آموزه‌ اوباما در ياری جنبش‌های دمکراسی خواهی

"اين تغيير [در منطقه‌ی خاورميانه و شمال آفريقا] جهان را برای مدتی پيچيده تر خواهد ساخت. پيشرفت نا متوازن خواهد بود و تغيير برای کشورهای مختلف به صور متفاوتی ظاهر خواهد شد. در نقاطی مثل مصر اين تغيير الهام بخش ما خواهد بود و اميدهای ما را افزايش خواهد داد. و در عين حال مناطقی خواهد بود مثل ايران که تغيير با شدت سرکوب می شود. بايد نيروهای تاريک جنگ داخلی و مقابله‌ی خشونت آميز قومی و مذهبی را متوقف کرد و به دغدغه‌های دشوار سياسی و اقتصادی توجه نشان داد. ايالات متحده نمی تواند مسير و چشم انداز اين تغيير را ديکته کند. تنها مردم منطقه می توانند چنين کنند. اما ما می توانيم موثر واقع شويم."

رئيس جمهور اوباما، ۲۸ مارس ۲۰۱۱

اوباما در روزهايی که ديپلماسی برای اقدام عليه قذافی و نيروهايش در جريان بود با دو ديدگاه متقابل در ايالات متحده و منطقه‌ی خاورميانه و ديگر نقاط جهان مواجه بود: عدم دخالت نظامی به خاطر خاطره‌ی تلخ حمله‌ی نظامی ايالات متحده به عراق، و دخالت تا حد سقوط قذافی و تغيير رژيم به خاطر خلاص کردن يک کشور و جهان از شر يک ديکتاتور ديوانه و شقی. اوباما راه ديگری را در پيش گرفت: ايجاد توازن قوا ميان قذافی و مخالفانش با ايجاد منطقه‌ی پرواز ممنوع با کمک ديگر کشورها و گرفتن تاييد شورای امنيت در عرض ۳۱ روز از شروع تنش در ليبی و دادن اين امکان به مردم ليبی که خود رژيم قذافی را براندازند.

چند جانبه گرايی و رعايت عرف بين الملل

اين دخالت از دو جهت بنيادی با حمله‌ی ايالات متحده به عراق در دوران جرج دبليو بوش متفاوت است. تفاوت اول رعايت عرف بين الملل با رفتن به شورای امنيت و گرفتن مصوبه‌ی مربوط به ايجاد منطقه‌ی پرواز ممنوع بود. اقدام دولت امريکا به همراه متحدانش به ديکتاتورهای منطقه نشان داد که مصوبات شورای امنيت ورق پاره نيستند (چنانکه ديکتاتورهای ايران اين عبارت را مکررا به زبان آورده‌اند). تفاوت دوم ايجاد يک جبهه‌ی متحد واقعی از کشورهای عضو ناتو تا اعضای شورای همکاری خليج فارس بود که در عمليات نظامی شرکت داشته‌اند و پس از حدود ۱۰ روز نيز فرماندهی عمليات به ناتو منتقل شد.

ضد امپرياليست‌ها و ترجيح استبداد

نفرت تا آن حد چشمان مخالفان ايالات متحده و قدرت نظامی آن را کور کرده است که برای مخالفت با دخالت نظامی اين کشور در ليبی حاضر بودند صدها هزار نفر توسط قذافی ضد امپرياليست قتل عام شوند به همان ترتيب که از حکومت ولايت فقيه و سی سال سرکوب و کشتار و شکنجه‌اش برای وفادار ماندن به نظريه‌های ضد امپرياليستی و نظريه‌ی استقلال مبتنی بر ترجيح استبداد بر استعمار(با تعريف قرن نوزدهمی از آن) حمايت کرده‌اند.

ديدگاه تحليلی اقتضا دارد که از دخالت نظامی ايالات متحده در جنگ جهانی دوم عليه فاشيسم و نازيسم، در افغانستان عليه اسلامگرايی طالبانی، در بوسنی عليه کشتار مردم بی دفاع (و مسلمان) و در ليبی دفاع کنيم و از عدم دخالت نظامی اين کشور در دوران نسل کشی در رواندا انتقاد بورزيم اما با دخالت نظامی در عراق يا برخی کشورهای امريکای لاتين در دهه‌های گذشته مخالفت ورزيم. نفس دخالت نظامی مذموم نيست، روش و نوع و هدف دخالت "می تواند" مذموم باشد.

روش و نتيجه اهميت بيشتری از اصلِ دخالت دارند. دخالت نظامی برای قدرت بخشيدن به يک ملت برای برپايی دمکراسی بر اساس موازين بين المللی و چند جانبه گرايی در حالی که مردم عليه حکومت استبدادی برخاسته‌اند و حکومت با قساوت به سرکوب آنها می پردازد يا کشتار جمعی در جريان است نه تنها مذموم نيست بلکه ضرورت دارد.

ارتقای دمکراسی با حمله‌ی نظامی

ارتقای دمکراسی با کمک و دخالت نظامی آنجا بی فايده يا حتی مضر است که مردمی خود با اين امر مخالف باشند. اما اگر نيروهای ضد ديکتاتوری در يک جامعه از قدرت‌های بين المللی ياری بجويند و ظرفيت برقراری تماس و مذاکره‌ی ديپلماتيک را نيز داشته باشند (ليبيايی ها نشان داده‌اند که اين ظرفيت را دارند) دخالت نظامی مشروعيت ملی می يابد.

در هنگامه‌ی جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ نه ايالات متحده و نه رهبران جنبش سبز در پی حمايت اين کشور از جنبش دمکراسی خواهی مردم ايران بودند. اوباما تازه دست دوستی به رهبران جمهوری اسلامی دراز کرده بود تا بلکه مسئله‌ی اتمی ايران را با مذاکره حل کند و کار به تنش و بن بست و مداخله‌ی نظامی نينجامد. رهبران جنبش سبز و بسياری از فعالان سياسی مخالف اما اسلامگرا و ضد امپرياليست نيز هنوز در پارادايم دهه‌ی شصت خود يعنی فاصله گيری از قدرت‌های بيگانه تنفس می کردند و حکومت ولايت فقيه را بر زندگی در سايه‌ی قدرت‌ دمکراسی امريکا ترجيح می دادند.

بسياری از اين ضد امپرياليست بارها اعلام کرده‌اند که در صورت حمله‌ی ايالات متحده به ايران حتی برای رهايی مردم اين کشور از ستم حکومت اسلامی يا حتی نجات آنها از اعمالی مثل بمباران هوايی از سوی ولی فقيه در کنار احمدی نژاد و خامنه ای خواهند ايستاد.

تغيير جهت سياست خارجی خارجی امريکا نسبت به جمهوری اسلامی
اوباما در پيام نوروزی خويش و نيز در سخنانش در مورد حمله‌ی نظامی به ليبی نشان داد که از آن وضعيت ذهنی سال ۲۰۰۹ گذشته است و به مردم ايران برای حل مشکلات فی مابين دو دولت ايالات متحده ايران اميد دارد. او تلويحا (با مقايسه‌ی ايران و مصر) به اين نکته اشاره کرد که در صورت نياز مردم ايران حاضر است به ياری آنها نيز مانند مردم ليبی بشتابد. اما رهبران و بسياری از فعالان جنبش سبز هنوز پارادايم ضد امپرياليستی خود را رها نکرده‌اند و حاضر نيستند از ايالات متحده حتی در شرايط ليبی برای دخالت نظامی کمک بخواهند.

اين فعالان که بسياری از آنها هنوز ايدئولوژی مارکسيستی و اسلامگرايی را در پس ذهن خود دارند از ظرفيت جامعه و دولت امريکا برای پيشبرد دمکراسی در ديگر جوامع غافلند و نيروهای دمکراسی خواه و نهادهای مدنی و رسانه‌های آزاديخواه اين کشور را با گروه های جنگ طلب اين کشور يکی می گيرند.

آنها از قدرت گفتمان آزادی و دمکراسی خواهی در جامعه‌ی امريکا شناخت کافی ندارند. اگر اين قدرت گفتمانی نبود اوباما نمی توانست در شرايطی که نيروهای اين کشور با دو جنگ در افغانستان و عراق درگيرند و کشور هنوز از زير بار رکود اقتصادی کمر راست نکرده به همراه متحدانش دستور حمله به ليبی را صادر کند. بسياری از روشنفکران ليبرال و نيروهای چپ دمکرات در امريکا از حمله‌ی نظامی به نيروهای قذافی حمايت کرده‌اند.

انگاره‌ی اوباما برای کمک به جنبش های سياسی خاورميانه

اوباما در سخنرانی خود در دانشگاه دفاع ملی طرح دولت ايالات متحده را برای کمک به جنبش‌های دمکراسی خواهی روشن ساخت.

روش عمل سياست خارجی ايالات متحده در دوران اوباما در جنبش‌هايی مثل مصر و تونس وارد آوردن فشار به دولت‌ها برای خود داری از کاربرد خشونت و تلاش برای کاهش هزينه‌ها در گذار به شرايط جديد بود. دوستی ايالات متحده با ديکتاتورهای اين کشورها در شرايط جنبش سياسی به نفع مردم آن‌ها تمام شد.

در کشورهايی مثل سوريه و ايران که در جبهه‌ی مقابل ايالات متحده قرار می گيرند و امکان وارد کردن فشار بر دولت‌ها پايين است سياست صبر و انتظار در پيش گرفته می شود چون با سياست کشتار قطره‌ای اين دولت‌ها و عدم آمادگی همکاری رهبران مخالفان با کشورهای غربی ايجاد اجماع بين المللی عليه آنها و تصور بديلِ قابل اطمينان دشوار است.

اما در کشورهايی مثل ليبی که هم سابقه‌ی ياغيگری بين المللی دارند، هم جنون و سرکوب ديکتاتور آنها از کنترل خارج است (تا حد حمله‌ی هوايی به مردم خود)، هم مردم عليه حکومت به طور جدی به پا خواسته‌اند و هم رهبران سياسی مخالفان آمادگی مذاکره با قدرت‌های غربی را دارند امکان ايجاد اجماع برای حمله‌ی نظامی بالاست و افکار عمومی نيز با مداخله همراهی می کند.

شروط لازم و کافی حمايت بين المللی

انگاره فوق شروط لازم و کافی برای پيشبرد جنبش‌های سياسی در کشورهای ديکتاتوری با رژيم های ضد غربی (مثل ليبی قذافی و ايران خامنه‌ای) را ترسيم می کند. اگر مردم به پا خيزند و استقامت ورزند و رهبران آنها از اجرای بی تنازل قانون اساسی نظام ديکتاتوری يا بازگشت به دوران طلايی ديکتاتور سابق اما همراه گذر کرده و آماده‌ی همکاری با جامعه‌ی بين المللی باشند آنگاه در صورت استفاده‌ی بی تناسب از نيروی نظامی ديکتاتوری عليه مردم بی دفاع، دول غربی می توانند تا حد دخالت نظامی (بدون حمله‌ی زمينی) برای ايجاد تناسب قوا به حمايت از مخالفان بپردازند؛ چنانکه رئيس جمهور اوباما می گويد: " بايد نيروهای تاريک جنگ داخلی و مقابله‌ی خشونت آميز قومی و مذهبی را متوقف کرد."

اين حمايت يک بازی برد- برد است: از يک سو ايالات متحده با خلاصی از رژيم لیبی در جهت منافع ملی خود حرکت خواهد کرد، زمينه های رشد اسلامگرايی و خشونت کاهش خواهد يافت و امريکا متحدی تازه در منطقه خواهد يافت و از سوی ديگر طرفداران دمکراسی از رژيمی استبدادی خلاصی خواهند يافت.

.....................................................................................
نظرات نویسنده بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.