در سلسله مقالات دهگانهای که تقديم خوانندگان سایت راديو فردا می شود به ابعاد و وجوه حکومت جمهوری اسلامی پس از تحولات مابعد انتخابات دهم رياست جمهوری و تحولات ماهوی در حکومت و دولت در ايران می پردازم. به اعتقاد نويسنده، جمهوری اسلامی پس از خرداد ۱۳۸۸ نظام سياسی نوينی است که تنها عناصری از نظام پيشين را وام گرفته است: حکومتی دينی است اما با مشخصهها و مولفهها و روشهايی ديگر. مقاله اول:سپاهيان، از زير عبا تا انقياد ولی فقيه.
بيش از سه دهه پس از رخداد انقلاب در ايران، هنوز رسانه های دولتی از رهبر کشور با عنوان "رهبر انقلاب" و از نظام جمهوری اسلامی به عنوان نظام انقلابی ياد می کنند. رهبر نظام مستقر هنوز بر اين باور است که يک انقلاب را رهبری می کند. (ادعای تمام شدن انقلاب توهم است: خامنهای، تابناک، ۳۱ شهريور ۱۳۸۹) اين صفات انقلاب و انقلابی برای يک رهبر و نظام مستقر که بيشتر شبيه به يک شوخی يا سخن بی معنی است (انقلاب عليه کدام رژيم؟) چرا همچنان مورد استفاده واقع می شود و حتی در اين استفاده نوعی اصرار مشاهده می شود؟ استفاده از اين عنوان حاکی از کدام مشی و روش در ادارهی کشور و کدام شرايط سياسی است؟ رژيم های انقلابی که به انقلاب دائمی باور دارند با مردم خود چه می کنند؟
پاکدامنی، تصفيهی دائمی و وحشت نهادينه
حاکمان جمهوری اسلامی، حتی آنها که پس از انقلاب به دنيا آمدهاند (و امروز شمار اينان در دولت احمدی نژاد کم نيست) بر اين باورند که انقلاب سال ۱۳۵۷ ادامه دارد و آنها هنوز انقلابیهای آن دورهاند. به همين دليل معتقدند که همواره با همان مشی بايد سياست ورزی کنند. آنها رژيم جمهوری اسلامی را نه يک نظام مستقر بلکه ابزاری برای پيشبرد انقلاب جهانی اسلام می دانند که از ايران آغاز شده است.
رژيم انقلابی که با برنهادهی انقلاب دائمی اداره می شود دارای سه ويژگی است. اول آن که رهبران اين رژيم همچنان بر اين باورند که مثل سالهای قبل از پيروزی آمادهی ايثار و از خود گذشتگی و پاکدامناند و بقيه خائن، ضد انقلابی يا نادان. در اين ميان مهم نيست که به جای ايثار از تمام منابع کشور برخوردارند و قدرت و ثروت را در انحصار خود دارند. دوم آن که به دليل دائمی بودن انقلاب، مرتبا دوستان و دشمنان رژيم تغيير پيدا می کنند و از اين جهت همواره بايد افراد را به توبه و آمدن زير چتر انقلاب (رژيم حاکم) تشويق کرد و آنها را که با معيارهای نو شونده همراهی ندارند تصفيه و حذف کرد. ويژگی سوم نياز به ايجاد وحشت دائمی در جامعه است تا مبادا مردم رژيم انقلابی را سرنگون کنند. نظريههای ارعاب و ارهاب برای تحقق همين هدف ساخته شدهاند و ترور و کشتار نيز با همين هدف انجام می شود.
دولت مستقر يا يک گروه پارتيزانی
رفتارهای حکومت در جمهوری اسلامی ايران به گونهای است که گويی فردا ممکن است حکومت ساقط شود. حاکمان علی رغم در اختيار داشتن همهی ابزارها و نهادهای قدرت هنوز خود را در شرايط انقلابی تصور کرده و رفتارها و سخنان آنها شبيه کسانی است که تازه يک حرکت انقلابی را آغاز کردهاند و ممکن است عن قريب دستگير شوند. به همين علت است که کسانی مثل احمدی نژاد در نطقهای خود در مجمع عمومی سازمان ملل همهی باورهای خود را عرضه می کنند تا مبادا چيزی از قلم بيفتد. اين حرکت انقلابی نه تنها جهان پيرامون بلکه جامعهی کوچک پيرامون آنها را در بر می گيرد.
دولت جمهوری اسلامی مثل گروههای تروريستیِ فاقد دستگاه قضايی به ترور مخالفان خود اقدام می کند، از شهروندان ديگر کشورها گروگان می گيرد (از ديپلمات های سفارت امريکا در تهران تا کوهنوردان امريکايی، از يک معلم فرانسوی در اصفهان تا مقامات سفارتخانه های اروپايی)، به هک سايتهای اينترنتی دول خارجی اقدام می کند و با سر فرازی گزارش آن نيز به عموم داده می شود (بيش از ۱۰۰۰سايت مهم دولت انگليس، آمريکا و فرانسه، الف، ۸ شهريور ۱۳۸۹)، و به قاچاق مواد مخدر برای تامين نيروهای سپاه قدس اقدام می کند.
اين رفتارها و سخنان نه از جنس نظريههای تداوم انقلاب در حکومتهای انقلابی بلکه از جنس تعليق وضعيت و عدم اطمينان است. در چارچوب نظريهی تداوم انقلاب، رژيم پس از استقرار تلاش می کند به وعدههای انقلابی خود علی رغم امکان شورش و عدم ثبات سياسی ادامه دهد (مثل توزيع درآمد و ثروت، تصفيههای خونين و سرکوب نيروهای خودی که از هستهی حاکم فاصله گرفتهاند) اما در وضعيت تعليق و عدم اطمينان، حکومت نه به دنبال پياده کردن وعدههای انقلابی بلکه به دنبال حفظ خود به هر قيمت و رفتارهای پارتيزانی و ادامهی حرکتهای ايذايی پيش از پيروزی و به دست گرفتن قدرت است.
شتر مرغ
حکومت جمهوری اسلامی هرگاه با مخالفان جدی خود مواجه شود به پوستين گروههای انقلابی و پارتيزانی وارد می شود: به سرعت اعدام می کند، نيروهايش را بدون هيچ گونه دستورالعملی برای مقابله بسيج می کند و هيچ قاعده و قانونی در اين سرکوبها رعايت نمی شود. علت رفتن به اين پوستين احساس خطر از سقوط است.
اما حکومت در مواجهه با طرفداران خود در قالب دولتهای رفاه با حداکثر ظرفيت عمل می کند: خودیها از همهی امتيازات برخوردار می شوند، مثل بيمهی بهداشت و درمان، مقرری حکومتی در قالب مشاغل اداری و مشورتی، مجوزهای صادرات و واردات و فعاليت های فرهنگی و اجتماعی با رانتهايی که برای اين فعاليتها در نظر گرفته شده است. همين معيارهای دوگانه است که موجب بر ساخته شدن نظريهی خودی و غير خودی شده است. اختصاص اين گونه خدمات و امتيازات به خودیها با ادعای انقلابی بودن رژيم نمی خواند.
حکومت مستقر و با ثبات با همهی شهروندان به يک روش برخورد می کند. گروه انقلابی نيز درونگراست و صرفا خودی ها را در اسرار (و نه امتيازات و غنائم) شريک می کند. نظام "مستقر انقلابی" هر دو روش را که گاه تضاد پيدا می کنند در پيش می گيرد.
روانشناسی سرکوبگر
در شرايط مابعد انتخابات دهم رياست جمهوری حکومت دينی بيش از هميشه احساس عدم ثبات داشته است. شدت سرکوب مخالفان رابطهای مستقيم با احساس عدم ثبات يک رژيم دارد. سرکوبهای شديد مخالفان در ايران مابعد خرداد ۱۳۸۸ عمدتا از همين احساس عدم ثبات و قريب الوقوع بودن سقوط در ميان حاکمان ناشی می شده است. حکومتی که هر روز در حال محاکمهی مخالفان خود به اتهام براندازی است و گروهی را به اتهام براندازی زندانی، شکنجه و اعدام می کند خود اين احساس را به مردم منتقل می کند که متزلزل است و هر لحظه، در صورت عدم سرکوب ممکن است سقوط کند. همين احساس تزلزل است که موجب بستن دهان ها و محدود کردن رسانه های مستقل و عدم صدور مجوز برای تشکل و اجتماعات مخالفان شده است.
انتظار سقوط
انعکاس اين احساس تعليق در سمت دولت در جامعه به صورت انتظار عمومی برای سقوط جلوه گر شده است. بيش از سه دهه است که کارشناسان علوم اجتماعی و فعالان سياسی ايرانی در مذاکرات خصوصی و پشت درهای بسته و مهمانیهای خانوادگی با اين سوال مواجه شدهاند که "اينا کی می رن؟" در ابتدای تاسيس جمهوری سلامی اين پرسش از سوی گروه معدودی مطرح می شد اما با گذشت زمان و با تصفيههای دائمی و ناراضی تراشیهای هميشگی بر تعداد پرسش کنندگان همواره افزوده شده است. اين پرسش اکنون همه گير شده است.
اين پرسش هيچگاه در جوامع دمکراتيک از سوی سر سخت ترين مخالفان حکومت مطرح نمی شود چون "اينا" يا گروه حاکم مستقر پس از يک دورهی کوتاه خود به خود می روند و جای خود را به گروهی ديگر می دهند. دولت مستقر نيز در عين قدرت می داند که پس از يک دوره بايد جايش را به دولتی ديگر بسپارد و از اين جهت احساس تعليق شکلی نهادينه و معقول يافته است بدون احساس خطر ناشی از انقلاب و براندازی.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* دیدگاه های ارائه شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.
بيش از سه دهه پس از رخداد انقلاب در ايران، هنوز رسانه های دولتی از رهبر کشور با عنوان "رهبر انقلاب" و از نظام جمهوری اسلامی به عنوان نظام انقلابی ياد می کنند. رهبر نظام مستقر هنوز بر اين باور است که يک انقلاب را رهبری می کند. (ادعای تمام شدن انقلاب توهم است: خامنهای، تابناک، ۳۱ شهريور ۱۳۸۹) اين صفات انقلاب و انقلابی برای يک رهبر و نظام مستقر که بيشتر شبيه به يک شوخی يا سخن بی معنی است (انقلاب عليه کدام رژيم؟) چرا همچنان مورد استفاده واقع می شود و حتی در اين استفاده نوعی اصرار مشاهده می شود؟ استفاده از اين عنوان حاکی از کدام مشی و روش در ادارهی کشور و کدام شرايط سياسی است؟ رژيم های انقلابی که به انقلاب دائمی باور دارند با مردم خود چه می کنند؟
پاکدامنی، تصفيهی دائمی و وحشت نهادينه
حاکمان جمهوری اسلامی، حتی آنها که پس از انقلاب به دنيا آمدهاند (و امروز شمار اينان در دولت احمدی نژاد کم نيست) بر اين باورند که انقلاب سال ۱۳۵۷ ادامه دارد و آنها هنوز انقلابیهای آن دورهاند. به همين دليل معتقدند که همواره با همان مشی بايد سياست ورزی کنند. آنها رژيم جمهوری اسلامی را نه يک نظام مستقر بلکه ابزاری برای پيشبرد انقلاب جهانی اسلام می دانند که از ايران آغاز شده است.
رژيم انقلابی که با برنهادهی انقلاب دائمی اداره می شود دارای سه ويژگی است. اول آن که رهبران اين رژيم همچنان بر اين باورند که مثل سالهای قبل از پيروزی آمادهی ايثار و از خود گذشتگی و پاکدامناند و بقيه خائن، ضد انقلابی يا نادان. در اين ميان مهم نيست که به جای ايثار از تمام منابع کشور برخوردارند و قدرت و ثروت را در انحصار خود دارند. دوم آن که به دليل دائمی بودن انقلاب، مرتبا دوستان و دشمنان رژيم تغيير پيدا می کنند و از اين جهت همواره بايد افراد را به توبه و آمدن زير چتر انقلاب (رژيم حاکم) تشويق کرد و آنها را که با معيارهای نو شونده همراهی ندارند تصفيه و حذف کرد. ويژگی سوم نياز به ايجاد وحشت دائمی در جامعه است تا مبادا مردم رژيم انقلابی را سرنگون کنند. نظريههای ارعاب و ارهاب برای تحقق همين هدف ساخته شدهاند و ترور و کشتار نيز با همين هدف انجام می شود.
دولت مستقر يا يک گروه پارتيزانی
رفتارهای حکومت در جمهوری اسلامی ايران به گونهای است که گويی فردا ممکن است حکومت ساقط شود. حاکمان علی رغم در اختيار داشتن همهی ابزارها و نهادهای قدرت هنوز خود را در شرايط انقلابی تصور کرده و رفتارها و سخنان آنها شبيه کسانی است که تازه يک حرکت انقلابی را آغاز کردهاند و ممکن است عن قريب دستگير شوند. به همين علت است که کسانی مثل احمدی نژاد در نطقهای خود در مجمع عمومی سازمان ملل همهی باورهای خود را عرضه می کنند تا مبادا چيزی از قلم بيفتد. اين حرکت انقلابی نه تنها جهان پيرامون بلکه جامعهی کوچک پيرامون آنها را در بر می گيرد.
دولت جمهوری اسلامی مثل گروههای تروريستیِ فاقد دستگاه قضايی به ترور مخالفان خود اقدام می کند، از شهروندان ديگر کشورها گروگان می گيرد (از ديپلمات های سفارت امريکا در تهران تا کوهنوردان امريکايی، از يک معلم فرانسوی در اصفهان تا مقامات سفارتخانه های اروپايی)، به هک سايتهای اينترنتی دول خارجی اقدام می کند و با سر فرازی گزارش آن نيز به عموم داده می شود (بيش از ۱۰۰۰سايت مهم دولت انگليس، آمريکا و فرانسه، الف، ۸ شهريور ۱۳۸۹)، و به قاچاق مواد مخدر برای تامين نيروهای سپاه قدس اقدام می کند.
اين رفتارها و سخنان نه از جنس نظريههای تداوم انقلاب در حکومتهای انقلابی بلکه از جنس تعليق وضعيت و عدم اطمينان است. در چارچوب نظريهی تداوم انقلاب، رژيم پس از استقرار تلاش می کند به وعدههای انقلابی خود علی رغم امکان شورش و عدم ثبات سياسی ادامه دهد (مثل توزيع درآمد و ثروت، تصفيههای خونين و سرکوب نيروهای خودی که از هستهی حاکم فاصله گرفتهاند) اما در وضعيت تعليق و عدم اطمينان، حکومت نه به دنبال پياده کردن وعدههای انقلابی بلکه به دنبال حفظ خود به هر قيمت و رفتارهای پارتيزانی و ادامهی حرکتهای ايذايی پيش از پيروزی و به دست گرفتن قدرت است.
شتر مرغ
حکومت جمهوری اسلامی هرگاه با مخالفان جدی خود مواجه شود به پوستين گروههای انقلابی و پارتيزانی وارد می شود: به سرعت اعدام می کند، نيروهايش را بدون هيچ گونه دستورالعملی برای مقابله بسيج می کند و هيچ قاعده و قانونی در اين سرکوبها رعايت نمی شود. علت رفتن به اين پوستين احساس خطر از سقوط است.
اما حکومت در مواجهه با طرفداران خود در قالب دولتهای رفاه با حداکثر ظرفيت عمل می کند: خودیها از همهی امتيازات برخوردار می شوند، مثل بيمهی بهداشت و درمان، مقرری حکومتی در قالب مشاغل اداری و مشورتی، مجوزهای صادرات و واردات و فعاليت های فرهنگی و اجتماعی با رانتهايی که برای اين فعاليتها در نظر گرفته شده است. همين معيارهای دوگانه است که موجب بر ساخته شدن نظريهی خودی و غير خودی شده است. اختصاص اين گونه خدمات و امتيازات به خودیها با ادعای انقلابی بودن رژيم نمی خواند.
حکومت مستقر و با ثبات با همهی شهروندان به يک روش برخورد می کند. گروه انقلابی نيز درونگراست و صرفا خودی ها را در اسرار (و نه امتيازات و غنائم) شريک می کند. نظام "مستقر انقلابی" هر دو روش را که گاه تضاد پيدا می کنند در پيش می گيرد.
روانشناسی سرکوبگر
در شرايط مابعد انتخابات دهم رياست جمهوری حکومت دينی بيش از هميشه احساس عدم ثبات داشته است. شدت سرکوب مخالفان رابطهای مستقيم با احساس عدم ثبات يک رژيم دارد. سرکوبهای شديد مخالفان در ايران مابعد خرداد ۱۳۸۸ عمدتا از همين احساس عدم ثبات و قريب الوقوع بودن سقوط در ميان حاکمان ناشی می شده است. حکومتی که هر روز در حال محاکمهی مخالفان خود به اتهام براندازی است و گروهی را به اتهام براندازی زندانی، شکنجه و اعدام می کند خود اين احساس را به مردم منتقل می کند که متزلزل است و هر لحظه، در صورت عدم سرکوب ممکن است سقوط کند. همين احساس تزلزل است که موجب بستن دهان ها و محدود کردن رسانه های مستقل و عدم صدور مجوز برای تشکل و اجتماعات مخالفان شده است.
انتظار سقوط
انعکاس اين احساس تعليق در سمت دولت در جامعه به صورت انتظار عمومی برای سقوط جلوه گر شده است. بيش از سه دهه است که کارشناسان علوم اجتماعی و فعالان سياسی ايرانی در مذاکرات خصوصی و پشت درهای بسته و مهمانیهای خانوادگی با اين سوال مواجه شدهاند که "اينا کی می رن؟" در ابتدای تاسيس جمهوری سلامی اين پرسش از سوی گروه معدودی مطرح می شد اما با گذشت زمان و با تصفيههای دائمی و ناراضی تراشیهای هميشگی بر تعداد پرسش کنندگان همواره افزوده شده است. اين پرسش اکنون همه گير شده است.
اين پرسش هيچگاه در جوامع دمکراتيک از سوی سر سخت ترين مخالفان حکومت مطرح نمی شود چون "اينا" يا گروه حاکم مستقر پس از يک دورهی کوتاه خود به خود می روند و جای خود را به گروهی ديگر می دهند. دولت مستقر نيز در عين قدرت می داند که پس از يک دوره بايد جايش را به دولتی ديگر بسپارد و از اين جهت احساس تعليق شکلی نهادينه و معقول يافته است بدون احساس خطر ناشی از انقلاب و براندازی.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
* دیدگاه های ارائه شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.