«جاشوا فواست» کارشناس روابط بين المللی و نظامی که اخيرا کتابی نيز در مورد افغانستان نوشته، در تحليلی که وب سايت « امريکن پروسپکت» آن را منتشر کرده است می نويسد که « برخورد رييس جمهور آمريکا با سياست خارجی به گونه ای است که به جای تعيين و مديريت حوادث در حقيقت اين شرايط و پيامدها هستند که سياست های وی را تعيين می کنند.»
باراک اوباما در آغاز کار محورهای اصلی سياست خارجی خود را بر اين سه اصل قرار داد: اول کاهش لحن و روشهای ستيزه جويانه و بحث برانگيز جورج بوش، دوم توجه به مسايل بشردوستانه و سوم کاستن از سياست های نظامی گرايانه آمريکا.
با وجود گذشت دو سال از رياست جمهوری باراک اوباما به سختی می توان گفت که دکترين سياست خارجی وی واقعا چيست. حتی نمی توان با اطمينان گفت که آقای اوباما به حد کافی از دکترين سياست خارجی دوران جورج بوش فاصله گرفته است. عمليات موفقيت آميز کشتن اسامه بن لادن نيز نخواهد توانست اين ابهام در دکترين سياست خارجی باراک اوباما را تغيير دهد.
«جاشوا فواست» تاکيد می کند که داشتن يک دکترين مشخص مستلزم آن است که يک نظام فکری منسجم برای درک و تحليل حوادث وجود داشته باشد، ابزارها و سياست های لازم برای عملی نمودن اين نظام فکری به کار گرفته شود و در نهايت جوهره يک چنين دکترينی از طريق تنظيم بيانيه ها ، نگارش مقالات و يا سخنرانی های مهم به اطلاع همه رسانده شود.
باراک اوباما برخلاف بسياری از روسای جمهور سابق آمريکا تاکنون اصول سياست خارجی خود را مشخص نکرده است. حتی در سخنرانی مشهور وی در سال ۲۰۰۹ در شهر قاهره که از نگاه برخی تشريح اين اصول تلقی می شود، آقای اوباما فقط تمايل آمريکا به پيشبرد سياست های درست را عنوان کرد بدون آنکه دقيقا اعلام کند اقدامات عملی برای پيشبرد يک چنين تمايلی چه هستند.
اين تحليلگر روابط بين المللی می افزايد که اصول ناظر بر سياست خارجی باراک اوباما معمولا آنچنان مبهم هستند که هر مفسر و يا تحليلگری برداشت خود را از آن دارد و در اکثر مواقع جانبداری و يا تقدير از سياست خارجی اوباما ناشی از همين تفسير های ابهام آميز است.
سياست خارجی باراک اوباما نه يک دکترين بلکه يک شيوه و يا يک سبک است و به همين خاطر در بسياری از موارد سياست های وی نه براساس يک سری اصول بنيادی بلکه در واکنش و حتی تحت تاثير حوادث اتخاذ می شوند. نمونه های برجسته آن شعارهای انتخاباتی وی برای تعطيل کردن بازداشتگاه « گوانتانامو» و يا مذاکره با کشورهای خصم آمريکا بود که تاکنون تحت تاثير پيچيدگی ها و مشکلات عملی هيچکدام به جايی نرسيده اند.
حقيقت اين است که در بسياری از موارد سياست خارجی اوباما درعمل ادامه دکترين سياست خارجی جورج بوش است. «گوانتانامو» هنوز تعطيل نشده ، آمريکا هنوز درعراق به شدت درگير است، جنگ و حضور نيروهای آمريکايی در افغانستان تشديد شده و برای مقابله با خطر هسته ای ايران سياست تحريم به اجرا گذاشته شده است.
هر چند کشتن اسامه بن لادن ممکن است يک پيروزی کوچک برای آمریکا باشد ولی معضلات استراتژيکی که آمريکا با آنها روبرو است، و شايد از همه مهمتر وضعيت ديکتاتورهای متحد آمريکا در خاورميانه که در برابر موج نيرومند دمکراسی خواهی قرار گرفته اند، هنوز برجای خود باقی هستند.
«جاشوا فواست» در ادامه تحليل خود در وب سايت «امريکن پروسپکت» می نويسد که « استراتژی امنيت ملی» سال ۲۰۱۰ با سياست های دوران جورج بوش تفاوت ناچيزی دارد. تنها تغيير محسوس حذف عبارت « جنگ عليه تروريسم» بود. حتی در مورد ادامه حضور در عراق همان توافق سال ۲۰۰۸ بين جورج بوش و دولت عراق حفظ شده است.
البته همه اين ها به آن معنا نيست که سياست خارجی اوباما هيچ گونه موفقيتی نداشته است. از بين بردن اسامه بن لادن يک عمليات مهم و بسيار جسورانه و موجب اطمينان خاطر مردم آمريکا خواهد شد. همينطور امضای معاهده کاهش تسليحات هسته ای با روسيه مهمترين معاهده از اين نوع از زمان رياست جمهوری جان اف کندی است.
اما در زمينه های ديگر سياست خارجی باراک اوباما موفقيت چندانی نداشته است.
مداخله نظامی در ليبی را بهترين حالت می توان نوعی بن بست دانست چون به غير از پيشگيری از وقوع يک جنگ داخلی خونين عملا هيچ نتيجه استراتژيک و راه حل بنيادی در برندارد. در افغانستان حتی ارزيابی های خود دولت آمريکا نشان می دهد که پيشرفت چندانی در تضعيف و شکست طالبان صورت نگرفته است. در کشورهای ديگری که القاعده فعاليت خود را افزايش داده همچون يمن ، دولت آمريکا آنقدر دير و يا ضعيف عمل کرده که نتوانسته است سياست دولت آن کشور را تغيير دهد.
تلاش های ديگر باراک اوباما برای کنترل و کاهش تسليحات در سطح جهان هنوز معلق مانده اند، معاهدات مربوط به تجارت و روابط اقتصادی دو و يا چند جانبه هنوز در مجلس سنا متوقف هستند و هنوز هيچ آينده روشنی برای حل بحران هسته ای کره شمالی ديده نمی شود.
از نظر توجه به مسائل بشر دوستانه و حقوق بشر نيز سياست های اوباما با دوران رياست جمهور جورج بوش تفاوت فاحشی ندارد. شايد نمونه ليبی بسيار ساده بود و آمريکا از حمايت بسياری از کشورها برای دخالت نظامی برخوردار شد. ولی اگر حکومت های بحرين، سوريه و يا يمن نيز به همين وضعيت دچار شوند آيا باراک اوباما دخالت نظامی را تجويز خواهد کرد؟
اين تحليلگر آمريکايی در پايان نتيجه گيری می کند که باراک اوباما يک سياستمدار عمل گرا با تمايلات آرمانگرايانه است. اما در عمل آنچه که ما می بينيم نه يک دکترين متفاوت بلکه سبک و سياق متفاوتی از دولت های قبلی آمريکا است. و اين آن تغييری نيست که بسياری از ما به آن اعتقاد داشته و يا آرزوی آن را داشتيم.
باراک اوباما در آغاز کار محورهای اصلی سياست خارجی خود را بر اين سه اصل قرار داد: اول کاهش لحن و روشهای ستيزه جويانه و بحث برانگيز جورج بوش، دوم توجه به مسايل بشردوستانه و سوم کاستن از سياست های نظامی گرايانه آمريکا.
با وجود گذشت دو سال از رياست جمهوری باراک اوباما به سختی می توان گفت که دکترين سياست خارجی وی واقعا چيست. حتی نمی توان با اطمينان گفت که آقای اوباما به حد کافی از دکترين سياست خارجی دوران جورج بوش فاصله گرفته است. عمليات موفقيت آميز کشتن اسامه بن لادن نيز نخواهد توانست اين ابهام در دکترين سياست خارجی باراک اوباما را تغيير دهد.
«جاشوا فواست» تاکيد می کند که داشتن يک دکترين مشخص مستلزم آن است که يک نظام فکری منسجم برای درک و تحليل حوادث وجود داشته باشد، ابزارها و سياست های لازم برای عملی نمودن اين نظام فکری به کار گرفته شود و در نهايت جوهره يک چنين دکترينی از طريق تنظيم بيانيه ها ، نگارش مقالات و يا سخنرانی های مهم به اطلاع همه رسانده شود.
باراک اوباما برخلاف بسياری از روسای جمهور سابق آمريکا تاکنون اصول سياست خارجی خود را مشخص نکرده است. حتی در سخنرانی مشهور وی در سال ۲۰۰۹ در شهر قاهره که از نگاه برخی تشريح اين اصول تلقی می شود، آقای اوباما فقط تمايل آمريکا به پيشبرد سياست های درست را عنوان کرد بدون آنکه دقيقا اعلام کند اقدامات عملی برای پيشبرد يک چنين تمايلی چه هستند.
اين تحليلگر روابط بين المللی می افزايد که اصول ناظر بر سياست خارجی باراک اوباما معمولا آنچنان مبهم هستند که هر مفسر و يا تحليلگری برداشت خود را از آن دارد و در اکثر مواقع جانبداری و يا تقدير از سياست خارجی اوباما ناشی از همين تفسير های ابهام آميز است.
سياست خارجی باراک اوباما نه يک دکترين بلکه يک شيوه و يا يک سبک است و به همين خاطر در بسياری از موارد سياست های وی نه براساس يک سری اصول بنيادی بلکه در واکنش و حتی تحت تاثير حوادث اتخاذ می شوند. نمونه های برجسته آن شعارهای انتخاباتی وی برای تعطيل کردن بازداشتگاه « گوانتانامو» و يا مذاکره با کشورهای خصم آمريکا بود که تاکنون تحت تاثير پيچيدگی ها و مشکلات عملی هيچکدام به جايی نرسيده اند.
حقيقت اين است که در بسياری از موارد سياست خارجی اوباما درعمل ادامه دکترين سياست خارجی جورج بوش است. «گوانتانامو» هنوز تعطيل نشده ، آمريکا هنوز درعراق به شدت درگير است، جنگ و حضور نيروهای آمريکايی در افغانستان تشديد شده و برای مقابله با خطر هسته ای ايران سياست تحريم به اجرا گذاشته شده است.
هر چند کشتن اسامه بن لادن ممکن است يک پيروزی کوچک برای آمریکا باشد ولی معضلات استراتژيکی که آمريکا با آنها روبرو است، و شايد از همه مهمتر وضعيت ديکتاتورهای متحد آمريکا در خاورميانه که در برابر موج نيرومند دمکراسی خواهی قرار گرفته اند، هنوز برجای خود باقی هستند.
«جاشوا فواست» در ادامه تحليل خود در وب سايت «امريکن پروسپکت» می نويسد که « استراتژی امنيت ملی» سال ۲۰۱۰ با سياست های دوران جورج بوش تفاوت ناچيزی دارد. تنها تغيير محسوس حذف عبارت « جنگ عليه تروريسم» بود. حتی در مورد ادامه حضور در عراق همان توافق سال ۲۰۰۸ بين جورج بوش و دولت عراق حفظ شده است.
البته همه اين ها به آن معنا نيست که سياست خارجی اوباما هيچ گونه موفقيتی نداشته است. از بين بردن اسامه بن لادن يک عمليات مهم و بسيار جسورانه و موجب اطمينان خاطر مردم آمريکا خواهد شد. همينطور امضای معاهده کاهش تسليحات هسته ای با روسيه مهمترين معاهده از اين نوع از زمان رياست جمهوری جان اف کندی است.
اما در زمينه های ديگر سياست خارجی باراک اوباما موفقيت چندانی نداشته است.
مداخله نظامی در ليبی را بهترين حالت می توان نوعی بن بست دانست چون به غير از پيشگيری از وقوع يک جنگ داخلی خونين عملا هيچ نتيجه استراتژيک و راه حل بنيادی در برندارد. در افغانستان حتی ارزيابی های خود دولت آمريکا نشان می دهد که پيشرفت چندانی در تضعيف و شکست طالبان صورت نگرفته است. در کشورهای ديگری که القاعده فعاليت خود را افزايش داده همچون يمن ، دولت آمريکا آنقدر دير و يا ضعيف عمل کرده که نتوانسته است سياست دولت آن کشور را تغيير دهد.
تلاش های ديگر باراک اوباما برای کنترل و کاهش تسليحات در سطح جهان هنوز معلق مانده اند، معاهدات مربوط به تجارت و روابط اقتصادی دو و يا چند جانبه هنوز در مجلس سنا متوقف هستند و هنوز هيچ آينده روشنی برای حل بحران هسته ای کره شمالی ديده نمی شود.
از نظر توجه به مسائل بشر دوستانه و حقوق بشر نيز سياست های اوباما با دوران رياست جمهور جورج بوش تفاوت فاحشی ندارد. شايد نمونه ليبی بسيار ساده بود و آمريکا از حمايت بسياری از کشورها برای دخالت نظامی برخوردار شد. ولی اگر حکومت های بحرين، سوريه و يا يمن نيز به همين وضعيت دچار شوند آيا باراک اوباما دخالت نظامی را تجويز خواهد کرد؟
اين تحليلگر آمريکايی در پايان نتيجه گيری می کند که باراک اوباما يک سياستمدار عمل گرا با تمايلات آرمانگرايانه است. اما در عمل آنچه که ما می بينيم نه يک دکترين متفاوت بلکه سبک و سياق متفاوتی از دولت های قبلی آمريکا است. و اين آن تغييری نيست که بسياری از ما به آن اعتقاد داشته و يا آرزوی آن را داشتيم.