در نخستین ماه از فصل زیبای پاییز، اردشیر محصص، هنرمند برجسته ایران، در نیویورک چشم از جهان فرو بست.
محصص را بنیانگذار کاریکاتور نوین ایران لقب داده اند. کاریکاتوریستی که احمد شاملو قلم او را تیغ جراحی می دانست نه ابزاری برای طراحی. هنرمندی که درباره او گفتند و نوشتند که روایتگر اگزیستانسیالیسم زمانه خویش است. کاریکاتوریستی که آثارش را با طراحی های «گویا» هم پایه می دانند.
و سرانجام هنرمندی که در دهه پنجاه خورشیدی و پس از تبدیل شدن به برجسته ترین چهره در فضای کاریکاتور روشنفکری در ایران، به نیویورک مهاجرت کرد.
حدودا سه ماه پیش بود وقتی که برگزاری نمایشگاه مهمی از آثار تقریبا همه عمر اردشیر محصص به همت نیکزاد نجومی (نقاش و گرافیست) و شیرین نشاط (هنرمند عکاس و فیلمساز) پس از دو سال در نیویورک داشت به سرانجام می رسید، به آن مناسبت ، یکی از برنامه های جنگ فرهنگی را ویژه اردشیر محصص قرار دادیم. آن روز هرگز فکر نمی کردم مدت زمان کوتاهی پس از آن برنامه ، باز هم یک برنامه از جنگ فرهنگی را باید به این هنرمند اختصاص دهیم آن هم به مناسبت درگذشت او!
با نیکزاد نجومی، هنرمند نقاشی که در طول سه دهه گذشته به اردشیر محصص نزدیک بوده و او و آثارش را به خوبی می شناسد بار دیگر به گفت و گو نشسته ایم.
رادیو فردا: آقای نجومی؛ نمایشگاه آثار محصص به همت شما و خانم شیرین نشاط درست چند ماه پیش از درگذشت این هنرمند در نیویورک برگزار شد. آیا این نمایشگاه با استقبالی که انتظار داشتید روبرو شد؟
نیکزاد نجومی: این نمایشگاه شاید مهمترین نمایشگاهی بود که در تمام زندگی اردشیر برایش گذاشته شد و خوشبختانه در زمان حیاتش هم اتفاق افتاد.
- «تمام شعله زندگی که در اردشیر زنده و روشن بود فقط و فقط به خاطرعشق به کارش بود. اینبیماری به نقطه ای در مغز که حرکات انسان را کنترل می کند صدمه می زند و او سعی میکرد علیرغم بیماری کار کند. زندگی او بدون کار معنا نداشت. تمام عشق او این بودکه بتواند در طول روز چند ساعت کار کند و تا آخرین روز حیاتش هم از کار کردن دستبر نداشت.»
در طول مدت زمان دو ماهی که نمایشگاه برگزار شد از سوی مهمترین
نشریات و بهترین روزنامه ها و مجلات نیویورک مورد استقبال قرار گرفت و منتقدان بسیاری در مورد این نمایشگاه نوشتند. این بهترین اتفاقی است که می شود در مورد یک نمایشگاه متصور شد و اردشیر همه اینها را دید.
آخرین بار حدود سه ماه پیش وقتی با شما صحبت کردم اظهار امیدواری کردید که برگزاری این نمایشگاه، محصص را از گوشه گیری و انزوا دوباره به متن هنر نیویورک بازگرداند، آیا این اتفاق افتاد؟
می توانم بگویم دقیقا این اتفاق افتاد. دستکم چند گالری معتبر که خودم با آنها در ارتباط بودم، در مورد نمایش آثارش اظهار نظر کردند و مایل بودند که کارهای او را ببینند. دلیل این تمایل نیز استقبال بی نظیر مجلات و روزنامه های هنری نیویورک بود.
خانم «کارول روزنبرگ » منتقد نیویورک تایمز مطلبی نوشت در مورد خصوصیات خاص کارهای این هنرمند و اینکه چطور یک هنر محلی جهشی بین المللی و جهانی پیدا کرده است و ما اکنون این کارها را در ردیف مهمترین کارهای گرافیک جهان می بینیم.
آیا این منتقدین در همین نمایشگاه بود که با آثارش آشنا شدند؟ قبلا این کارها را ندیده بودند؟
حدس من این است که تا پیش ازاین نمایشگاه با آثارش آشنا نبودند. برای اینکه الان حدود سی سالی می شد که نمایشگاه مهمی از آثار اردشیر برگزار نشده بود و بنابر این این اولین نمایشگاهی از آثار محصص بود که با آن روبرو می شدند؛ و برایشان شگفت آور بود که طراحی ایرانی وجود دارد که می تواند با این قدرت اجرایی با بهترین طراحان جهان مقابله کند.
به غیر از قدرت اجرا، محتوای کارها هم به گونه ای بود که هیچ کدام ازاین بینندگان نمی توانستند بدون توقف و تامل و تاثیر پذیری از کنار کارها رد شوند.
تاثیر این استقبال روی شخص محصص چه بود؟
من به طور دائم با او در تماس بودم و مرتب با هم صحبت می کردیم. به خوبی می دیدم که روز به روز حالش بهتر می شود و لبخندش بیشتر می شود. حرف زدنش بیشتر می شد. می توانم بگویم این نمایشگاه تاثیرات بسیار مثبتی در روحیه اردشیر داشت. او از اینکه مردم جهان فرصت شناخت آثارش را پیدا کرده بودند خوشحال بود. و به همین خاطر هر روز صبح به من زنگ می زد و می پرسید دیگه چه خبر؟
محصص همان زمانی که به نیویورک مهاجرت کرد نیز با استقبال خوبی از سوی جامعه هنری آمریکا مواجه شد و تا مدتی هم با نشریات معتبری چون نیویورک تایمز کار می کرد. اما چطور شد که به مدت سه دهه، این گونه به انزوا رفت و در سکوت و ناشناختگی در نیویورک زندگی کرد؟
ببینید ؛ نیویورک جای ساده ای نیست. همان شناخت اولیه ای هم که از اردشیر داشتند به خاطر فعالیتش در روزنامه ها بود- روزنامه هایی مثل نیویورک تایمز یا سایر مجلاتی که اردشیر برای آنان طراحی می کرد- درست است که اینها کارهای خوبی بودند اما در سطح کارهای هنری اصلی نیویورک نیستند.
یعنی شما باید ازاین مرحله گذر کنید تا وارد عرصه واقعی کارهای هنری در آمریکا شوید و اردشیر در حال گذار از این مرحله بود. لازم بود کار او از مرحله روزنامه ای به مرحله ورود به گالری و سطح گرافیک هنری می رسید.
مدل اردشیر «ساوول استاین برگ» (۱۹۱۴-۱۹۹۹) کارتونیست بزرگ آمریکایی بود که دیگر کارهایش از مرحله کارتون گذشته و وارد محیط اصلی هنری نیویورک شده و تبدیل به یکی از نقاشان اصلی نیویورک شده بود.
اردشیر این مدل را در نظر داشت و می رفت که به اینسمت برود که بدبختانه خیلی زود گرفتار این بیماری شد و صدمه بسیاری که بیماریپارکینسون از سن ۴۲ سالگی به او زد در نهایت او را از پا انداخت.
در این سال های بیماری، می توانست کار کند یا این که بیماری مانع کارش شده بود؟
نه، نه. تمام شعله زندگی که در اردشیر زنده و روشن بود فقط و فقط به خاطرعشق به کارش بود. این بیماری به نقطه ای در مغز که حرکات انسان را کنترل می کند صدمه می زند و او سعی می کرد علیرغم بیماری کار کند. زندگی او بدون کار معنا نداشت. تمام عشق او این بود که بتواند در طول روز چند ساعت کار کند و تا آخرین روز حیاتش هم از کار کردن دست بر نداشت.
با وجود این بیماری واقعا می توانست خطوط را روی کاغذ بگذارد؟
بر خلاف خیلی ها که کارهای اولیه اردشیر را دوست دارند اما من فکر می کنم کارهای اردشیر دراین اواخر تبدیل به یکسری خطوط ساده و بی آلایش شده بودند که دیگر آن حالت تزیینی و آرایشی کارهای سابق را نداشت اما به طرح هایی بسیار زیبا تبدیل شده بودند که همچنان افکار طنز و شوخی و تصویر ویژه اردشیر در آن به خوبی دیده می شد.
اگر بخواهید توضیح بدهید که چرا محصص برای کاریکاتور ایران اهمیت داشت بهطور مشخص به چه نقاطی اشاره می کنید؟
اردشیر در ابتدای کار یک کارتونیست بود، یعنی کسی که با وقایع روزمره شوخی می کند و با نوعی افراط در تصویر این شوخی را نشان می دهد که باعث می شود مردم بخندند، اردشیر از این مرحله گذر کرد و کارش وارد نقد اجتماعی شد و بنیانگذار نقد اجتماعی در قالب کاریکاتور در ایران اردشیر محصص بود.
- «اردشیر در ابتدای کار یک کارتونیست بود، یعنی کسی که با وقایع روزمره شوخی می کند و با نوعی افراط در تصویر این شوخی را نشان می دهد که باعث می شود مردم بخندند، اردشیر از این مرحله گذر کرد و کارش وارد نقد اجتماعی شد و بنیانگذار نقد اجتماعی در قالب کاریکاتور در ایران اردشیر محصص بود.»
او بود که
این نگاه و تلقی را در طنز بوجود آورد و این زاویه دید را، نه تنها نسبت به جامعه خودش که نسبت به کل جهان داشت.
دومین ویژگی او «مهارتش در اجرا» بود. اجرای اردشیر بسیار قوی بود او اولین کسی بود که در ایران در مرحله اجرای کار وارد این حوزه شد و این دید در ایران یک نگاه جدید بود که برای ایران پنجاه سال پیش تازه بود.
او می توانست در حد یکی از طراحان مطرح جهان همچون «گویا» باشد یا گاهی حتی شانه به شانه پیکاسو بزند. و از همه مهمتر می توانست همچون استاین برگ باشد.
آیا اردشیر محصص در منش شخصی و زندگی فردی اش نیز مثل آثارش تلخ اندیش بود؟
او فارغ از فضای کار اصلا فرد تلخ اندیشی نبود، زندگی را دوست داشت و دلش می خواست بهترین جای دنیا زندگی کند، خوب بپوشد و در زیباترین مکان ها کار کند. او عاشق زندگی بود، مطالعه کردن و خواندن و نوشتن را دوست داشت و تمام این کارها را با شوخی و طنز توام می کرد.
شما گفتید که منتقدین نیویورک از او بسیار تمجید کردند، چه ویژگی در کار اردشیر محصص بود که یک منتقد نیویورکی که خودش از سنت دیرینه این گونه کارها، حداقل در اشکال دیگرش در غرب، می آید، در برابر کار اردشیر بایستد و او را تحسین کند؟
دو چیز قابل اهمیت بود، یکی طنز خاص در کارش. مجموعه کارهایش که در کتابخانه کنگره آمریکا وجود دارد یک مجموعه طنز بی نظیر در تاریخ طراحی جهان است و خود این طرح ها نیز تیترها و نوشته هایی دارد که گویای یک نوع برخورد طنزالود تراژیک است که کمتر جایی شاهد آن هستید و دوم هم همانطور که گفتم اجرای قوی اردشیر بود که منجر به جلب توجه شد.
حرکات اگزجره شده کارتونیستی را در این کارها نمی بینید بلکه یک رئالیسم اکسپرسیونیستی را در این کارها می بینید که منتقدان آمریکایی آنها را در کارش دیدند و تمجید کردند.
حالا که اردشیر محصص دیگر در میان ما نیست آیا تلاشی برای معرفی اردشیر به نسل جوانی که در ایران زندگی می کنند انجام خواهد گرفت؟ خصوصا درباره آثار متاخرش ؟مثلا سایتی راه اندازی شود یا اینکه مجموعه آثارش منتشر شود؟
ما هنوز اول راهیم، البته اینها کارهایی است که در آینده باید انجام شود. خوشبختانه کارهایش دسته بندی شده و به دقت نگهداری می شود. باید تلاش شود که کتابهایی چاپ شود و این آثار در موزه ها نشان داده شوند و امیدوارم بشود در ایران نیز این آثار را به نمایش گذاشت.
آیا او کسی یا کسانی را در وصیتنامه احتمالی به عنوان متولی آثارش معرفی نکرده است؟
او در طول پنج - شش ماه گذشته در حال نگارش وصیتنامه ای بود تا عده ای تعیین شوند. اسم هایی هم آنجا هست و قرار بود زیر نظر خودش هم کارهایی انجام شود. منتها مشکلاتی در متن وصیتنامه وجود داشت و تغییراتی بایستی صورت می گرفت اما با مرگ ناگهانی او این وصیتنامه نیز ناتمام ماند و امضاء نشد .