پاپ بنديکت شانزدهم در حالی رياست امپراطوری جهانی کاتوليک را در پايان فوريهی ۲۰۱۳ ترک کرد که اين نهاد دينی با دستکم پنج چالش عمده روبرو بود:
۱. رسوايیهای کودک آزاری جنسی که سالهاست گريبان کليسای کاتوليک را در همهی نقاط دنيا گرفته و اين نهاد هميشه به جای شفافيت، قبول مسئوليت و تنبيه مجرمان در پی سرپوش گذاری و حمايت از آنها بوده است؛ بسياری از کاردينالها در اين سرپوش گذاریها دخيل بودهاند.
۲. تداوم نظام تفتيش عقيدتی در درون کليسا که تنها در دوران راتزينگر که خود سر مفتش در دوران پاپ قبلی بوده (از سال ۱۹۸۱) و ۱۰۵ کشيش در دوران وی از کليسا به خاطر عقايد متفاوت اخراج شدهاند؛ کشيشهايی که عقايدی متفاوت با سران کليسا به سرعت به سکوت دعوت شده و اگر به بيان باورهايشان اصرار کنند اخراج می شوند.
۳. مشکل ديوانساری دينی کاتوليک با همجنسگرايی ؛ سير برداشته شدن موانع برای همجنسگرايان و تامين برابریهای بيشتر برای آنها فشار مضاعفی را عليه تبعيضات کليسا اعمال می کند.
۴. فساد مالی و سوء استفاده از قدرت در درون کليسا که در يکی از گزارشهای خود کليسا منعکس شده است (اين گزارش توسط سه کاردينال به انتخاب بنديکت شانزدهم تهيه شده است). اين امر (واتيليکس) موجب برخی نزاعهای درونی در کليسا شده است.
۵. نقش زنان در آيندهی کليسا، جامعه و خانواده و نيز چگونگی برخورد کليسا با مسائل ويژهی زنان مثل وسايل جلوگيری از بارداری که انتقاداتی جدی از کليسای کاتوليک را به همراه داشته است.
دقيقا به همين دليل بود که وی در سخنرانی روز پايانی دوران پاپی خود در برابر۱۵۰ هزار مخاطب چنين جملاتی را به زبان آورد: "لحظاتی بود که همانند آنچه در تاريخ کليسا رخ داده، درياها سخت و با عليه ما در وزش بود و به نظر می آمد که خداوند خوابيده است."
اين جملات به خوبی شرايط دشوار وی و ميراث سياسی وی برای پاپ بعدی را ترسيم می کند. اين شرايط بحرانی کليسا بود که به اولين استعفای يک پاپ پس از ششصد سال انجاميد. پيامدهای اين بحران کاهش مدام اعضای کليسای کاتوليک در اروپا، کمبود کشيش در اروپا، امريکای لاتين و آفريقا، و بی اعتمادی گسترده به مقامات روحانی کاتوليک در دنيا و بالاخص ميان زنان بوده است.
اما پاپ بعدی هر که باشد با چالشهای فوق که موجب انعکاس رسوايی و بدنامی دستگاه کليسا در رسانههای همگانی و بی اعتمادی افکار عمومی شده مواجه خواهد شد و نمی تواند آنها را کلا ناديده بگيرد.
از هم اکنون اين پرسش در برابر پاپ جديد قرار دارد که برای پيش گيری از سوء استفادههای جنسی تازه از کودکان، توقف تفتيش عقيدتی، پرهيز از انسان هراسی، کاهش سوء استفادههای مالی و فساد، و باز کردن راه برای حضور بيشتر زنان و خارج کردن دستگاه کليسا از يک نظام مردانه و مردسالار چه خواهد کرد.
اما واقعيتهايی در نهاد سنتی، صورتگرا و سلسله مراتبی کليسای کاتوليک و آموزههايی در کاتوليسيسم هستند که کار وی را در اين مواجهه دشوار می سازند:
خدا صحنه گردان امور کليساست
بنا به آموزههای کليسای کاتوليک، خدا به پاپ می گويد که از اين مقام استعفا دهد و انتخاب پاپ بعدی نيز بر عهدهی خدا قرار می گيرد تا اطاعت از کليسا همانا اطاعت از خدا باشد. انتخاب مجمع کاردينالها همان انتخاب خداست، همان طور که انتخاب ولی فقيه توسط فقهای شيعه در مجلس خبرگان همان انتخاب الهی است.
کاردينالهای غير معصوم فردی را از ميان خود به مقام معصوميت ارتقا می دهند به همان شکلی که فردی از ميان اعضای مجلس خبرگان به اين مقام معصوميت در سال ۱۳۶۸ ارتقا يافت و بعد موظف به اطاعت مطلق از کسی هستند که خود انتخاب کردهاند. اگر خدا صحنه گردان کليساست ديگر بندگان وی قرار نيست کار خاصی انجام دهند و خداوند خود امور را اصلاح خواهد کرد چنانکه جمهوری اسلامی نيز برنامهی اصلاحی ندارد و اصلاح طلبان فتنه گرند. .
نظام کنترل
اِعمال نظام کنترل بسيار جا افتادهی کليسا به عنوان دستگاهی با هجده قرن تاريخ مشخصا از طريق کنترل زنان و سکس عمل می کند.
در جوامع دمکراتيک گرايش عمومی در تقابل با اين نظام کنترل جنسی و جنسيتی است. يک نظر سنجی که اخيرا در آلمان انجام شده نشان می دهد که ۸۵ درصد کاتوليکها با ازدواج کشيشها موافقند، ۷۹ درصد معتقدند که بايد به افراد مطلقه اجازه داد دوباره در کليسا ازدواج کنند، و ۷۵ درصد با کشيش شدن زنان موافقند.
چرخهی درونی قدرت
رای دهنگان به پاپ بعدی يعنی مجمع کاردينالها (فعلا ۱۱۷ نفر به استثنای دو نفر که به دليل دو رسوايی در ايالات متحده و بريتانيا از حضور خودداری کردهاند) همه منتخبان پاپ مستعفی و پاپ قبلی (ژان پل دوم) هستند.
از اين جهت انتظار منتقدان که يک کاتوليک سياه، زن و برآمده از آفريقا يا امريکای لاتين و نيز طرفدار عدالت اجتماعی و برابری حقوقی انسانها انتخاب شود بسيار بعيد به نظر می آيد. مجمع کاردينالها می تواند هر کاتولیکی را برای اين مقام انتخاب کند اما اين مجمع از سال ۱۳۸۹ تنها يکی از ميان خود را به عنوان پاپ برگزيده است.
نظام سلطنتی مطلقه اما بدون ارث پادشاهی (که عينا در ولايت فقيه تکرار شده) در کليسای کاتوليک از آن جهت رواج يافت که پاپها فرزندی ندارند و بالاجبار مجمع کاردينالها پاپ بعدی را انتخاب می کنند (پاپی را که غير پاسخگو، نظارت ناپذير و با حکومت ابدی است، درست مثل ولی فقيه در جمهوری اسلامی) اما در جمهوری اسلامی ارثی نبودن ولايت فقيه فقط برای تمايز آن با نظام پادشاهی که انقلاب ۵۷ بدان خاتمه داد در نظر گرفته شد. اين نظام سلطنتی ممکن است در کشورهايی که حکومت ديکتاتوری و استبدادی دارند چندان غير عادی به نظر نيايد اما در دنيای دمکراتيک مشکل مشروعيت درونی داشته و خواهد داشت.
بدين ترتيب پاپ بعدی همهی چالشهای فوق را که در ساختار نهادی و عقيدتی موجود غير قابل حل به نظر می آيند به ارث خواهد برد، دستگاه ۱۸ قرنهی کليسا (همانند جمهوری سه دهه ای اسلامنی) نشان داده که در برابر اصلاحات بسيار مقاوم است. حتی اصلاحات پيشنهادی شورای دوم واتيکان (۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵) در برابر قدرت هيئت حاکمهی کليسا (کيوريا) رنگ باختند. بالاخص کليسای کاتوليک در دورتن ژان پل دوم و بنديکت شانزدهم به عادات مطلقه گرايانهی خويش بازگشت نمود.
کليسای کاتوليک و جامعهی بشری
کليسای کاتوليک بنا به اعای اين نهاد حدود ۱.۳ ميليارد نفر عضو دارد و از اين جهت بزرگترين نهاد دينی است که پوششی بين المللی نيز دارد. از همين جهت تحولات اين نهاد بر سرنوشت تک تک آدميان تاثير می گذارد. اگر اين نهاد شفاف تر، در دورن دمکراتيک تر، شامل تر، مداراجويانه تر، با علم و تجربه و عقل بشری همراه تر، متعهد تر به حقوق بشر، و در درون متنوع تر و متکثر تر شود همهی آدميان از اين تحولات بهره خواهند برد و بالعکس اگر فاسد تر، اقتدارگرايانه تر، بسته تر، انسان هراس تر، انحصار طلب تر و ايدئولوژيک تر شود همه از آن متضرر خواهند شد. همچنين ديگر نهادهای دينی در اديان مختلف از اين تحولات در هر سمت آن متاثر خواهند شد.
البته کليسای کاتوليک ديگری در سطح محلی در جريان است که تا حدی با ماجرای واتيکان و احکام و آموزهها، نظام مالی و سکس گرايی آن متفاوت است. در کليساهای محلی در کنار محدوديت ها و مديريت سازمانی و مالی از بالا، سنت ديرين کمک به فقرا، در راه ماندگان، بيماران و گرسنگان، آموزش کودکان و التيام بخشی به دردهای همسايگان نيز در جريان است. همين وجه از خدمات کليساست که هنوز بسياری را به اين نهاد می کشاند.
۱. رسوايیهای کودک آزاری جنسی که سالهاست گريبان کليسای کاتوليک را در همهی نقاط دنيا گرفته و اين نهاد هميشه به جای شفافيت، قبول مسئوليت و تنبيه مجرمان در پی سرپوش گذاری و حمايت از آنها بوده است؛ بسياری از کاردينالها در اين سرپوش گذاریها دخيل بودهاند.
۲. تداوم نظام تفتيش عقيدتی در درون کليسا که تنها در دوران راتزينگر که خود سر مفتش در دوران پاپ قبلی بوده (از سال ۱۹۸۱) و ۱۰۵ کشيش در دوران وی از کليسا به خاطر عقايد متفاوت اخراج شدهاند؛ کشيشهايی که عقايدی متفاوت با سران کليسا به سرعت به سکوت دعوت شده و اگر به بيان باورهايشان اصرار کنند اخراج می شوند.
۳. مشکل ديوانساری دينی کاتوليک با همجنسگرايی ؛ سير برداشته شدن موانع برای همجنسگرايان و تامين برابریهای بيشتر برای آنها فشار مضاعفی را عليه تبعيضات کليسا اعمال می کند.
۴. فساد مالی و سوء استفاده از قدرت در درون کليسا که در يکی از گزارشهای خود کليسا منعکس شده است (اين گزارش توسط سه کاردينال به انتخاب بنديکت شانزدهم تهيه شده است). اين امر (واتيليکس) موجب برخی نزاعهای درونی در کليسا شده است.
۵. نقش زنان در آيندهی کليسا، جامعه و خانواده و نيز چگونگی برخورد کليسا با مسائل ويژهی زنان مثل وسايل جلوگيری از بارداری که انتقاداتی جدی از کليسای کاتوليک را به همراه داشته است.
دقيقا به همين دليل بود که وی در سخنرانی روز پايانی دوران پاپی خود در برابر۱۵۰ هزار مخاطب چنين جملاتی را به زبان آورد: "لحظاتی بود که همانند آنچه در تاريخ کليسا رخ داده، درياها سخت و با عليه ما در وزش بود و به نظر می آمد که خداوند خوابيده است."
اين جملات به خوبی شرايط دشوار وی و ميراث سياسی وی برای پاپ بعدی را ترسيم می کند. اين شرايط بحرانی کليسا بود که به اولين استعفای يک پاپ پس از ششصد سال انجاميد. پيامدهای اين بحران کاهش مدام اعضای کليسای کاتوليک در اروپا، کمبود کشيش در اروپا، امريکای لاتين و آفريقا، و بی اعتمادی گسترده به مقامات روحانی کاتوليک در دنيا و بالاخص ميان زنان بوده است.
اما پاپ بعدی هر که باشد با چالشهای فوق که موجب انعکاس رسوايی و بدنامی دستگاه کليسا در رسانههای همگانی و بی اعتمادی افکار عمومی شده مواجه خواهد شد و نمی تواند آنها را کلا ناديده بگيرد.
از هم اکنون اين پرسش در برابر پاپ جديد قرار دارد که برای پيش گيری از سوء استفادههای جنسی تازه از کودکان، توقف تفتيش عقيدتی، پرهيز از انسان هراسی، کاهش سوء استفادههای مالی و فساد، و باز کردن راه برای حضور بيشتر زنان و خارج کردن دستگاه کليسا از يک نظام مردانه و مردسالار چه خواهد کرد.
اما واقعيتهايی در نهاد سنتی، صورتگرا و سلسله مراتبی کليسای کاتوليک و آموزههايی در کاتوليسيسم هستند که کار وی را در اين مواجهه دشوار می سازند:
خدا صحنه گردان امور کليساست
بنا به آموزههای کليسای کاتوليک، خدا به پاپ می گويد که از اين مقام استعفا دهد و انتخاب پاپ بعدی نيز بر عهدهی خدا قرار می گيرد تا اطاعت از کليسا همانا اطاعت از خدا باشد. انتخاب مجمع کاردينالها همان انتخاب خداست، همان طور که انتخاب ولی فقيه توسط فقهای شيعه در مجلس خبرگان همان انتخاب الهی است.
کاردينالهای غير معصوم فردی را از ميان خود به مقام معصوميت ارتقا می دهند به همان شکلی که فردی از ميان اعضای مجلس خبرگان به اين مقام معصوميت در سال ۱۳۶۸ ارتقا يافت و بعد موظف به اطاعت مطلق از کسی هستند که خود انتخاب کردهاند. اگر خدا صحنه گردان کليساست ديگر بندگان وی قرار نيست کار خاصی انجام دهند و خداوند خود امور را اصلاح خواهد کرد چنانکه جمهوری اسلامی نيز برنامهی اصلاحی ندارد و اصلاح طلبان فتنه گرند. .
نظام کنترل
اِعمال نظام کنترل بسيار جا افتادهی کليسا به عنوان دستگاهی با هجده قرن تاريخ مشخصا از طريق کنترل زنان و سکس عمل می کند.
در جوامع دمکراتيک گرايش عمومی در تقابل با اين نظام کنترل جنسی و جنسيتی است. يک نظر سنجی که اخيرا در آلمان انجام شده نشان می دهد که ۸۵ درصد کاتوليکها با ازدواج کشيشها موافقند، ۷۹ درصد معتقدند که بايد به افراد مطلقه اجازه داد دوباره در کليسا ازدواج کنند، و ۷۵ درصد با کشيش شدن زنان موافقند.
چرخهی درونی قدرت
رای دهنگان به پاپ بعدی يعنی مجمع کاردينالها (فعلا ۱۱۷ نفر به استثنای دو نفر که به دليل دو رسوايی در ايالات متحده و بريتانيا از حضور خودداری کردهاند) همه منتخبان پاپ مستعفی و پاپ قبلی (ژان پل دوم) هستند.
از اين جهت انتظار منتقدان که يک کاتوليک سياه، زن و برآمده از آفريقا يا امريکای لاتين و نيز طرفدار عدالت اجتماعی و برابری حقوقی انسانها انتخاب شود بسيار بعيد به نظر می آيد. مجمع کاردينالها می تواند هر کاتولیکی را برای اين مقام انتخاب کند اما اين مجمع از سال ۱۳۸۹ تنها يکی از ميان خود را به عنوان پاپ برگزيده است.
نظام سلطنتی مطلقه اما بدون ارث پادشاهی (که عينا در ولايت فقيه تکرار شده) در کليسای کاتوليک از آن جهت رواج يافت که پاپها فرزندی ندارند و بالاجبار مجمع کاردينالها پاپ بعدی را انتخاب می کنند (پاپی را که غير پاسخگو، نظارت ناپذير و با حکومت ابدی است، درست مثل ولی فقيه در جمهوری اسلامی) اما در جمهوری اسلامی ارثی نبودن ولايت فقيه فقط برای تمايز آن با نظام پادشاهی که انقلاب ۵۷ بدان خاتمه داد در نظر گرفته شد. اين نظام سلطنتی ممکن است در کشورهايی که حکومت ديکتاتوری و استبدادی دارند چندان غير عادی به نظر نيايد اما در دنيای دمکراتيک مشکل مشروعيت درونی داشته و خواهد داشت.
بدين ترتيب پاپ بعدی همهی چالشهای فوق را که در ساختار نهادی و عقيدتی موجود غير قابل حل به نظر می آيند به ارث خواهد برد، دستگاه ۱۸ قرنهی کليسا (همانند جمهوری سه دهه ای اسلامنی) نشان داده که در برابر اصلاحات بسيار مقاوم است. حتی اصلاحات پيشنهادی شورای دوم واتيکان (۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵) در برابر قدرت هيئت حاکمهی کليسا (کيوريا) رنگ باختند. بالاخص کليسای کاتوليک در دورتن ژان پل دوم و بنديکت شانزدهم به عادات مطلقه گرايانهی خويش بازگشت نمود.
کليسای کاتوليک و جامعهی بشری
کليسای کاتوليک بنا به اعای اين نهاد حدود ۱.۳ ميليارد نفر عضو دارد و از اين جهت بزرگترين نهاد دينی است که پوششی بين المللی نيز دارد. از همين جهت تحولات اين نهاد بر سرنوشت تک تک آدميان تاثير می گذارد. اگر اين نهاد شفاف تر، در دورن دمکراتيک تر، شامل تر، مداراجويانه تر، با علم و تجربه و عقل بشری همراه تر، متعهد تر به حقوق بشر، و در درون متنوع تر و متکثر تر شود همهی آدميان از اين تحولات بهره خواهند برد و بالعکس اگر فاسد تر، اقتدارگرايانه تر، بسته تر، انسان هراس تر، انحصار طلب تر و ايدئولوژيک تر شود همه از آن متضرر خواهند شد. همچنين ديگر نهادهای دينی در اديان مختلف از اين تحولات در هر سمت آن متاثر خواهند شد.
البته کليسای کاتوليک ديگری در سطح محلی در جريان است که تا حدی با ماجرای واتيکان و احکام و آموزهها، نظام مالی و سکس گرايی آن متفاوت است. در کليساهای محلی در کنار محدوديت ها و مديريت سازمانی و مالی از بالا، سنت ديرين کمک به فقرا، در راه ماندگان، بيماران و گرسنگان، آموزش کودکان و التيام بخشی به دردهای همسايگان نيز در جريان است. همين وجه از خدمات کليساست که هنوز بسياری را به اين نهاد می کشاند.