کرده است. در سال‌های ۱۹۶۰ لزبين‌ها در کنار ساير زنان برای حق پايان دادن داوطلبانه به بارداری در فرانسه مبارزه کردند و اينبار جنبش فمينيستی در کنار جنبش دگرباشان برای حق برابر شهروندی و انتخاب گرايش جنسی تلاش می‌کند.


-------------------------------------------------
* نظرات ابراز شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.