محمدعلی سپانلو، شاعر و مترجم ايرانی بعد از عمل جراحی پانکراس در بخش مراقبت های ويژه در بيمارستان جم بستری شد.
محمدعلی سپانلو که در آستانه هفتاد سالگی است، تا کنون در کنار ترجمه آثار ادبی، مجموعه هايی شعر از جمله رگبارها، پياده روها، نبض وطنم را می گيرم، تبعيد در وطن، ساعت اميد، فيروزه در غبار، پاييز در بزرگراه، و قايق سواری در تهران را در کارنامه خود دارد. آقای سپانلو آثاری از نويسنده های مطرح دنيا مثل آلبر کامو و ژان پل سارتر هم ترجمه کرده است.
جواد مجابی، نويسنده، شاعر و روزنامه نگار ايرانی که از دوستان محمدعلی سپانلو است در گفت و گو با راديو فردا می گويد، آقای سپانلو حال عمومی خوبی دارد و قرار است چهارشنبه به بخش عمومی منتقل شود.
وی می افزاید: «چند روز پيش من منزل آقای سپانلو بودم، همان روز ايشان از بيمارستان آزاد شده بودند . می گفت که می خواهد به آمريکا برود به اين دليل که از امکانات پزشکی بهتری برخوردار شود، ولی مشکل بيمه درمانی داشت.
دو روز پيش باز ايشان به بيمارستان جم رفتند و ديروز جراحی پانکراس شدند. پزشکان از جراحی ايشان اظهار خشنودی و رضايت کردند.
من هم با دوست ايشان – آقای اخوت – صحبت کردم . گفتند که خوشبختانه جراحی آقای سپانلو موفقيت آميز بوده است. امروز هم قرار است که بروم و ايشان را ببينم. و اميدوارم مشکل خاصی وجود نداشته باشد.»
آقای مجابی، مشخص است که ايشان کی به بخش عمومی منتقل می شوند؟
الان ايشان در آی.سی.يو هستند و احتمالا فردا به بخش عمومی منتقل می شوند.
آيا سابقه اين بيماری را داشته اند؟
سابقه خاصی نداشتند. بلکه ايشان برای مدت طولانی بی خواب شده بودند. می گفتند که نيمه شب از خواب بيدار می شدند و ديگر بر اثر سوزش سينه خوابشان نمی برد. بعد هم به شدت وزن کم کرده بودند، چيزی قريب به ۱۵ کيلو از وزنشان کم شده بود.
دوستان پزشکی که به منزل ايشان سر می زدند يک سری آزمايشاتی به ايشان توصيه کردند و در نتيجه همان آزمايشها تشخيص داده شد که ايشان بايد در بيمارستان بستری شوند.
آيا اطلاع داريد که آقای سپانلو اخيرا کاری هم در دست تاليف داشتند يا خير؟
بله . همان روزی که من به منزلشان رفتم تحقيقی راجع به رودکی انجام داده بودند که می خواستند آن را به دست ناشر بسپارند.
البته مجموعه شعری هم آماده کرده بودند که محصول همان شبهای بی خوابی بود. در همان شبهايی که بی خواب می شدند تا نزديک صبح را به سرودن شعر می گذراندند و دفتر شعری از همين شبهای بی خوابی فراهم آمده بود که می خواستند آن را بازنويسی کرده به ناشر بدهند برای چاپ.
محمدعلی سپانلو که در آستانه هفتاد سالگی است، تا کنون در کنار ترجمه آثار ادبی، مجموعه هايی شعر از جمله رگبارها، پياده روها، نبض وطنم را می گيرم، تبعيد در وطن، ساعت اميد، فيروزه در غبار، پاييز در بزرگراه، و قايق سواری در تهران را در کارنامه خود دارد. آقای سپانلو آثاری از نويسنده های مطرح دنيا مثل آلبر کامو و ژان پل سارتر هم ترجمه کرده است.
جواد مجابی، نويسنده، شاعر و روزنامه نگار ايرانی که از دوستان محمدعلی سپانلو است در گفت و گو با راديو فردا می گويد، آقای سپانلو حال عمومی خوبی دارد و قرار است چهارشنبه به بخش عمومی منتقل شود.
وی می افزاید: «چند روز پيش من منزل آقای سپانلو بودم، همان روز ايشان از بيمارستان آزاد شده بودند . می گفت که می خواهد به آمريکا برود به اين دليل که از امکانات پزشکی بهتری برخوردار شود، ولی مشکل بيمه درمانی داشت.
دو روز پيش باز ايشان به بيمارستان جم رفتند و ديروز جراحی پانکراس شدند. پزشکان از جراحی ايشان اظهار خشنودی و رضايت کردند.
من هم با دوست ايشان – آقای اخوت – صحبت کردم . گفتند که خوشبختانه جراحی آقای سپانلو موفقيت آميز بوده است. امروز هم قرار است که بروم و ايشان را ببينم. و اميدوارم مشکل خاصی وجود نداشته باشد.»
آقای مجابی، مشخص است که ايشان کی به بخش عمومی منتقل می شوند؟
الان ايشان در آی.سی.يو هستند و احتمالا فردا به بخش عمومی منتقل می شوند.
آيا سابقه اين بيماری را داشته اند؟
سابقه خاصی نداشتند. بلکه ايشان برای مدت طولانی بی خواب شده بودند. می گفتند که نيمه شب از خواب بيدار می شدند و ديگر بر اثر سوزش سينه خوابشان نمی برد. بعد هم به شدت وزن کم کرده بودند، چيزی قريب به ۱۵ کيلو از وزنشان کم شده بود.
دوستان پزشکی که به منزل ايشان سر می زدند يک سری آزمايشاتی به ايشان توصيه کردند و در نتيجه همان آزمايشها تشخيص داده شد که ايشان بايد در بيمارستان بستری شوند.
آيا اطلاع داريد که آقای سپانلو اخيرا کاری هم در دست تاليف داشتند يا خير؟
بله . همان روزی که من به منزلشان رفتم تحقيقی راجع به رودکی انجام داده بودند که می خواستند آن را به دست ناشر بسپارند.
البته مجموعه شعری هم آماده کرده بودند که محصول همان شبهای بی خوابی بود. در همان شبهايی که بی خواب می شدند تا نزديک صبح را به سرودن شعر می گذراندند و دفتر شعری از همين شبهای بی خوابی فراهم آمده بود که می خواستند آن را بازنويسی کرده به ناشر بدهند برای چاپ.