روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ از هر زاويه ای که به آن نگريسته شود، مهمترين واقعه تاريخ معاصر ايران را رقم زد.
در آن روز تلويزيون ملی ايران نيز ملتهب بود و کارمندان آن در اعتصابی سراسری بودند.ساعاتی پس از پيروزی انقلاب ، و در حالی که ميليون ها نفر در سراسر ايران به راديو ها گوش سپرده و به صفحات تلويزيون ايران چشم دوخته بودند تا از سرنوشت نهايی وقايعی که در حال رخ دادن است آگاه شوند،گوينده جوانی بر صفحه ظاهر شد و پيروزی انقلای ايران را اعلام کرد.
اين نخستين صدای انقلاب ايران در تلويزيون اين کشور بود. اين جوان مير علی حسينی دوبلور و گوينده شبکه های تلويزيونی ايران بود.
امروز سی و يک سال پس از آن واقعه، راديو فردا با مير علی حسينی از گزارشگران اين رسانه به گفت و گو نشسته و از او درباره حال و هوای آن روز و لحظه بخصوص پرسيده است.
آقای حسينی می گويد از مهرماه ۱۳۵۷ اعتصاب ها در راديو تلويزيون آغاز شد. ابتدا اعتصاب هايی بود با خواست های اقتصادی که به تدريج تحول پيدا کرد و با گذر از خواست های اجتماعی و حرفه ای رسيديم به خواسته های سياسی.
يعنی از چهارماه قبل از پيروزی انقلاب فضای راديو تلويزيون ملتهب و همراه با اعتصاب کارکنان بود؟
بله، در حالی که شرکت ملی نفت، برق تهران، آموزش و پرورش و اکثر ادارات دولتی دست به اعتصاب زده بودند کارکنان راديو تلويزيون هم خودشان را جزيی از مردم می دانستند و آنها هم تصميم گرفتند اعتصاب کنند.
فضای روز ۲۲ بهمن چگونه بود، آیا شما جز متحصنین بودید؟
در روزهای آخر پيش از انقلاب من در راديو تلويزيون نبودم، گروه زيادی از کارکنان اعتصابی هم حضور نداشتند، چون اجازه ورود به راديو تلويزيون را نداشتيم. اما روز ۲۲ بهمن به واسطه پيروزی انقلاب راديو تلويزيون به دست نيروهای اعتصابی افتاد، ارتش از راديو تلويزيون به طور مسالمت آميز خارج شد، کارکنان غيراعتصابی از راديو تلويزيون بيرون آمدند و کارکنان اعتصابی که در پايين خيابان جام جم نظاره گر اوضاع بودند رفته رفته وارد شدند.
البته من در آن موقع نزديک بيمارستان ايرانشهر بودم و زخمی ها را از پادگان عشرت آباد که محل درگيری مسلحانه بين مردم و نيروهای پادگان بود به بيمارستان می بردم. در بيمارستان شنيدم که آقای طالقانی از کارکنان راديو تلويزيون خواست به سر کار خود بازگردند.
نخست راديو صدای انقلاب را اعلام کرد و دو ساعت بعد يعنی پنج و نيم بعد از ظهر من از طرف کميته کارکنان اعتصابی انتخاب شدم که از تلويزيون پيروزی انقلاب را اعلام کنم.
فضایی که شما و دوستانتان در آن بودید می توانید بعد از سه دهه تصور کنيد؟
اولين چيزی که از آن روزها به نظرم می رسد فضای اميد بود و به همين دليل به آن «بهار آزادی» می گفتند، چون کارکنان راديو تلويزيون هم مانند بقيه فکر می کردند به آزادی دست پيدا کرده اند. معنی آزادی برای ما رسيدن به آزادی بيان بود و يافتن راهی برای اين که با مردم صحبت کنيم و حقايق را به آنها بگوييم.
درست شب اول پيروی انقلاب اين کار را کرديم و تلويزيون توسط کارکنان اداره می شد، پيش از اين که مقام های جديد اهرم های قدرت را در راديو تلويزيون به دست بگيرند.
آن متنی که خوانده شد،آن لحظه خاص و آمدن شما جلوی دوربين مانند بسياری از وقايع ديگر يک لحظه تاريخی است. چطور آن متن نوشته شد؟
يک متن کلی بود که بخشی از آن در راديو خوانده شده بود و من بخشی که قرار بود در تلويزيون خوانده شود با سليقه خودم تصحيح کردم و خواندم. آن متن حاکی از خروش همت مردم بود که باعث به ثمر رسيدن انقلاب شده بود تا راديو تلويزيونی به وجود آيد که به زعم ما آزاد باشد و در نتيجه دموکراسی و آزادی در ايران قوت بگيرد.
اما از آن جايی که سابقه انقلاب های ديگر را در ذهن داشتم، آن لحظه به خودم اجازه دادم بگويم اميدورام اين انقلاب مانند انقلاب های ديگر به خاک وخون کشيده نشود و فرزندان انقلاب قربانی انقلاب نشوند.
شما جلوی دوربين اين را گفتيد؟
بله و گفتم اميدوارم همان طور که همبستگی مردم باعث شد انقلاب به ثمر برسد و همه نيروها در به ثمر رسيدن انقلاب سهم داشتند، کار به انحصار طلبی کشيده نشود و يک قدرت تمام کشور را زير سلطه خود نگيرد و استبداد ديگری به وجود نيايد.
شما آن زمان چند ساله بوديد؟
من ۲۶ ساله بودم.
آندره مالرو می گويد «انقلاب برای کسانی که آن را پديد می آورند رستگاری به ارمغان می آورد.» شما آن موقع احساس رستگاری می کرديد؟
بله، به طور نسبی احساس رستگاری داشتيم چون ما دنبال يک اتوپيا نبوديم و می دانستيم در شرايط آن زمان و بعد از آن نمی شود به طور ۱۰۰ درصد با رسيدن به يک هدف که آن زمان انقلاب بود، رستگار شد. اما بايد در نظر گرفت که جوانی هم نقش مهمی در آن زمان بازی می کرد.
شما ۲۶ ساله بوديد و در يک لحظه تاريخی قرار داشتيد؛ روبروی دوربين رسانه ملی ايران بوديد و پيام انقلاب را اعلام می کرديد، يعنی اولين صدايی که انقلاب ايران را از طريق تلويزيون اعلام کرد. هيجان زده بوديد و احساس می کرديد تاريخ از آن شما است و با اطمينان مطلب را می خوانديد؟
خيلی هيجان زده نشدم چون از مکانی می آمدم که هيجان کار خود را قبلاً انجام داده و تخليه شده بود. ديدن کشته ها و زخمی ها در بيمارستان و پس از آن استقبال مردم در نزديکی جام جم از من طوری بود که وقتی به تلويزيون رسيدم و جلوی دوربين قرار گرفتم آرامش عجيبی احساس کنم، اما هيجان درونی وجود داشت. اين هيجان ميوه اميد ما بود و فکر می کرديم همه چيز تمام شد و به آزادی بيان دست پيدا کرديم، ولی متاسفانه سه روز بعد از اعلام خبر پيروزی انقلاب دريافتم که چنين آزادی بيانی ممکن نيست.
در آن روز تلويزيون ملی ايران نيز ملتهب بود و کارمندان آن در اعتصابی سراسری بودند.ساعاتی پس از پيروزی انقلاب ، و در حالی که ميليون ها نفر در سراسر ايران به راديو ها گوش سپرده و به صفحات تلويزيون ايران چشم دوخته بودند تا از سرنوشت نهايی وقايعی که در حال رخ دادن است آگاه شوند،گوينده جوانی بر صفحه ظاهر شد و پيروزی انقلای ايران را اعلام کرد.
اين نخستين صدای انقلاب ايران در تلويزيون اين کشور بود. اين جوان مير علی حسينی دوبلور و گوينده شبکه های تلويزيونی ايران بود.
امروز سی و يک سال پس از آن واقعه، راديو فردا با مير علی حسينی از گزارشگران اين رسانه به گفت و گو نشسته و از او درباره حال و هوای آن روز و لحظه بخصوص پرسيده است.
آقای حسينی می گويد از مهرماه ۱۳۵۷ اعتصاب ها در راديو تلويزيون آغاز شد. ابتدا اعتصاب هايی بود با خواست های اقتصادی که به تدريج تحول پيدا کرد و با گذر از خواست های اجتماعی و حرفه ای رسيديم به خواسته های سياسی.
يعنی از چهارماه قبل از پيروزی انقلاب فضای راديو تلويزيون ملتهب و همراه با اعتصاب کارکنان بود؟
بله، در حالی که شرکت ملی نفت، برق تهران، آموزش و پرورش و اکثر ادارات دولتی دست به اعتصاب زده بودند کارکنان راديو تلويزيون هم خودشان را جزيی از مردم می دانستند و آنها هم تصميم گرفتند اعتصاب کنند.
فضای روز ۲۲ بهمن چگونه بود، آیا شما جز متحصنین بودید؟
در روزهای آخر پيش از انقلاب من در راديو تلويزيون نبودم، گروه زيادی از کارکنان اعتصابی هم حضور نداشتند، چون اجازه ورود به راديو تلويزيون را نداشتيم. اما روز ۲۲ بهمن به واسطه پيروزی انقلاب راديو تلويزيون به دست نيروهای اعتصابی افتاد، ارتش از راديو تلويزيون به طور مسالمت آميز خارج شد، کارکنان غيراعتصابی از راديو تلويزيون بيرون آمدند و کارکنان اعتصابی که در پايين خيابان جام جم نظاره گر اوضاع بودند رفته رفته وارد شدند.
البته من در آن موقع نزديک بيمارستان ايرانشهر بودم و زخمی ها را از پادگان عشرت آباد که محل درگيری مسلحانه بين مردم و نيروهای پادگان بود به بيمارستان می بردم. در بيمارستان شنيدم که آقای طالقانی از کارکنان راديو تلويزيون خواست به سر کار خود بازگردند.
نخست راديو صدای انقلاب را اعلام کرد و دو ساعت بعد يعنی پنج و نيم بعد از ظهر من از طرف کميته کارکنان اعتصابی انتخاب شدم که از تلويزيون پيروزی انقلاب را اعلام کنم.
فضایی که شما و دوستانتان در آن بودید می توانید بعد از سه دهه تصور کنيد؟
اولين چيزی که از آن روزها به نظرم می رسد فضای اميد بود و به همين دليل به آن «بهار آزادی» می گفتند، چون کارکنان راديو تلويزيون هم مانند بقيه فکر می کردند به آزادی دست پيدا کرده اند. معنی آزادی برای ما رسيدن به آزادی بيان بود و يافتن راهی برای اين که با مردم صحبت کنيم و حقايق را به آنها بگوييم.
درست شب اول پيروی انقلاب اين کار را کرديم و تلويزيون توسط کارکنان اداره می شد، پيش از اين که مقام های جديد اهرم های قدرت را در راديو تلويزيون به دست بگيرند.
آن متنی که خوانده شد،آن لحظه خاص و آمدن شما جلوی دوربين مانند بسياری از وقايع ديگر يک لحظه تاريخی است. چطور آن متن نوشته شد؟
يک متن کلی بود که بخشی از آن در راديو خوانده شده بود و من بخشی که قرار بود در تلويزيون خوانده شود با سليقه خودم تصحيح کردم و خواندم. آن متن حاکی از خروش همت مردم بود که باعث به ثمر رسيدن انقلاب شده بود تا راديو تلويزيونی به وجود آيد که به زعم ما آزاد باشد و در نتيجه دموکراسی و آزادی در ايران قوت بگيرد.
اما از آن جايی که سابقه انقلاب های ديگر را در ذهن داشتم، آن لحظه به خودم اجازه دادم بگويم اميدورام اين انقلاب مانند انقلاب های ديگر به خاک وخون کشيده نشود و فرزندان انقلاب قربانی انقلاب نشوند.
شما جلوی دوربين اين را گفتيد؟
بله و گفتم اميدوارم همان طور که همبستگی مردم باعث شد انقلاب به ثمر برسد و همه نيروها در به ثمر رسيدن انقلاب سهم داشتند، کار به انحصار طلبی کشيده نشود و يک قدرت تمام کشور را زير سلطه خود نگيرد و استبداد ديگری به وجود نيايد.
شما آن زمان چند ساله بوديد؟
من ۲۶ ساله بودم.
آندره مالرو می گويد «انقلاب برای کسانی که آن را پديد می آورند رستگاری به ارمغان می آورد.» شما آن موقع احساس رستگاری می کرديد؟
بله، به طور نسبی احساس رستگاری داشتيم چون ما دنبال يک اتوپيا نبوديم و می دانستيم در شرايط آن زمان و بعد از آن نمی شود به طور ۱۰۰ درصد با رسيدن به يک هدف که آن زمان انقلاب بود، رستگار شد. اما بايد در نظر گرفت که جوانی هم نقش مهمی در آن زمان بازی می کرد.
شما ۲۶ ساله بوديد و در يک لحظه تاريخی قرار داشتيد؛ روبروی دوربين رسانه ملی ايران بوديد و پيام انقلاب را اعلام می کرديد، يعنی اولين صدايی که انقلاب ايران را از طريق تلويزيون اعلام کرد. هيجان زده بوديد و احساس می کرديد تاريخ از آن شما است و با اطمينان مطلب را می خوانديد؟
خيلی هيجان زده نشدم چون از مکانی می آمدم که هيجان کار خود را قبلاً انجام داده و تخليه شده بود. ديدن کشته ها و زخمی ها در بيمارستان و پس از آن استقبال مردم در نزديکی جام جم از من طوری بود که وقتی به تلويزيون رسيدم و جلوی دوربين قرار گرفتم آرامش عجيبی احساس کنم، اما هيجان درونی وجود داشت. اين هيجان ميوه اميد ما بود و فکر می کرديم همه چيز تمام شد و به آزادی بيان دست پيدا کرديم، ولی متاسفانه سه روز بعد از اعلام خبر پيروزی انقلاب دريافتم که چنين آزادی بيانی ممکن نيست.