سهم ايران از جشنواره گوتنبرگ

  • محمد عبدی

«جايزه اژدها» برای برندگان جشنواره گوتنبرگ

سی و پنجمين جشنواره بين المللی گوتنبرگ که مهمترين و بزرگ ترين جشنواره فيلم کشورهای اسکانديناوی محسوب می شود، طبق سنت هر ساله ميزبان فيلم هايی از سينماگران ايرانی - در داخل و خارج از کشور- است. مرور کوتاهی داريم بر اين فيلم ها.
به اميد ديدار(محمد رسول اف)
محمد رسول اف به همراه جعفر پناهی دستگير شد و پس از آزادی از زندان، به اميد ديدار را با مجوز وزارت ارشاد ساخت، اما گفته می شود که فيلمنامه اوليه در زمان ساخت به کل تغيير کرده است و به همين دليل اجازه نمايش در ايران را ندارد.
فيلم که درآخرين لحظات بسته شدن برنامه جشنواره کن، به فهرست فيلم های اين جشنواره - که بزرگ ترين جشنواره سينمايی جهان محسوب می شود- اضافه شد، توانست در بخش نوعی نگاه، جايزه بهترين کارگردان را برای رسول اف به ارمغان بياورد.
رسول اف در فيلم های قبلی اش نظير کشتزارهای سپيد، جهان سوررئال شاعرانه ای خلق کرد که از طعنه های سياسی هم به دور نبود، اما به اميد ديدار، به نظر می رسد بيشتر عکس العمل فيلمساز در قبال ناهنجاری هايی است که طی ماه های پيش از ساخت فيلم تحمل کرده است.
در نتيجه اين نوع نگاه، فيلمساز در روايت تنهايی يک زن وکيل، بيشتر درگير غيضی می شود که از اوضاع و شرايط دارد و در نتيجه فيلم به شکلی مستقيم با تماشاگر غربی حرف می زند و ذغذغه مخاطب ايرانی را ندارد. برای همين تمام جزئياتی که برای تماشاگر ايرانی، بديهی به نظر می رسد، برای تماشاگر خارجی با جزئيات توضيح داده می شود.
سوگ(مرتضی فرشباف)
فرشباف فيلمساز جوانی است که با شاگردی عباس کيارستمی کارش را آغاز کرده و امروز با اولين فيلم بلندش، سوگ، توانسته در جشنواره های بين المللی متعددی شرکت کند.
سوگ در واقع فيلم ايده است: اين که شخصيت های اصلی يک فيلم دو شخصيت کر و لال باشند که در اتوموبيل با زبان اشاره با هم حرف بزنند (و تماشاگر با زيرنويس حرف های آنها را دنبال کند) در حالی که نگاه پسربچه ای که ناظر آنهاست، جهان فيلم را شکل می دهد.
فيلم يک فيلم تجربی است؛ و تجربه موفقی هم هست که ايده ساده آن به فيلمساز فرصت می دهد تا از مفهوم رابطه و پيچيدگی های زندگی در فضايی ساده با ما حرف بزند.
شايد تنها مشکل فيلم از زمانی آغاز می شود که فيلمساز شديداً تحت تاثير استادش به نظر می رسد و می خواهد آگاهانه در نماهايی فيلم ها شبيه فيلم های عباس کيارستمی باشد؛ در حالی که فيلم نيازی به آن ندارد.
کات(امير نادری)
امير نادری که سال هاست از فضای فيلم هايی چون تنگنا يا دونده جدا شده، اين بار در ژاپن سعی دارد از عشق اش به سينمای ناب بگويد. شخصيت اصلی فيلم که در واقع همان اميروی فيلم های نادری يا خود اوست، عاشق سينماست؛ نمايش فيلم به راه می اندازد و در خيابان ها از سينمای ناب حرف می زند و سرانجام با کيسه بوکس شدن برای مافيای ژاپن، تقاص عشق اش را به سينما پس می دهد.
هرچند فيلم خوش ساخت است و نشان از فيلمسازی دارد که طی سال ها، چم و خم کار با دوربين و خلق ميزانسن را فراگرفته(شايد پخته ترين فيلم نادری از جهت تکنيکی)، اما مشکل فيلم از جايی آغاز می شود که نادری در حال انتقام گيری از سال ها فيلم نساختن خود و تمام مشکلات مالی فيلم هايش است. در نتيجه فيلم بجای پرداخت درونی و اکتفا کردن به فضای خود، سعی دارد در بخش های مختلف خود "شعار" هم بدهد و در نتيجه فيلم از اين زاويه لطمه اساسی می بيند. شخصيت اصلی فيلم چندين بار بلندگو به دست در خيابان يا حتی در حال بلند حرف زدن با خود، فرياد برمی آورد که «سينما فاحشه نيست و بايد از سينمای هنری و ناب حمايت کرد.» گفتن اين حرف ها با اين لحن حتی شايد برای يک بار قابل تحمل بود، اما مشکل اينجاست که نادری می خواهد از فرصت استفاده کند و تا جای ممکن اين پيام شعاری اش را بارها و بارها با ما درميان بگذارد، غافل از اين که فيلم، مقاله نيست.
مرغ و خورش آلو (مرجان ساتراپی و ونسان پارانو)
هر چه «پرسپوليس» مديون داستان زيبايش بود، «مرغ و خورش آلو» از جهت پرداخت داستان لطمه می بيند. قصه يک ويولون نواز تنها که در خانه اش کز می کند تا بميرد، ايده جذابی است، اما فيلم از زمانی دچار مشکل می شود که به مانند فيلم امير نادری می خواهد پيام بدهد و استعاری باشد.
در نتيجه فيلم به ايده جذاب و پرداختن ضمنی به دوران مصدق(که خود بار استعاری نوميدی حاکم در آن زمان را به همراه می آورد، بی آن که نيازی به شعار باشد)، اکتفا نمی کند و قصد دارد يک نوستالژی سطحی را نسبت به وطن به تماشاگرش حقنه کند. به همين دليل نام دختری که شخصيت اصلی عاشق اش است، " ايران" گذاشته شده و زمانی که مرد- يا اينجا شايد خود فيلمساز- سال ها از وطن اش دور است، يک نريشن سطحی به ما می گويد که او هر آرشه اش را به ياد ايران می کشيد!
با اين حال جدای از ضعف های فيلمنامه، نخستين تجربه خانم ساتراپی(و همکارش) در کارگردانی و خلق ميزانسن، تجربه موفقی است و می تواند فضای فانتزی و کارتونی ای را که او به آن علاقه مند است، در دنيای واقعی معادل سازی کند.
مستندها و فيلم های کوتاه
در بخش فيلم های مستند با فيلمی به نام «نامه هايی از ايران» روبرو هستيم؛ ساخته مانون لوآزو، فيلمساز و روزنامه نگار فرانسوی که به ناآرامی های پس از انتخابات در ايران و جنبش های دانشجويی می پردازد.
فيلم در حين مصاحبه با مادر سهراب اعرابی به عنوان يکی از سمبل های کشته شدگان، مروری دارد بر آن چه در آن روزها گذشت و با مصاحبه با چند نفر از مردم عادی در تهران امروز- بدون نمايش چهره آنها- وضعيت امروز را بررسی می کند.
در عين حال در مصاحبه با ابراهيم مهتری به عنوان يکی از شکنجه شدگان در زندان، فضای حاکم بر زندان ها را برای تماشاگر غربی توضيح می دهد.
در عين حال فيلم با تمرکز بر فعاليت های دانشجويی و دانشجويان فعالی که در زندان بسر می برند، جنبش مردم ايران را زنده و «آتش زير خاکستر» می نامد.
در بخش فيلم های کوتاه هم فيلم«نقطه. مرد» از يک جوان کرد ايرانی الاصل ساکن سوئد به نام فواد آرام به نمايش درمی آيد که در آن به زندگی مهاجران کرد در جامعه سوئد به عنوان ميزبان پرداخته می شود.
جشنواره گوتنبرگ تا روز يکشنبه ششم فوريه ادامه خواهد داشت.