جهانبگلو: مدرنیته، روندی که سنت‌ها در آن بازاندیشی می‌شوند

اگر ما از تعريف مدرنيته به عنوان يک مفهوم جهانی اما نه يکسان برای همه شروع کنيم، می توانيم بگوييم مدرنيته، نه يک «روايت کلان» يا «يک پروژه مجرد»، بلکه پديده ای ميان فرهنگی است که نياز به نوعی از اصول اخلاقی دارد که در آن بر لزوم يادگيری فرهنگ ها از يکديگر تأکيد شده است.

اين باعث می شود در مدرنيته چالشی مداوم و روندی پيوسته از پرسش گری در مورد قطعيات ذهنيمان ببينيم.

بنابراين مدرنيته اين گونه نيست که با تصديق گستاخانه يک فرهنگ، چندگانگی و تکثرگرايی را نسبت به فرهنگ ها و سنن ديگر از بين ببرد. می توان گفت مدرنيته در ماهيت تکثرگراست چرا که در واقع پرسش گری است مداوم نسبت به برتر نشان دادن هر ديدگاه يا فرهنگی.

Your browser doesn’t support HTML5

مدرنیته سیاسی چیست؟ (قسمت اول)


با در نظر داشتن اين مسئله می توان گفت که مدرنيته به جای «روی ديگر سنت»، روندی است که در آن سنت ها دوباره بازانديشی می شوند. چنين روندی به اشکال فراسنتی جديدی از زندگی کردن نمی انجامد، بلکه به تلاشی بی سابقه در جهان برای شناخت و گفتگو درباره تفاوت های ميان فرهنگ ها و سنن مختلف منجر می شود. بنابراين آن چه مدرنيته برای اجتماعات ما در شرق و غرب به ارمغان آورده است، آگاهی نسبت به چالش «تأثيرگذاری بر سنت ها»ست؛ که همان از هم پاشيدن، از نو ساختن و يا حتی ابداع دوباره سنت هاست.

از اين رو، مدرنيته پديده ای ساکن نيست بلکه پوياست، طوری که تغيير در خود، با در نظر گرفتن ديگری همراه است. اگر قبول داشته باشيم که مدرنيته از گفتگو به وجود آمده است ،مجموعه ای از گفتگوها ميان صداهای متنوع و متکثر، می توانيم بگوييم که فرهنگ های مدرنيته ما را به سوی همدلی گفتگويی يا سوق می دهد که هر فرهنگی با تغيير خلاقانه خود و شايد ايجاد کمی تغيير در دنيا به آن پاسخگو خواهد بود.

زمانی که ما راجع به «مدرنيته های چندگانه» و «جهان شموليت مدرنيته» صحبت می کنيم، منظور ما يگانه کردن فرهنگ ها و در نتيجه تشديد تنش ميان هويت های متفاوت به قيمت به بار آوردن خشونت های مرگبار نيست.

به عکس، می توان گفت در حالی که مليت های دنيا به طور بی سابقه ای درحال ترکيب شدن هستند، نياز به يک گفتگوی همدلانه احساس می شود، گفتگويی که نسبت به تنوع بی نهايت فرهنگ ها عادلانه برخورد کند و نگاهی متفاوت را از نبوغ ملل مختلف دنيا معرفی کند. و در اين جا، شايد بايد راجع به «بلوغ» که از مفاهيم کليدی مدرنيته است صحبت کنيم. مفهوم بسيار مرتبط به همين بلوغ ، مفهوم «فرد به عنوان عضوی از جامعه ای متشکل از افراد» است. اين جايی است که دموکراسی معنای خود را به عنوان شکلی بالغ از خود بنيادی کردن جامعه گرفته است. بالغ بودن همان مسئول بودن به صورت اجتناب ناپذيری در قبال ديگری است.

به عبارت ديگر مسئوليت اخلاقی نسبت به ديگری «خود پرسش گری» را به همراه دارد. به اين ترتيب ارتباط ما با ديگری تأييد متقابل از يکديگر ايجاد نمی کند بلکه ارزيابی انتقادی از کاستی های خودمان را به ما عرضه می کند. "من" در مقابل «ديگری» مانند «ما» در مقابل «ديگران» نامربوط است و درک ما را از مرکزيت دنيا و در نتيجه تمام آنچه اين مرکزيت در بردارد را از بين می برد. اين جاست که مفهوم بلوغ با همبستگی مرتبط می شوند. همبستگی يا همکاری به معنی نيکوکاری نيست، به معنای دخالت نيز نيست و همين طورغيرپرستی نيز نمی تواند باشد.

بلکه آن چيزی است که از درک مسئوليت متقابل حاصل می شود. بيش از هر زمان ديگر، سرنوشت مدرنيته در دست مردمی است که درکی روشن از يکديگر داشته باشند و تفاوت های فرهنگی خود را طوری به اشتراک بگذارند که انسانيت با تمام تنوع بی انتهايش بتواند به ارزش هايی برسد که آن را متحد می کنند. همدلی گفتگويی به عنوان تجربة ديگری يا متفاوت بودن می تواند سازنده ترين شکل شرکت در گفتگو در باره مدرنيته باشد. نشست های انجمن فلسفی آگورا در دانشگاه تورونتو هر هفته يکی از جوانب فلسفی، تاريخی و جامعه شناختی مفهوم «مدرنيته» را مورد بررسی و گفتگو قرار داده است که در اينجا در اختيار علاقمندان قرار ميگيرد.