داستان جمهوری اسلامی داستان بسيار آموزندهای است در اين باب که چگونه يک نظام استبدادی فردی از دل يک انقلاب عمومی زاده شده و به تدريج تحکيم می شود. اين داستان به خوبی نشان می دهد که نظامهای استبدادی ساخته می شوند و جبر تاريخی نيستند.
در شرايط انقلابی موقعيتی فراهم می شود که بر ساختن انواع نظامهای سياسی ممکن می شود و در اين شرايط گروهی که برنامه و شبکهی اجتماعی مشخصی برای شکل دادن به يک نظام سياسی خاص را دارند موفق تر خواهند بود.
بر ساخته شدن يک نظام استبدادی را در وجوه و شاخصها و روندها و فرايندهای گوناگونی می توان مورد تحقيق قرار داد. روند نامگذاری رهبران سياسی و سير تحول آن از موضوعاتی است که می تواند نوری بر تاريکخانهی فرايند توليد نظام استبدادی بيفکند. پی گيری و تحقيق در نوع، ميزان، بسامد و زمان افزايش استفاده از القاب و عناوينی خاص به خوبی سير تحولات رهبری خامنهای و واکنش اقشار مختلف جامعه و محافل قدرت به آن را روشن می کند.
نظام
سيطرهی خامنهای بر نظام سياسی آن چنان با حذفها و سرکوبها در دو دههی اخير گسترش يافته که در متن جامعهی سياسی جمهوری اسلامی هنگامی که گفته می شود "نظام"، منظور همان رهبر و مصداق آن خامنهای است. حفظ نظام يعنی بقای قدرت مطلقه ی خامنهای و دشمنی با نظام يعنی مخالفت و انتقاد از وی. حلقهی طرفداران و حوزهی انديشه و سياستهای نظام جمهوری اسلامی آن قدر تقليل يافته که امروز تنها خامنهای و چند نفر از معتمدان وی را در بر می گيرد.
برای ترادف نظام و خامنهای به موارد بسياری در ادبيات طبقهی حاکم می توان اشاره کرد، به عنوان مثال، پس از آن که مهدی کوچک زاده از علی لاريجانی رئيس مجلس نسبت به طرح برخی از مطالب در نزد نمايندگان انتقاد کرد که "شما نبايد موضوعات مطرح شده نزد مقام معظم رهبری و جلسه سران قوا را برای نمايندگان توضيح می داديد."
نمايندگان به وی اعتراض کرده و گفتند: "نمايندگان ملت از کی نامحرم شدند که نبايد حرفهای نظام به آنها گفته شود." (الف، ۵ خرداد ۱۳۹۰) همچنين هنگامی که گفته می شود "هاشمی در مسير مقابل نظام قرار گرفت" (مجتبی ذوالنور، جانشين نماينده رهبر جمهوری اسلامی در سپاه، فارس، ۱۱ خرداد ۱۳۹۰) منظور به روشنی تقابل وی با خامنهای بود. خامنهای در يک تلاش بيست ساله رژيم جمهوری اسلامی را به خود تقليل داده است.
آقا
اين لقب عمدتا توسط مداحان و اعضای دفتر رهبری به خامنهای داده شد (لقبی است کوتاه و کاربردی تر). کسانی که در ديوانسالاری تبليغاتی و مذهبی تحت نظر دستگاه رهبری کار می کنند عمدتا از اين تعبير استفاده می کنند. با گسترش رسانههای مرتبط با بيت و افراد نزديک به بيت اين لقب نيز عمومی تر شد.
استفاده از اين تعبير آن چنان برای اعضای حلقات نزديک به بيت درونی شده و آن چنان در گفتمان حکومتی غلبه يافته که آن را بر زبان افرادی می گذارند که نمی توانسته اند آن را برای اشاره به خامنه ای استفاده کرده باشند يا افرادی که با اعضاب دفتر مصاحبه می کنند از خامنهای با عنوان" آقا" ياد می کنند تا با مصاحبه کننده و طرف گفتگو (بخوانيد قدرت) فاصله نگيرند. به عنوان مثال از قول سيد جعفر شبيری عنوان "آقا" برای خامنهای در زبان مرتضی حائری استاد درس خارج خامنهای گذاشته می شود يا اين فرد از زبان استادش خامنهای را "آقا" نام می گذارد: "آقا در بحث که شرکت داشتند خيلی خوشفهم بودند و خوب میفهميدند.» (تمجيد حائری از خامنه ای به نقل از سيد جعفر شبيری، تابناک، ۹ خرداد ۱۳۹۰)
هيچ استادی در حوزهی علميهی قم شاگرد خودش را آقا نمی ناميده است. آقا ناميده شدن خامنهای مربوط به دههی هشتاد و نود خورشيدی است و نه دههی سی و چهل که خامنهای طلبهای عادی مثل همهی طلبهها بوده است. مرتضی حائری که در سال ۱۳۶۴ فوت کرده نمی توانسته از خامنهای با عنوان آقا ياد کرده باشد چون حتی در دههی شصت کسی وی را "آقا" نمی خواند.
بزرگان
هنگامی که مقامات جمهوری اسلامی و رسانهها بخواهند نظر خامنهای را بدون ذکر نام وی نقل کنند (بواسطهی ممنوعيتی که از سوی بيت برای نقل اخبار توسط ديگران ايجاد شده يا عدم اطمينان از رضايت خامنهای در نقل خبر) از وی با عنوان "بزرگان" ياد می کنند. استفاده از اين عبارت آن هم به شکل جمع صرفا برای پاسخ به روحيهی نخوت و تکبر رهبر کشور و مصون ماندن از کينه جويی وی است.
مقام معظم رهبری
مقامات رسمی و برخی رسانههای دولتی و عمدتا خبرگزاریهای دولتی و شبه دولتی از خامنهای با اين عنوان ياد می کنند.
اين عنوان صرفا برای جايگزينی لقب "امام" که صرفا برای خمينی در دههی شصت در ادبيات رسمی به کار برده می شد و بلافاصله پس از مرگ وی انتقالش به خامنهای زمينهای در افکار عمومی وفاداران به جمهوری اسلامی نداشت اختراع شد.
اين عنوان و معادل انگليسی يا غير انگليسی آن که به وفور توسط خبرنگاران خارجی (صرفا در پيروی کورکورانه از ادبيات رسمی حکومتی يا با هدف خشنود کردن مقامات جمهوری اسلامی) مورد استفاده قرار می گيرد هيچ جايی در متون قانونی کشور ندارد و صرفا در جهت بالا بردن مصنوعی شأن رهبر کشور از آن استفاده می شود. قانون اساسی هيچگاه از رهبر کشور با اين عنوان ياد نکرده است. دفتر خامنهای اين عنوان را برای اندازه گيری ارادت و مداحی کارگزاران نسبت به وی و فراتر از ديگران نهادن جايگاه و شخص وی ساخت.
مقام رهبری
آن دسته از باورمندان به جمهوری اسلامی و قانون اساسی که هم می خواهند خودی به حساب آيند، در رقابتهای سياسی مشارکت داشته باشند، به مقامات و رانتهايی دست يابند، به مداحی خامنهای نيز نپردازند و راهبردی اصلاح طلبانه داشته باشند از عنوان "مقام رهبری" برای خامنهای استفاده می کردهاند.
روزنامه های اصلاح طلب و برخی از سياستمداران اصلاح طلب همين سياست را دنبال می کردند. اما اين امر برای خامنهای و دفتر وی نشانهی عدم وفاداری تلقی شده و به تعطيلی اکثر اين روزنامهها و رد صلاحيت اين مقامات در انتخابات مجلس و ريست جمهوری منجر شد.
ولی امر مسلمين جهان
اين لقب لقلقهی زبان مجريان و گزارشگران و خبر خوانان سازمان صدا و سيما يا همان راديو و تلويزيون دولتی است. راديو و تلويزيون دولتی که مستقيما زير نظر خامنهای اداره می شود به علت پوشش و مخاطب بيشتر در داخل کشور احساس مسئوليت بيشتری در مبالغه و فريب و دروغگويی در باب فرمانروای خود می کند. دو دهه است که شبکههای دولتی راديويی و تلويزيونی جمهوری اسلامی خامنهای را ولی امر مسلمانان جهان می خواهند اما اين عنوان حتی در ميان کارکنان دستگاههای تبليغاتی دولتی رواج نيافته است.
خامنهای هيچگاه ولی امر مسلمين جهان نبوده و نخواهد بود. در دنيايی که تنها حدود ده تا پانزده درصد مسلمانان شيعه هستند و در ميان شيعيان نيز باورمندان (تنها درصدی از کسانی که در خانوادههای شيعه به دنيا می آيند) از دهها مرجع تبعيت مذهبی (و نه ضرورتا سياسی) دارند رهبر سياسی جمهوری اسلامی که در داخل کشور اقليتی وی را رهبر مذهبی و سياسی خود می دانند نمی تواند رهبر مسلمانان جهان باشد. اين عنوان در ميان عناوين به کار گرفته شده برای وی از همه مهجور تر و در عين حال گزافه گويانه تر و طنزآلود تر است.
رهبر انقلاب
اين لقب مورد علاقهی افراد و رسانه هايی است که مشروعيت رهبری خامنهای را نه از فقهی بودن نظام اسلامی و نه از فقيه بودن وی اخذ می کنند بلکه وی را رهبر يک جريان يا جنبش اجتماعی می دانند که با براندازی و سرکوب حکومت پيشين و حذف رقبای سياسی قدرت را به دست گرفته و مهم ترين حجت آن قدرت نظامی و امنيتیاش است. رهبری خامنهای برای نويسندگان کيهان و بخش قابل توجهی از اعضای دفتر وی بر فقه گرايی و فقيه گرايی مبتنی نيست بلکه در اختيار داشتن قوای قهريه است که وی را از ديگران متمايز می سازد.
روزنامهی کيهان که تريبون چنين نگاهی است بيشترين استفاده را آن هم آگاهانه از اين عنوان می کند. اما مشخص نيست انقلابی که در سال ۱۳۵۷ رخ داد چگونه رهبری در سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۹۰ داشته است.
امام
اين لقب اولين بار توسط موسسهای که تحت نظر امام جمعهی شيراز (حائری شيرازی) فعاليت می کرد بلافاصله پس از مرگ خمينی به خامنهای اطلاق شد اما حتی در شيراز در ميان اعضای دفتر امام جمعه نيز با استقبال مواجه نگرديد. دو دهه بعد پس از بالا گرفتن اعتراضات نسبت به تقلب انتخاباتی سال ۱۳۸۸ و جهت گيری شعارها عليه خامنهای و ولايت فقيه (مثل "مرگ بر اصل ولايت فقيه") طرفداران خامنهای تلاش کردند وی را با لقب امام به جايگاه خمينی ارتقا دهند که چندان موفقيت آميز نبود. پس از سرکوب اعتراضات، سينه چاکان ولی فقيه احساس کردند ديگر به امام شدن خامنه ای نيازی يا اميدی نيست.
آيتالله العظمی
خامنهای حتی برای بخش فقه گرای اقتدارگرايان (جامعهی روحانيت مبارز، جامعه مدرسين حوزهی علميهی قم و حزب موتلفه) هيچگاه مرجع تقليد نبوده است. به همين لحاظ به کار گيری لقب فوق همانند بسياری ديگر از القاب خامنهای تحت تاثير شرايط سياسی و ميزان و نوع انتقاداتی بوده است که به سوی خامنهای روان می شدهاند.
در دو دههی گذشته هرگاه مشروعيت مذهبی خامنهای و صلاحيت وی به عنوان ولی فقيه از سوی شيعيان مخالف حکومت يا حتی باورمندان به ولايت فقيه (اما مخالف خامنهای) زير سوال رفته سر و کلهی عنوان آيهالله العظمی در رسانههای دولتی و بالاخص رسانههای دولتی مذهبی پيدا شده است. اما اين عنوان نيز همانند "امام خامنهای" به قامت وی دوختنی نبوده است.
حتی رسانههای خارجی، برخی رسانههای فارسی زبان خارج کشور، و برخی منتقدان حکومت عنوان آيهالله را برای احترام در پيش نام وی قرار می دهند و نه باور به اين که وی يک شبه پس از رای خبرگان از حجه الاسلام (يک روحانی معمولی) به آيهالله (فقيهی مبرز) ارتقا يافته باشد.
--------------------------------------------------------
نظرات مطرح در این مقاله الزاما دیدگاه رادیوفردا نیست.