«جری و من»؛ داستان يک زندگی از ايران تا آمريکا

  • محمد عبدی
پنجاه و يکمين دوره جشنواره وين (ويناله) بزرگداشت ويژه ای را برای جری لوئيس، کمدين معروف آمريکايی برپا کرده است.
در کنار نمايش انبوهی از فيلم هايی که لوئيس در آن کارگردانی يا فقط بازی کرده، فيلمی هم هست با نام «جری و من» ساخته مهرناز سعيدوفا، مدرس سينما در آمريکا.
اين فيلم مستند که به جری لوئيس تقديم شده ( با نوشته پايانی ای به اين شکل:"متشکرم جری که ساعت های بيشماری از لذت به من دادی") در واقع مروری است بر زندگی فيلمساز از کودکی تا به امروز از خلال سينما.
سعيدوفا که خودش حکم راوی قصه اش را بر روی تصاوير مستند و فيلم ها و عکس ها دارد، از اولين برخورد خود با جری لوئيس در سينما و عشق اش به فيلم های اين کمدين آغاز می کند، تا دهه ها بعد که به آمريکا مهاجرت کرده و در جلسه ای در دانشگاه، لوئيس را از نزديک می بيند و در کلاس هايش فيلم های او را تدريس می کند.
اما فيلم به شکلی مرور کامل تاريخ ايران هم هست: سعيدوفا می گويد که در دوره تاريخی مهمی در ايران يعنی در زمان مصدق و کودتاعليه او به دنيا آمده، "کودتايی که بسياری از آمريکايی ها چيز زيادی درباره آن نمی دانند."
شايد مشکل فيلم از همين جا آغاز می شود که فيلمساز قصد دارد به تماشاگرش- تماشاگر آمريکايی- اطلاعات بدهد. در نتيجه مجبور است در بديهيات تاريخی از زمان مصدق تا انقلاب ايران تاکيد زيادی کند. به شکلی، فيلم در ميان يک روايت تاريخی از يک کشور( پرداختن به کودتا و انقلاب ايران و شرايط پس از آن) و يک روايت کاملاً شخصی و خصوصی از زندگی يک زن( از اشاره به حس او درباره پدرش تا ازدواج و طلاق و بزرگ کردن بچه به تنهايی در آمريکا) در نوسان است و نمی تواند يکی از اين دو را انتخاب کند. شايد فيلمساز برای تماشاگر آمريکايی گزيری جز روايت تاريخی ندارد، اما برای مثلاً تماشاگر ايرانی، مرور اين بديهيات تاريخی جذابيتی ندارد.
در عوض هر جا فيلمساز از خودش و درونيات خودش حرف می زند، فيلم جذاب تر می شود. در واقع سينما به عنوان موتيف فيلم و جری لوئيس به عنوان حلقه رابط، فيلم را پيش می برد و تماشای اين روند خالی از لطف نيست.
سعيدوفا می گويد که در نوجوانی فيلم های جری لوئيس را برای اولين بار می بيند و به شکل غريبی عاشق اين فيلم ها می شود. ما تکه های مختلفی از فيلم های جری لوئيس را می بينيم که غالباً هم با دوبله فارسی مورد استفاده قرار گرفته اند( با زيرنويس انگليسی) تا حس و حال نوستالژيک فيلمساز را بازسازی کنند.

در ميان اين روايت، سعيد وفا از دوبله جری لوئيسی و تغييرات آن هم حرف می زند و در صحنه ای از فيلم، جان وين را هم می بينيم که پس از بوسيدن آنجی ديکنسون در ريوبراوو، می گويد:"لاالله الا الله!"
فيلم در واقع بازتاب نوستالژيکی است از علاقه به سينما. شايد علاقه سعيدوفا به جری لوئيس هم ريشه های عميقی در همين نوستالژی دارد، هرچند به نظر می رسد با تدريس جری لوئيس برای دانشجويانش در سال های اخير("کسانی که برخی شان حتی جری لوئيس را نمی شناختند")، چيزی از عشق و علاقه او به اين کمدين آمريکايی کم نشده است.
او در بخشی از فيلم می گويد :"برای من جری لوئيس آمريکا بود؛ تصوير اغواگر آمريکا: مدرن، بامزه و پر از رنگ." البته جری لوئيس سمبل آمريکا نيست و در کشور خودش هم چندان ستايش نشده ( و اين اروپايی ها هستند که بيشتر ستايش اش کرده اند)، اما سعيدوفا لوئيس را به قول خودش از ديد خاروميانه ای خود توضيح می دهد و اشاره دارد که در تدريس لوئيس هم بر اين نکته تاکيد داشته است.
در سال ۱۹۸۳ زمانی که جنگ در ايران درگرفته و سعيدوفا از وضعيت تدريس و فيلمسازی در ايران نوميد شده، عازم آمريکا می شود. او می گويد که آمريکا را کاملا متفاوت از آمريکای رويايی جری لوئيس می يابد؛" جايی که دارو دسته های شيکاگو هر شب با هم می جنگند."
فرو ريختن رويای آمريکايی، او را تا حد نوميد شدن از زندگی پيش می راند و ما در فيلم - به شيوه ای از که از ابتدا پی گرفته شده- حس های او را در فيلم های مختلف لوئيس می بينيم: اين بار صحنه هايی که جری لوئيس در فيلم سعی دارد خودش را بکشد. او با اشاره به اوضاع و احوالش در آن زمان می گويد:"هيچ کس حتی جری نمی توانست مرا بخنداند." با اين نريشن صحنه ای از فيلم های جری لوئيس را می بينيم که او سعی دارد يک بچه اخمو و بداخلاق را به هر قيمتی بخنداند.
فيلم با حضور جری لوئيس در دانشگاه کلمبيای شيکاگو- جايی که سعيدوفا تدريس می کند- به پايان می رسد. ما تصاويری از اين جلسه گفت و گو در دانشگاه را می بينيم جايی که لوئيس جمله نه چندان خوشايندی را درباره عرب ها می گويد و دنيای سعيدوفا درباره او را تا حدی به هم می ريزد. شايد همين جمله و حس خجالتی که فيلمساز از آن حرف می زند، باعث می شود که او هيچگاه مستقيم با جری لوئيس حرف نزد و فرصت ديداری رو در رو را از دست بدهد. اما حالا شايد پس از اين فيلم، جری لوئيس هشتاد و هفت ساله مشتاق ديدار فيلمسازی از سوی ديگر دنيا باشد که فيلم اش را به او تقديم کرده است.