پری زنگنه، خواننده معروف اپرا و آهنگ های محلی ايرانی به راديو فردا در مورد کتاب تازه خود «سرگذشت آواز» می گويد : « انگيزه اين کتاب از آنجايی شروع شد که من کلاس های آوازی را در تهران اداره می کنم و متوجه شدم فقط صداسازی برای هنرجويان آواز کافی نيست.»
خانم زنگنه در ابتدا مصاحبه در مورد کتاب قبليش «آن سوی تاريکی» می گويد: در کتاب «آن سوی تاريکی» درباره نابينايان صحبت کردم و آموزشی که به جامعه دادم. برخلاف آن چه همه فکر می کنند من با نابينايان صحبتی نداشتم، بلکه طرف صحبت من مردم عادی جامعه هستند تا با مسايل نابينايی بيشتر آشنايی پيدا کنند و بدين وسيله مقداری از مشکلات نابينايی و فرد نابينا حل شود.
کتاب تازه «سرگذشت آواز» به قلم خانم زنگنه علاوه بر تاريخچه ای از موسيقی و آواز معاصر ايران، روايتگر زندگی اين بانوی هنرمند نيز هست؟
در اين کتاب دوم که سرگذشت آواز من نيز هست به قول معروف اول نعل را پيدا کردم و سپس به دنبال اسب رفتم. تيتری که انتخاب کردم فشرده تمام آن چيزی است که در کتاب آمده است. يعنی به فکرم رسيد اين همه چيزی که در خاطره ام است در واقع سرگذشت آواز خواندن من است.
همان طور که شما گفتيد من دراين کتاب درباره برپايی هنرستان عالی موسيقی، هنرجويانی که هم دوره من بودند و مشهور شدند، استادان و تاريخچه هنرستان عالی موسيقی صحبت کرده ام، اين که از چه زمانی هنرستان برپا شد و ابتدا از معلمان اروپای شرقی استفاده کرد. بعد به خاطرات خودم پرداخته ام که چگونه وارد هنرستان شدم در حالی که فکر نمی کردم و ميل نداشتم خواننده حرفه ای شوم و فقط به دنبال به دست آوردن يک توانايی بودم .
بخش مهمی از کتاب را نيز اختصاص دادم به تعليم آواز و صدا سازی و آن چه در مدارس مختلف اروپا و تهران ياد گرفتم و همچنين زمانی که مشهور شدم و روی صحنه آمدم و خاطرات کنسرت های روی صحنه و آن چه مردم نمی دانند، يعنی خاطرات پشت صحنه. اين بخش از کتاب را من بيشتر برای هنرجويان آواز و مردم عادی نوشتم تا به اطلاعاتشان اضافه شود.
انگيزه اين کتاب از آنجايی شروع شد که من کلاس های آوازی را درتهران اداره می کنم و متوجه شدم فقط صداسازی برای هنرجويان آواز کافی نيست. البته اين کار متداول است و هنرستان درس ها را در طول سال ها به هنرجويان آواز می آموزد و من احساس کردم اين کافی نيست برای کسانی که دستشان به هنرستان نمی رسد يا سن آنها ايجاب نمی کند که در هنرستان پذيرفته شوند، بنابراين مصمم شدم کتابی بنويسم و از قلبم مايه بگذارم و جانانه کار کنم.
در واقع می خواستم اين کتاب خودآموزی باشد برای هنرجويانی که تعليم می بينند و در نتيجه درس های بعدی آواز بيشتر به دلشان بچسبد و در وجودشان جا بيفتد.
البته بخشی از آن هم برای خودم خيلی شيرين است و با تاسف و تاثری که از گذشت زمان به همه ما دست می دهد، نوشته ام که چگونه وارد هنرستان شدم و از هر کلاسی صدای سازی می آمد و مرا به کلاس خانم باغچه بان معرفی کردند.
خانم زنگنه در ابتدا مصاحبه در مورد کتاب قبليش «آن سوی تاريکی» می گويد: در کتاب «آن سوی تاريکی» درباره نابينايان صحبت کردم و آموزشی که به جامعه دادم. برخلاف آن چه همه فکر می کنند من با نابينايان صحبتی نداشتم، بلکه طرف صحبت من مردم عادی جامعه هستند تا با مسايل نابينايی بيشتر آشنايی پيدا کنند و بدين وسيله مقداری از مشکلات نابينايی و فرد نابينا حل شود.
کتاب تازه «سرگذشت آواز» به قلم خانم زنگنه علاوه بر تاريخچه ای از موسيقی و آواز معاصر ايران، روايتگر زندگی اين بانوی هنرمند نيز هست؟
در اين کتاب دوم که سرگذشت آواز من نيز هست به قول معروف اول نعل را پيدا کردم و سپس به دنبال اسب رفتم. تيتری که انتخاب کردم فشرده تمام آن چيزی است که در کتاب آمده است. يعنی به فکرم رسيد اين همه چيزی که در خاطره ام است در واقع سرگذشت آواز خواندن من است.
همان طور که شما گفتيد من دراين کتاب درباره برپايی هنرستان عالی موسيقی، هنرجويانی که هم دوره من بودند و مشهور شدند، استادان و تاريخچه هنرستان عالی موسيقی صحبت کرده ام، اين که از چه زمانی هنرستان برپا شد و ابتدا از معلمان اروپای شرقی استفاده کرد. بعد به خاطرات خودم پرداخته ام که چگونه وارد هنرستان شدم در حالی که فکر نمی کردم و ميل نداشتم خواننده حرفه ای شوم و فقط به دنبال به دست آوردن يک توانايی بودم .
بخش مهمی از کتاب را نيز اختصاص دادم به تعليم آواز و صدا سازی و آن چه در مدارس مختلف اروپا و تهران ياد گرفتم و همچنين زمانی که مشهور شدم و روی صحنه آمدم و خاطرات کنسرت های روی صحنه و آن چه مردم نمی دانند، يعنی خاطرات پشت صحنه. اين بخش از کتاب را من بيشتر برای هنرجويان آواز و مردم عادی نوشتم تا به اطلاعاتشان اضافه شود.
انگيزه اين کتاب از آنجايی شروع شد که من کلاس های آوازی را درتهران اداره می کنم و متوجه شدم فقط صداسازی برای هنرجويان آواز کافی نيست. البته اين کار متداول است و هنرستان درس ها را در طول سال ها به هنرجويان آواز می آموزد و من احساس کردم اين کافی نيست برای کسانی که دستشان به هنرستان نمی رسد يا سن آنها ايجاب نمی کند که در هنرستان پذيرفته شوند، بنابراين مصمم شدم کتابی بنويسم و از قلبم مايه بگذارم و جانانه کار کنم.
در واقع می خواستم اين کتاب خودآموزی باشد برای هنرجويانی که تعليم می بينند و در نتيجه درس های بعدی آواز بيشتر به دلشان بچسبد و در وجودشان جا بيفتد.
البته بخشی از آن هم برای خودم خيلی شيرين است و با تاسف و تاثری که از گذشت زمان به همه ما دست می دهد، نوشته ام که چگونه وارد هنرستان شدم و از هر کلاسی صدای سازی می آمد و مرا به کلاس خانم باغچه بان معرفی کردند.