اکران فيلم های «اخراجی ها۳» و «پايان نامه» که هر دوی آنها چه با شوخی و کمدی و چه به صورت جدی، موضوعات سياسی روز را دستمايه قرار دادهاند، بهانه خوبی است برای مروری مختصر بر وضعيت تاريخی سينمای سياسی در ايران.
انتظار ساخت و نمايش فيلم هايی با مضامين سياسی و رشد و گسترش اين گونه سينمايی در جامعهای با مختصات ايران، کمی دور از ذهن و دست نيافتنی به نظر میرسد.
با اينکه در دورههای مختلف تاريخی(چه قبل و چه بعد از انقلاب) به طور پراکنده فيلم هايی با موضوعات سياسی ساخته شده اند، اما هيچگاه فيلمسازان نتوانسته اند آزادانه سياست را وارد سينما کنند و هميشه موانعی پيش روی آنها وجود داشته است.
حتی در دوره ای مانند سال های ابتدايی بعد از انتخابات دوم خرداد که سينماگران فضای بازتری برای ابراز عقيده در فيلمهايشان داشتند، اکثر آثاری که از موضوعات يا ارجاعات سياسی برخوردار بودند، عمق چندانی نداشته و محتوايی ژورناليستی و تاريخ مصرف دار داشتند.
آنچه در سينمای سياسی سازان معروف جهان مانند کوستاگاوراس، آندری وايدا، فرانچسکو رزی و يا اليور استون ديده میشود، از دو نظر قابل بررسی است. نظر اول، روايت تاريخی رويدادهای سياسی و وقايع نگاری فيلمساز با کمترين دخل و تصرف و ابراز عقيده است. در اين شکل از فيلمهای سياسی می توان به انقلاب ها، انتخاباتها، کودتاها، و يا ترورها پرداخت و آنها را به تصوير کشيد. اما در دومين نظر، فيلمساز پا را فراتر از وقايع نگاری صرف گذاشته و به تاييد يا تقبيح يک مکتب، جريان و يا ايدئولوژی سياسی میپردازد.
دوران اول: پيش از انقلاب
در سال های پيش از انقلاب پرداختن به مسايل سياسی در سينمايی که سيطره فيلمفارسی بر آن سايه افکنده بود، کمی دور از ذهن و غير محتمل به نظر میرسيد. اما با ورود موج نو و آغاز دوران جديد سينما، فيلمسازانی مانند مسعود کيميايی و يا ابراهيم گلستان، اين فرصت را يافتند که سياست را وارد سينما کنند و دست به تجربه های جديدی بزنند.
مسعود کيميايی در ۴ فيلمش(دو فيلم قبل از انقلاب و دو فيلم بعد از انقلاب)، به وضوح وارد حيطه سياست شده و به ثبت برهه ای از تاريخ و يا حتی پيشگويی تاريخی هم پرداخته است.
کيميايی در سال ۱۳۵۳ هفتمين فيلمش يعنی «گوزنها» را روانه سينماها کرد. او ضمن روايت مبارزات سياسی و به تصوير کشيدن چريک های شهری، فيلمی عميق و به دور از شعارزدگی ساخت که حساسيت ساواک را نيز برانگيخت. پس از آنکه «گوزنها» در جشنواره فيلم تهران روی پرده رفت، موضوع اش جنجال برانگيز شد و برای مدتی توسط ساواک به بايگانی رفت. در نهايت پس از يک سال، برخی ديالوگ ها و همچنين پايان بندی فيلم تغيير کرد و امکان اکران عمومی يافت.
اما از ديگر آثار سياسی سينمای پيش از انقلاب می توان به «سفر سنگ» مسعود کيميايی هم اشاره کرد که به لحاظ مضمونی(و نه کيفی) يکی از آثار مهم سينمای ايران است. کيميايی در اين فيلم خبر از انقلابی مردمی می دهد و به نوعی استعارگونه، حوادث سال ۵۷ را پيش بينی می کند.
«اسرار گنج دره ی جنّی» به کارگردانی ابراهيم گلستان که در سال ۵۳ ساخته شد نيز هجويه ای انتقادی بر اوضاع و احوال مردم ايران در اوج اقتدار حکومت شاه بود که يکی از مضامين اصلیاش، ولخرجی ها و اسراف های دربار در خلال جشن های ۲۵۰۰ ساله به شمار میرفت.
دوران دوم: سالهای اوليه انقلاب
طبيعی بود که با وقوع انقلاب در ايران، سينما سمت و سوی متفاوتی با گذشته پيدا کند. تعدادی از فيلمسازان برای هميشه کنار رفتند و جوانانی انقلابی جای آنها را گرفتند. تا اواسط دهه ۶۰، بازار توليد فيلمهايی با حال و هوای سياسی و مرتبط با مبارزات مردم انقلابی با عوامل رژيم شاهنشاهی داغ بود و فيلمهای مختلفی ساخته و اکران شدند.
اما اکثر اين آثار، فيلم هايی سطحی و ضعيف بودند که بيشتر حالت يک بيانيه تصويری سياسی و مملو از شعار را داشتند تا يک اثر عميق سينمايی.
با اين وجود در اين ميان چند فيلم مهم نيز به چشم می خورد که يکی از آنها توسط يک کارگردان نسل قبل از انقلاب و دوتای ديگر توسط دو جوان نسل بعد از انقلاب ساخته شدند.
«خط قرمز» اولين فيلم سينمايی مسعود کيميايی بعد از انقلاب بود که با محوريت زندگی يک مامور ساواک با بازی سعيد راد و در سال ۶۰ جلوی دوربين رفت.
اين فيلم که بر اساس فيلمنامه «شب سمور» نوشته بهرام بيضايی ساخته شد، داستان زندگی يکی از مأموران عالی رتبه ساواک به نام امانی را روايت می کند که قصد ازدواج با زنی به اسم لاله را دارد. لاله که فارغ التحصيل رشته پزشکی است، در طول روز به مداوای مجروحان تظاهرات خيابانی مشغول است.
امانی در شب عروسی به سازمان امنيت احضار میشود تا نظر خود را درباره آزادی يا مرگ گروهی از زندانيان سياسی که زير اسم شان خط قرمز کشيده شده و محکوم به اعدام هستند، اعلام کند. او وقتی در بررسی اسامی متوجه میشود که برادر لاله در ميان زندانيان است، رأی بر اعدام برادر همسرش می دهد و اين مساله سرآغاز فصل جديدی در زندگی او می شود.
«خط قرمز» تنها در دو سانس در اولين جشنواره فيلم فجر نمايش داده شد و بعد از آن هرگز رنگ پرده را به خود نديد و برای هميشه توقيف شد. اصلی ترين مساله فيلم، نوع پوشش و حجاب بازيگران زن آن عنوان شد و مشکل بنيادی تر از آن بود که که با اصلاحات حل شود.
«نقطه ضعف» ساخته محمدرضا اعلامی نيز از فيلم های سياسی آن زمان سينمای ايران است که در سال ۶۲ و براساس داستانی با همين نام از آنتونيوس ساراماکيس ساخته شد. اعلامی به اين دليل داستان ساراماکيس را انتخاب کرد که فضايش به شدت سينمايی بود و موضوع انقلابیاش با سالهای اوليه انقلاب ايران همخوانی داشت.
يکی ديگر از فيلم های سياسی اواسط دهه شصت که اين يکی هم داستانی مرتبط با مبارزات مخالفان رژيم شاه داشت، «بايکوت» ساخته فيلمساز جنجالی آن دوران(والبته بعدتر) محسن مخملباف بود. «بايکوت» ماجرای دستگيری، زندانی شدن و در انتها اعدام يکی از اعضای گروهکی چپگرا را روايت میکرد که در زمان خودش با استقبال فوق العاده تماشاگران نيز مواجه شد.
با سپری شدن چند سال از جنگ ايران و عراق، مضمون و سوژه مورد تاييد و علاقه نگاه دولتی(که در آن زمان تقريبا تمام سينما را در اختيار داشت)، از مبارزه مخالفان برعليه عوامل رژيم گذشته به رشادت های رزمندگان جنگ ايران و عراق تغيير کرد. در اين ميان و تا دوران اصلاحات و به روی کار آمدن دولت سيدمحمد خاتمی، به ندرت فيلم هايی با مضامين سياسی ساخته شدند.
دوران سوم: پس از انتخابات دوم خرداد
فضای باز به وجود آمده در چند سال اول دولت اصلاحات سيدمحمد خاتمی، اين فرصت را برای فيلمسازان مهيا کرده بود تا در فيلم هايشان گوشه چشمی نيز به سياست داشته باشند و راه های نرفته را برای اولين بار تجربه کنند.
در آن سال ها اين فرصت به وجود آمد تا سينماگران برای اولين بار در جمهوری اسلامی بتوانند به صورت صريح از جناح ها و سياستمردان انتقاد کنند و يا بازتابهای اجتماعی فضای سياست زده آن دوره را در آثارشان به تصوير بکشند. اما کمتر بودند فيلمسازانی که از اين فرصت به وجود آمده، به نحو مطلوب استفاده کنند و اکثرا به تکه پراکنی ها و متلک گويی های سياسی در فيلمهايشان بسنده کردند.
«پارتی» ساخته سامان مقدم از جمله فيلم های معروف سياسی آن دوران بود که ماجرای روزنامه نگاری را روايت می کرد که قصد داشت وصيت نامه برادر شهيدش را به چاب برساند و به همين خاطر کارش به دادگاه کشيده می شد.
مشکل اصلی اين فيلم و ساير فيلم های سياسی آن چند سال، ژورناليستی بودن صرف، داشتن تاريخ مصرف و برخوردار نداشتن عمق کافی بود. مقدم چند سال بعد از «پارتی» هم دوباره به سمت سياست رفت و فيلم «مکس» را کارگردانی کرد. او اينبار زبان طنز را برگزيد و ترجيح داد به جای انتقاد و موضع گيری جدی، با جريان ها و عقايد مختلف کمی شوخی کند.
اما در اين دوران بازهم مسعود کيميايی دست به کار شد و يک فيلم سياسی متناسب با جريانات روز و البته با ادبيات، شخصيت ها و فضای مورد علاقه و هميشگی خودش کارگردانی کرد. «اعتراض» درست در کشمکش های سياسی سال ۷۸ ساخته شد و طبق روال معمول، موافقان و مخالفان فيلمهای کيميايی دست به کار شده و در مدح يا مذمت آن سخن گفتند. عده ای سکانس های سياسی فيلم را وصله ناجوری که به زور به اثر سنجاق شده ناميدند و عده ای ديگر هم آنها را شجاعانه، نتيجه باهوشی فيلمساز و آگاهی او از شرايط زمانه عنوان کردند.
در آن سال ها فيلم های ديگری نيز با ارجاعات شوخی و جدی سياسی ساخته شدند که از ميان آنها می توان به نان و عشق و موتور هزار(ابولحسن داوودی)، موميايی ۳(محمدرضا هنرمند)، متولد ماه مهر(احمدرضا درويش)، آقای رئيس جمهور(ابوالقاسم طالبی) و يا فيلم کوتاه تست دموکراسی(محسن مخملباف) اشاره کرد.
ضمنا در اوايل دهه ۸۰ ابراهيم حاتمی کيا فيلم جنجالی «به رنگ ارغوان» را با محوريت يک نيروی امنيتی که عقبگرد میکند و تغيير موضع میدهد، کارگردانی کرد که چند سالی را در توقيف ماند و سپس در سال ۸۸ اکران شد.
دوران چهارم: پس از انتخابات ۸۸
تقريبا يکسال بعد از ناآرامیهای انتخابات سال ۸۸ بود که مسئولان فرهنگی دولت دهم به فکر توليد فيلم هايی در محکوميت جريان موسوم به فتنه ۸۸ افتادند. در اين ميان چندين و چند پروانه ساخت سينمايی صادر شد تا برخی از فيلمسازان سفارشی ساز دست به کار شوند و در تاييد نگاه رسمی حاکميت و رد حرکت های مردمی بعد از خرداد ۸۸، به ساخت فيلم سينمايی بپردازند.
اولين کسی که دست به کار شد، حامد کلاهداری بود که پيش از اين و با حمايت اداره کل نظارت و ارزشيابی معاونت سينمايی، اولين فيلم سينمايی اش را در سن ۲۷ سالگی جلوی دوربين برده بود. «پايان نامه» دومين فيلم بلند او محسوب می شد که سال گذشته و در زمان پيش توليد، با انتشار اخباری مبنی بر بازی ليلا اوتادی در نقش ندا آقا سلطان بسيار حاشيه ساز شد.
به فاصله چند روز از انتشار اين خبرها و موضوع گيری های مختلف عليه اين حرکت، اوتادی انصراف داد و فيلم سمت و سوی ديگری پيدا کرد. «پايان نامه» سرانجام سال گذشته در جشنواره فجر به نمايش درآمد و با واکنش های سراسر منفی منتقدان و حتی تماشاگران مواجه شد. «پايان نامه» فيلمی شعاری و سرشار از ايدئولوژی جريانی خاص به لحاظ مضمونی بود و حتی در اکران عمومی هم با وجود ترفند های مختلف تبليغاتی، مورد توجه واقع نشد و پروژه ای شکست خورده نام گرفت.
از سوی ديگر مسعود ده نمکی هم به سراغ موضوعی سياسی رفت و ماجراهای انتخابات سال ۸۸ را بهانه تکميل سه گانه «اخراجی ها» قرار داد. زوايه نگاه ده نمکی به رويدادهای انتخاباتی دو سال گذشته، درست همان چيزی بود که در اخراجی های يک و دو ديده بوديم؛ ورود به مساله انتخابات از دريچه هجو و کمدی با مقادير زيادی شوخی و شعار که گاهی لودگی نيز با آن همراه می شد.
ده نمکی در فيلمش با همه جريانها شوخی کرد و آنها را به صورتی کاملا عامه پسند و سطحی به نقد کشيد و در نهايت هم حق را به جريان مورد تاييد حاکميت داد.
اما ماجرا به همين جا ختم نمی شود؛ گويا مسئولان سينمايی کشور قصد دارند تا زمانی که روی کار هستند، سياست توليد فيلم هايی درمحکوميت جريان جنبش سبز را در دستور کار خود قراردهند. جالب اينکه هر فيلم جديدی که با اين موضوع جلوی دوربين میرود، عنوان سياسیترين فيلم تاريخ سينمای ايران به آن داده می شود. «قلاده های طلا» به کارگردانی ابوالقاسم طالبی (فيلمساز مورد علاقه حاکميت)، آخرين نمونه اين آثار است که هم اکنون مراحل فيلمبرداری آن در حال انجام است.