ادامه نقش پر رنگ استانيسلاوسکی در تئاتر

کنستانتين سرگئوويچ استانيسلاوسکی

کنستانتين سرگئوويچ استانيسلاوسکی، کارگردان و بازيگر و نظريه پرداز تئاتر، ۱۵۰ سال پيش روز هفدهم ژانويه در خانواده‌ای ثروتمند در مسکو متولد شد. او از نوجوانی شيفته تئاتر بود و بعدها زندگی‌اش را نيز وقف همين هنر کرد.

از او به عنوان تاثيرگذارترين شخصيت بر هنر بازيگری مدرن نام برده می‌شود. نظريه ای که او درباره شيوه بازيگری ابداع کرد همچنان به عنوان يکی از الگوهای مهم بازيگری دنيا شناخته می‌شود.

Your browser doesn’t support HTML5

گزارش بابک غفوری آذر در مورد استانيسلاوسکی و تاثیر وی بر تئاتر



نيلوفر بيضايی، نمايشنامه نويس و کارگردان تئاتر، درباره اهميت و جايگاه استانيسلاوسکی در هنر نمايشی امروز دنيا به رادیو فردا می‌گويد: «او توانست در حرفه بازيگری در وهله اول سيستم ايجاد کند و در واقع يک سيستم بازيگری را به عنوان امکانی برای نزديک شدن به نقش معرفی کند که هر کسی به عنوان بازيگر بخواهد کار کند ناچار است به استانيسلاوسکی رجوع کند چون چيزهايی که او پيشنهاد می‌کند بسيار پايه‌ای و مهم است. از طرف ديگر ايده‌هايی که او در شکل کارگردانی تئاتر و نقش کارگردان در آن دوره پيشنهاد می‌کند همچنان قابل استفاده است برای اهالی تئاتر.»

آنچه استانيسلاوسکی در هنر نمايش و بازيگری طرح کرده همچنان در تئاتر امروز دنيا مطرح است.

عليرضا مجلل، بازيگر شناخته شده تئاتر و سينمای ايران، در تحليل نظرات استانيسلاوسکی و اهميت و جايگاه ان در هنر دنيا اعتقاد دارد: «اين که همچنان استانيسلاوسکی امروز مطرح است به اين دليل است که او روشی را برای کار بازيگری ارائه کرد که همچنان در برهه‌هايی کاربرد خود را دارد. يکی شدن با کاراکتر و نقش از طريق انطباق احساسات و افکار و تحليل نقش و موقعيت اجتماعی نقش کمک می‌کند تا بازيگر هر چه بيشتر به کاراکتری که ارائه می‌کند نزديکتر شده و بيننده را مسحور و مغلوب خود کرده و به‌خود جذب کند. اين نوع بازيگری هميشه جذاب است و بسياری از بازيگران همچنان اين مسير را دنبال می‌کنند تا مخاطبان و باورمندان بيشتری بگيرند و از اين طريق بتوانند خودشان را ثبت کنند.»

از زمان طرح نظرات استانيسلاوسکی، نظريه‌های ديگری در حوزه بازيگری نيز مطرح شده با اين همه همچنان رجوع به نظرات استانيسلاوسکی در دنيای نمايش آشکار است.

عليرضا مجلل در تحليل دلايل حفظ جايگاه نظرات استانيسلاوسکی در نمايش دنيا، منطبق بودن آن با ذات بازيگری را مطرح می‌کند: «من گمان می‌کنم اين بيشتر برمی‌گردد به جذابيت کار و حرفه بازيگری نزد خود بازيگران. يک بازيگر هميشه مايل است به شکلی کار کند که کارش به باور بيننده بيايد و آن را قبول کند و آن وقت خود را موفق احساس می‌کند. شکل ديگر بازيگری که مقابل اين نظريه قرار دارد که شايد بعد از جنگ جهانی و از زمان برشت شروع می‌شود بازيگری است که بازيگر همواره بايد احساسات و عواطف شخصی خود را در فاصله ای از کاراکتر نگاه دارد و حتی گاهی ممکن است کار بازيگر تصنعی به نظر آيد.

وقتی استانيسلاوسکی دارد نقش اتللو را بازی می‌کند آن چنان حس حسادت را دقيق ارائه ميکند و حسادت را باز می‌کند برای بيننده که بيننده با اتللو در نابود کردن و کشتن دزدمونا همراه می‌شود.در عوض بازيگری مقابل می‌گويد شما بايد کاری کنيد که بيننده به جای اين که حسادت را باور کند آن را قضاوت کند.»

در آمريکا درتوسعه نظريه استانيسلاوسکی، سبک بازيگری «متد» توسط لی استراسبرگ مطرح و تکميل شد که عملا توسط طيف گسترده‌ای از بازيگران شناخته شده تاريخ سينما از مارلون براندو گرفته تا جک نيکلسون و آلپاچينو به کار گرفته شده است. درايران نيز توجه به ديدگاه‌های استانيسلاوسکی و نمونه‌های تکامل يافته نظراتش از دهه‌های پيش مطرح بوده و توسط چهره‌ها و گروه‌های مختلفی به کار گرفته شده است.

از جمله دراين گفت‌وگوی آتيلا پسيانی با راديو صدای روسيه، او از تجربه‌اش دراستفاده و آموزش متد استانيسلاوسکی می‌گويد: «من دردوره تحصيلی خودم با متد استانيسلاوسکی کار می‌کردم و بعد هم شيوه تئاتر اگزپريمنتال را شروع کردم و ادامه دادم. ولی در کلاس‌های بازيگری که برای سينما دارم معمولا شيوه متد را از استانيسلاوسکی و شاگردان آمريکايی‌اش مانند لی استراسبرگ يا استلا ادور را تدريس می‌کنم.»

نيلوفر بيضايی درباره استفاده و تاثير آموزه‌های استانيسلاوسکی بر تئاتر ايران اعتقاد دارد: «در يک دوره خاصی می‌بينيم کسانی که شيوه بازيگری استانيسلاوسکی را به ايران آوردند و تدريس کرده و با آن شيوه کار کردند آقای اسکويی و خانم مهين اسکويی در تئاتر آناهيتا بودند که نمی‌توان گفت تاثيرگذار نبودند. آنها ۱۰۰ درصد تاثير گذاشتند و توانستند با تاثيرپذيری از استانيسلاوسکی يک نسلی از بازيگران را در ايران تربيت کنند. همان طور که استانيسلاوسکی در جاهای ديگر جهان خيلی اوقات بد فهميده شد در ايران هم همين اتفاق افتاده است. يعنی گاهی گرايشات سياسی آدم‌هايی که او را نمايش می‌دادند در مقابل گرايش سياسی کسانی که منتقد آنها بودند قرار می گرفت و همين سوء تفاهم از سوی برشت نسبت به استانيسلاوسکی در يک دوره اتفاق افتاد.»

کنستانتين استانيسلاوسکی نظرات خود را درچند کتاب از جمله «کار هنرپيشه روی خود»، «کار هنرپيشه روی نقش» و اثر زندگی‌نامه‌ايش يعنی «زندگی من درهنر» بيان کرده است. او هفتم اوت سال ۱۹۳۸ ميلادی درگذشت اما به عنوان چهره مطرح همچنان در دنيای هنرهای نمايشی زنده است.