جايزه دوسالانه آزادی بيان و مطبوعات شهر اشتوتگارت آلمان، به نام "يوهان فيليپ پالم" به محبوبه عباسقلیزاده و يک روزنامهنگار مکزيکی تعلق گرفت.
محبوبه عباسقلیزاده، مستند ساز و سر دبير نشريه انگليسی مطالعات زنان و پژوهش در ايران، يکی از بنيانگذاران کمپين قانون بیسنگسار است.
او در ارديبهشت ماه سال جاری در حالی از ايران خارج شد، که به اتهام اقدام عليه امنيت ملی و بر هم زدن نظم عمومی در يک دادگاه غيابی به دو سال و نيم حبس تعزيری و ۳۰ ضربه شلاق محکوم شد.
خانم عباسقلی زاده در گفتگو با رادیو فردا درباره دلايل انتخاب شدنش برای جايزه يوهان فيليپ پالم می گويد:
محبوبه عباسقلی زاده: در مورد فعاليت هايی بود که به طور کلی در حوزه زنان در شرايط سخت داخل ايران انجام شده و اين به هرحال کارهای من بود که تعقيب کرده بودند در حوزه زنان و جنبش زنان و به خاطر همين بود. موسسه، يک موسسه غيردولتی است و جايزه ای است که يک بنياد کاملاً غيردولتی در اختيار مدافعان آزادی بيان و جنبش های اجتماعی می گذارد. با کمال ميل قبول کردم.
اين جايزه برای چيست؟
در واقع فرصتی است برای اينکه بشود در فضای عمومی بيشتر مسائلی که مربوط به ايران است، به خصوص در حوزه زنان و اتفاقاتی که بعد از کودتا افتاده، را اعلام کرد. ولی مثل اينکه يک مقداری هم يک بخش نقدی برای توسعه فعاليت هايی که در حوزه جنبش زنان و مسائل مربوط به فعاليت های مدنی است، به آن تعلق می گيرد.
آيا شما برنامه يا طرحی برای استفاده از اين جايزه نقدی داريد؟
به طور کلی چون علاقه من به گسترش فعاليت های رسانه ای در حوزه توليد فيلم های شهروندی است، به طور طبيعی هر منبعی که من اين روزها بتوانم جذب کنم، صرف اين کار خواهد شد.
به نظر شما اهدای اين جوايز به زنان ايرانی تا چه حد می تواند در پيشبرد تشويق برنامه های مدنی در ايران موثر باشد؟
خوب، اين جايزه ها می تواند يک فضايی باز کند برای اينکه افراد بتوانند در مورد مسائل ايران در سطح جهانی يا آن کشورها صحبت کنند. ولی به طور کلی من خيلی اعتقاد ندارم به اينکه تنها تريبونی که می تواند باعث رويت پذير شدن صدای زنان و صدای فعالان مدنی داخل ايران باشد، جايزه هاست. شايد گاهی اوقات به خاطر تاثيرات چند جانبه ای که می گذارد، خيلی هم موافق نباشم با بحث جايزه ها. من فکر می کنم فرصتی که اين جايزه ها ايجاد می کند، می تواند از تريبون های ديگر هم ايجاد شود بدون آن آسيب هايی که ممکن است اين جايزه ها بزند. ولی به هرحال چون جايزه به خصوص از يک موسسه کاملاً مستقل و برای پيشبرد کارهای مدنی بود، فکر کردم که اين می توانست استثنا باشد.
خانم عباسقلی زاده! اگر شما ايران هم بوديد، فکر می کرديد اين جايزه به شما تعلق بگيرد؟
زمانی اينها مرا کانديد کردند که اتفاقاً من در ايران زندگی می کردم. درواقع آن دوستان من که اتفاقاً ايرانی هم نبودند و مرا کانديد کرده بودند، به خاطر اين بود که در ايران داشتم فعاليت می کردم. اتفاقاً يکی از موضوعاتی که باعث می شود فکر کنم اين جايزه ها خيلی کاربرد ندارد، برای اين نوع جايزه ها اصولاً، جايزه هايی که در فضاهای بين الملل داده می شود به فعالان خيلی ممکن است تاثير چندجانبه داشته باشد، يا تاثيرات منفی و يا مثبت، به اين دليل است که اتفاقاً افرادی که داخل ايران اند، دسترسی کمتری دارند که صداهايشان را به بيرون برسانند يا مورد شناسايی سازمانهای بين المللی يا سازمان های خارج از کشور قرار بگيرند.
در واقع خودم اين ناراحتی وجدان را دارم که فکر می کنم اين نوع تقديرها يا جوايز يا بايد به فعالان شناخته نشده، گمنام، فعالانی که شب و روز دارند در داخل زحمت می کشند، تعلق بگيرد يا اساساً اگر فعالان بيرون از کشور می خواهند از اين فضا استفاده کنند برای اينکه صدايشان را مرئی کنند، خوب از فرصت های ديگری استفاده کنند برای اينکه حتی اگر اين دلگيری پيش بيايد در فعالان گمنامی که دارند بيست و چهار ساعته داخل ايران کار می کنند، اين برای ماها که بيرون هستيم خيلی هم مطلوب و شيرين نيست.
محبوبه عباسقلیزاده، مستند ساز و سر دبير نشريه انگليسی مطالعات زنان و پژوهش در ايران، يکی از بنيانگذاران کمپين قانون بیسنگسار است.
او در ارديبهشت ماه سال جاری در حالی از ايران خارج شد، که به اتهام اقدام عليه امنيت ملی و بر هم زدن نظم عمومی در يک دادگاه غيابی به دو سال و نيم حبس تعزيری و ۳۰ ضربه شلاق محکوم شد.
خانم عباسقلی زاده در گفتگو با رادیو فردا درباره دلايل انتخاب شدنش برای جايزه يوهان فيليپ پالم می گويد:
محبوبه عباسقلی زاده: در مورد فعاليت هايی بود که به طور کلی در حوزه زنان در شرايط سخت داخل ايران انجام شده و اين به هرحال کارهای من بود که تعقيب کرده بودند در حوزه زنان و جنبش زنان و به خاطر همين بود. موسسه، يک موسسه غيردولتی است و جايزه ای است که يک بنياد کاملاً غيردولتی در اختيار مدافعان آزادی بيان و جنبش های اجتماعی می گذارد. با کمال ميل قبول کردم.
اين جايزه برای چيست؟
در واقع فرصتی است برای اينکه بشود در فضای عمومی بيشتر مسائلی که مربوط به ايران است، به خصوص در حوزه زنان و اتفاقاتی که بعد از کودتا افتاده، را اعلام کرد. ولی مثل اينکه يک مقداری هم يک بخش نقدی برای توسعه فعاليت هايی که در حوزه جنبش زنان و مسائل مربوط به فعاليت های مدنی است، به آن تعلق می گيرد.
آيا شما برنامه يا طرحی برای استفاده از اين جايزه نقدی داريد؟
به طور کلی چون علاقه من به گسترش فعاليت های رسانه ای در حوزه توليد فيلم های شهروندی است، به طور طبيعی هر منبعی که من اين روزها بتوانم جذب کنم، صرف اين کار خواهد شد.
به نظر شما اهدای اين جوايز به زنان ايرانی تا چه حد می تواند در پيشبرد تشويق برنامه های مدنی در ايران موثر باشد؟
خوب، اين جايزه ها می تواند يک فضايی باز کند برای اينکه افراد بتوانند در مورد مسائل ايران در سطح جهانی يا آن کشورها صحبت کنند. ولی به طور کلی من خيلی اعتقاد ندارم به اينکه تنها تريبونی که می تواند باعث رويت پذير شدن صدای زنان و صدای فعالان مدنی داخل ايران باشد، جايزه هاست. شايد گاهی اوقات به خاطر تاثيرات چند جانبه ای که می گذارد، خيلی هم موافق نباشم با بحث جايزه ها. من فکر می کنم فرصتی که اين جايزه ها ايجاد می کند، می تواند از تريبون های ديگر هم ايجاد شود بدون آن آسيب هايی که ممکن است اين جايزه ها بزند. ولی به هرحال چون جايزه به خصوص از يک موسسه کاملاً مستقل و برای پيشبرد کارهای مدنی بود، فکر کردم که اين می توانست استثنا باشد.
خانم عباسقلی زاده! اگر شما ايران هم بوديد، فکر می کرديد اين جايزه به شما تعلق بگيرد؟
زمانی اينها مرا کانديد کردند که اتفاقاً من در ايران زندگی می کردم. درواقع آن دوستان من که اتفاقاً ايرانی هم نبودند و مرا کانديد کرده بودند، به خاطر اين بود که در ايران داشتم فعاليت می کردم. اتفاقاً يکی از موضوعاتی که باعث می شود فکر کنم اين جايزه ها خيلی کاربرد ندارد، برای اين نوع جايزه ها اصولاً، جايزه هايی که در فضاهای بين الملل داده می شود به فعالان خيلی ممکن است تاثير چندجانبه داشته باشد، يا تاثيرات منفی و يا مثبت، به اين دليل است که اتفاقاً افرادی که داخل ايران اند، دسترسی کمتری دارند که صداهايشان را به بيرون برسانند يا مورد شناسايی سازمانهای بين المللی يا سازمان های خارج از کشور قرار بگيرند.
در واقع خودم اين ناراحتی وجدان را دارم که فکر می کنم اين نوع تقديرها يا جوايز يا بايد به فعالان شناخته نشده، گمنام، فعالانی که شب و روز دارند در داخل زحمت می کشند، تعلق بگيرد يا اساساً اگر فعالان بيرون از کشور می خواهند از اين فضا استفاده کنند برای اينکه صدايشان را مرئی کنند، خوب از فرصت های ديگری استفاده کنند برای اينکه حتی اگر اين دلگيری پيش بيايد در فعالان گمنامی که دارند بيست و چهار ساعته داخل ايران کار می کنند، اين برای ماها که بيرون هستيم خيلی هم مطلوب و شيرين نيست.