پس از گذشت شش سال از دولت احمدی نژاد و رفت و آمد بسياری از وزرا و معاونين، اکنون به خوبی می توان بازيگران اصلی دولت يعنی چهرههای ماندگار و موثر آن را تشخيص داد. برای شناخت اين دولت بايد ديد اين بازيگران اصلی چه مشخصاتی دارند، پيشينهی آنها چيست، چه باورها و اعتقادات و رفتارهايی، و چه نقشی در کنشهای سياسی دارند.
بهترين توصيف کنندگان اين بازيگران افرادی هستند نزديک به آنها در دستگاههای امنيتی و نظامی و نيز در گروههای سياسی اقتدارگرا که نقشی عمده ای در بر آمدن دولت احمدی نژاد به قدرت يا ماندن وی در قدرت داشتهاند. سخن مخالفان اصلاح طلب يا مقيم خارج اين افراد همواره با ترديد ناشی از بی اطلاعی يا براندازی سياسی مواجه می شود اما اين ترديدها در مورد اقتدارگرايان مطرح نخواهند بود.
بی ثبات ترين دولت جمهوری اسلامی
چهرههای ماندگار دولت مير حسين موسوی عبارت بودند از محمد محمدی ری شهری، بهزاد نبوی، محسن رفيق دوست، حسن حبيبی، محمد خاتمی، و غلامرضا آقازاده (به ترتيب وزرای اطلاعات، صنايع سنگين، سپاه، دادگستری، ارشاد و نفت).
چهرههای ماندگار دولت هاشمی عبارت بودند از علی فلاحيان، غلامرضا آقازاده، بيژن زنگنه، محمد رضا نعمت زاده، اسماعيل شوشتری و علی اکبر ولايتی (به ترتيب وزرای اطلاعات، نفت، نيرو، صنايع، دادگستری و خارجه در هر دو دوره).
چهرههای ماندگار دولت خاتمی عبارت بودند از حبيب بی طرف، بيژن زنگنه، مصطفی معين، کمال خرازی، علی شمخانی، اسماعيل شوشتری و محمد شريعتمداری (به ترتيب وزرای نيرو، نفت، آموزش عالی، خارجه، دفاع، دادگستری و بازرگانی). اين وزرا در هر سه دوره بر اساس سوابق انقلابی (بالاخص در دوره موسوی)، روابط و گروه بندیهای سياسی، تجربهی مديريت و مصالحه ميان جناحها و دولت و رهبری انتخاب می شدند.
اما در کابينهی احمدی نژاد اين چهرهها را نبايد در ميان وزرای تخصصی جستجو کرد. کابينههای احمدی نژاد از اين حيث به شدت بی ثبات بودهاند. هيچ وزيری در همه شش سال عمر دولت در يک وزارتخانه مشغول به کار نبوده است. آنها که از اول با احمدی نژاد بودهاند بيشتر نيروهای همراه و همفکر رئيس دولتاند که در موقعيتهای مختلف همراه با وی ماندهاند. چهار چهرهی ماندگار دولت يعنی محمد رضا رحيمی (معاون اول در دورهی دوم)، اسفنديار رحيم مشايی (معاون احمدی نژاد در دورهی اول و رئيس دفتر در دورهی دوم)، صادق محصولی (مشاور و وزير کشور در دورهی اول و وزير رفاه در دورهی دوم) و حميد بقايی (رئيس سازمان ميراث فرهنگی، معاون رئيس جمهور و دبير شورای هماهنگی مناطق آزاد، و معاون اجرايی احمدی نژاد) چهرههای ماندگار دولت احمدی نژادند.
منابع خودی بدون تکذيب
برای شناخت اين چهار نفر بهتر آن است که به توصيف آنها از زبان همپيمانان اقتدارگرايان رجوع کنيم تا شائبهی مخالفت ايدئولوژيک در اين توصيفات به مشام نرسد.
نامه رضا گلپور، نويسنده کتاب «شنود اشباح» و از عناصر اطلاعاتی يا نزديک به وزارت اطلاعات در جناح نظامی گرايان، به اسفنديار رحيم مشايی (که ذيلا بخشی از آن خواهد آمد) با هدف ارتباط دادن مشايی و خانوادهاش با مجاهدين خلق نوشته شده تا از وی تحت حکومت ولايت فقيه سلب اعتبار شود.
اما آنچه در اين نامه جالب است سوابق مشايی و رفتار ماموران اطلاعاتی و نظامی رژيم با متهمان است که پس از انتشار نامه مورد تکذيب واقع نشد. برای شناخت رحيمی بايد به سراغ نادران، عضو مجلس و از نزديکان احمد توکلی رفت.
برای صادق محصولی بهتر است به سخنان افروغ و ونايی توجه کنيم. در مورد حميد بقايی نيز بايد مطالب سايت تابناک را خواند. بدين ترتيب، چهرههای ماندگار دولت احمدی نژاد با روايت خودیها معرفی می شوند. در اين ميان تنها برخی اتهامات مربوط به رحيمی بی اساس و نسنجيده معرفی شدهاند اما به گفته منابع متعدد پرونده وی در قوه قضايی در جريان بوده است.
نمونههای شخصيتی همکاران احمدی نژاد: امنيتی/نظامی، بساز و بفروش، دانشگاهی قلابی، کارمند اخراجی
اين چهار نفر، نماينده چهار نوع پيشينه در بازيگران اين دوره هستند: امنيتی و نظامی (مشايی)، بورس باز و بساز و بفروش (محصولی)، دانشگاهی قلابی و دلال سياسی (رحيمی) و کارمند اخراجی (بقايی).
اين چهار نفر تيم نسبتا کاملی را شکل می دهند: بورس باز و بساز و بفروش مسئول تامين هزينههای تبليغاتی برای فعاليتهای سياسی از جيب مردم پيش از رسيدن به قدرت بود که اين نقش را پس از رسيدن به قدرت به دلال سياسی (برای سند سازی و اختلاس) واگذار کرده است، نيروی امنيتی و نظامی نقش هماهنگ کننده را در دولت بازی می کند، دلالان سياسی مشغول مديريت جريانها و رويدادهای سياسی با اتکا به قوای قهريه و منابع مالی دولتی (از مجرای سند سازی و اختلاس) و نيز انتقال منابع به نيروهای امنيتی هستند و کارمندان اخراجی (نه به دليل مخالفت با دولت يا افشاگری يا دگر باشی و دگر انديشی) بازگشته به دولت نيز فعاليتهای اجرايی را هماهنگ می کنند.
صادق محصولی از نگاه افروغ، ونايی
«تصور کنيد وزيری که از راه بورس بازی و بساز و بفروشی به ثروتهای کلان رسيده است با اين وزارتخانه ثروتمند [وزارت نفت] چه خواهد کرد.» (افروغ، بی بی سی فارسی، ۲۱ آبان ۱۳۸۷)
«آقای محصولی بايد بگويد آيا اين درست است که ايشان با قطع درختان در شهرداری تهران، ساخت و ساز کردهاند؟ آيا درست است ايشان از ترانزيت سوخت استفاده کردهاند؟ آيا درست است که ايشان وام کلان گرفتهاند؟» (حسن ونايی نماينده ملاير در جلسه بررسی صلاحيت صادق محصولی وزير پيشنهادی دولت برای تصدی وزارت کشور، الف، ۲۸ آبان ۱۳۸۷)
محمد رضا رحيمی از نگاه نادران و سایت «الف»
«در رابطه با مکاتبهای که با دبير محترم کميسيون بررسی نشريات علمی کشور هم داشتهايد...علاوه بر اينکه برای برای خودتان ادعای دکترا کردهايد برای آقای صيقلانی هم از عنوان دکتر استفاده کردهايد. آيا ممکن است اين جانب را... در جريان دکترا داشتن خودتان و آقای صيقلانی قرار دهيد؟ ...در جريان انتخابات مجلس هشتم توسط آقای جابر ابدالی پول هايی را بين نامزدهای مجلس توزيع کردهايد. آيا ممکن است نسبت به منشاء اين پولها توضيح بفرمایيد...لابد اطلاع داريد آقايان جابر ابدالی، حمزه نويس و مسعودی در چه شرايطی هستند. از اينکه تا به حال چه گفتهاند بنده بی اطلاعم، لکن ...توضيح بفرمایيد که چکهای چند ميليارد تومانی و چند صد ميليون تومانی که به حساب شما واريز شده است از چه حسابهايی و مربوط به چه افرادی است؟» (الياس نادران خطاب به رحيمی، تابناک، ۱۰ اسفند ۱۳۸۸)
«رحيمی رئيس حلقه خيابان فاطمی است که در مورد منابع فاسد و توزيع آنها تصميمگيری میکرد و تقريبا تمام اعضای اين حلقه به جز وی دستگير شدند.» (آفتاب، ۱۷ فروردين ۱۳۸۹)
«جابر الف بعد از مذاکره با برخی از شرکا پيشنهاد تهيه يک خانه مسکونی برای پيگيری کارها، خارج از ساختمانهای دولتی را می دهد و اين پيشنهاد مورد قبول اعضا قرار می گيرد. از همين رو وی مسئول پيگيری و تهيه يک محفل تيمی می شود. در نهايت از دختر خواهر ناتنی خود در خواست می کند که خانه بلااستفادهاش در خيابان فاطمی را در اختيار وی قرار دهد. جابر فردی است که در انتخابات مجلس هشتم، چکهايی با مبالغ قابل توجه در اختيار برخی نمايندگان مجلس قرار می داده است. وی همچنين در ماجرای يک استيضاح چکهايی را برای برخی افراد صاحب رای و نفوذ صادر می کند.
جابر الف اين چکها را با هماهنگی آقای (....) می کشيده است. او که به دليل تخلفات متعدد از بيمه ايران اخراج می شود، بدون آنکه سابقه استخدامی داشته باشد در يک نهاد نظارتی به عنوان نماينده اين نهاد، اسناد بيمه ايران را رسيدگی می کند و آتش اصلی گزارش جنجالی بيمه ايران را تهيه می نمايد. وی که به علت حمل و فروش مواد مخدر محکوميت دارد، وظيفه کار چاق کنی برای برخی افراد سياسی را برعهده داشته و بيشتر هرينههای خود را از حساب آقای (....) برداشت می کرده است.
به طور مشخص وی دو چک به مبلغ ۷۰۰ ميليون تومان و دو ميليارد تومان از حساب آقای (....) برداشت کرده است. وی با اينکه مسؤوليت اصلی خانه فاطمی را نداشته، اما کليه هماهنگیها و برنامه ريزیها را در اين خانه انجام می داده است. يکی از کارهايی که در خانه فاطمی برنامه ريزی می شود، اختلاس و سوء استفاده از بيمه کرج است. پروندهای که چندی پيش از سوی قوه قضائيه به عنوان پرونده بزرگ فساد اقتصادی نام گرفت. مطابق برنامه ريزیهای صورت گرفته در خانه فاطمی، "مصطفی ح" (از مسؤولين ارشد بيمه ايران کرج) ماموريت می گيرد تا با به جريان انداختن مجدد پرونده های مختومه، از بيمه اختلاس کند. "مصطفی ح" اين پولها را پس از اختلاس به حساب جابر الف واريز می نمايد.
در خانه فاطمی فرد ديگری به نام "م" از مسؤولين وقت استانداری تهران نيز رفت و آمد داشته است. "م" در اسفند ۸۷ دستگير می شود. اتهام وی اين بوده که درآمدهای متفرقه استانداری را به مصرف شخصی می رسانده است. نقش "م"در خانه فاطمی قابل توجه و محرز می باشد. کليه سوء استفاده های مالی توسط مثلث آقای(....)، "م" و "جابر الف" در خانه فاطمی برنامه ريزی می شده است." (الف، ۱۱ مهر ۱۳۸۹) (به جای پرانتزها و سه نقطه بگذاريد محمد رضا رحيمی)
«اواخر مجلس هفتم، ميليونها تومان پول از سوی رئيس وقت ديوان محاسبات توزيع شد و منبع آن مشخص نشد. بايد توضيح داده شود که اين اقدام با چه نيتی بوده است؟...اقداماتی که منجر به بستن حسابهای افراد و ممنوع الخروجی برخی افراد ديگر شده که در حيطه مسئوليت ديوان محاسبات نبوده و حتی مراحل قانونی خود را طی نکرده و صرفا پرونده سازی بوده است را بايد رسيدگی و بررسی کرد و گزارش آن را به افکار عمومی ارائه داد.» (الياس نادران، الف، ۷ دی، ۱۳۸۹)
اسفنديار رحيم مشايی از نگاه گلپور
«اسفنديار رحيم مشايی معروف به مرتضی محبّ الاوليا (متولّد آبان ۱۳۳۹ رامسر) عضو فعّال و پيگير تأسيس تشکيلات انجمن حجّتیّه در روستاها و شهرستانهای استان مازندران؛ مسئول عملیّات واحد اطّلاعات سپاه مازندران؛ عضو شورای تأمين آذربايجان غربی؛ عضویّت در وزارت اطّلاعات؛ مسئولیّت در فرمانداری کردستان؛ مسئولیّت راديو تهران و راديو پيام در صدا و سيما؛ مدير کلّ اجتماعی وزارت کشور؛ معاونت اجتماعی و فرهنگی شهردار و رياست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ معاون و (بدون کمترين سوء ظن) عقل منفصل آقای احمدی نژاد در دوره ی اوّل رياست جمهوری... در حال حاضرحداقل دارای ۱۸ عنوان رسمی اعطا شده توسّط آقای “احمدی نژاد...
خواهرش اشرف به همراه طاهره ذ ( بعد ها همسر اسفنديار ) تحت تأثير روابط تشکيلاتی فردی به نام خانم جعفری بودهاند. تنها برادر تنی او کوروش رحيمی ( باز هم با تغيير فاميلی) می باشد... پسرش آرش با نام خانوادگی کوشا (باز هم تغيير فاميلی) رئيس فعلی باشگاه سايپا است...
منافقين در ارديبهشت سال ۶۰ با به کارگيری تيم عملیّات ۱۱ نفره (حميد ق، کوروش رحيمی و هوشنگ رحيم مشايی، و داراب ج ، رستم ط و ...) ضمن محاصره کامل و مسدود کردن خيابان اصلی و ورودیهای سادات محلّهی رامسر، با شلّيکهای بی هدف و ايجاد رعب و وحشت به بانکهای صادرات و ملّی حمله کرده و اقدام به سرقت وجوهات نقدی چندين ميليونی نمودند. در جريان اين حمله يکی از پاسداران سپاه به نام سیّد موسوی مجروح می گردد. تحت فشار دخالت مستقيم اسفنديار هيچ کدام از افراد اين تيم ( به جز رستم ط) دستگير نمی شوند. پس از مدّتی نيز با مرگ به شدّت مشکوک رستم و هوشنگ در فاصلهی کوتاهی از زمان سرقت امکان عملی پيگيری کور می گردد.
صبح روز ۱۲/۳/۱۳۶۰ مسئول واحد اطّلاعات و اسفنديار (جانشين او) فرماندهی عملیّات سپاه ،(شهيد) شمس الدّين فرجی را احضار و از وی می خواهند تا نسبت به انهدام پايگاه منافقين در جنگلهای معروف به دالخانی اقدام کنند. شهيد فرجی تيمهای عملیّاتی را جهت محاصره به منطقه اعزام می کند و با فرارسيدن شب، خود به مقرّ حوزه مقاومت بسيج کالش محلّه مراجعه و صبح روز ۱۳ خرداد به همراه ۷ نفر با يک خودروی لندرور (درست لحظاتی بعد از آنکه يک آمبولانس سپاه با دو سرنشين به نام های اصغر سهيلی و حبيب خداياری به طرف منطقه حرکت کرده بودند) به سمت دالخانی حرکت می کنند که در دالخانی{جادهی هريس : بين رامسر و تنکابن : جنگلهای دالخانی} به کمين منافقين افتاده و همگی به جز يک بسيجی به نام شعبان ايزکی به شهادت می رسند. (از عجايب و غير قابل توجيه عقلی است که روی آمبولانس سپاه هيچ عملیّاتی انجام نمی شود) از ديگر سو منافقينی که از شب قبل در محاصره قرار داشتند ؛ با شلّيک بی موقع يک نفر فرار می نمايند. در نهايت ۳ نفر از منافقين (رحيم عمويی، مختارخان طالشی، بهمن رحيميان) در پايين جنگل دستگير می شوند. رحيم عمويی اعتراف می کند گرای اين عملیّات از مقر سپاه به منافقين داده شده بود...شهدای دالخانی: علی حلاجيان، محمد خلعتبری، علی کريمی، فلاحت پيشه...
در بررسی بيشتر مشخّص می شود که دو تن از منافقين (داوود طالش شريفی و ايرج يوسف طالشی) جزء اعضای تيم عمليات کمين و عامل دريافت و انتقال اطّلاعات در خصوص زمان تردّد لندرور سپاه بوده اند . (نامبردگان قبلاً توسّط سپاه دستگير و با مساعدت اسفنديار در قبال وثيقه آزاد و سپس متواری شده بودند.) پس از آنکه نهايتاً داوود طالش شريفی دستگير می شود، با ممانعت اسفنديار زندانبان وديگران موفّق به برقراری ارتباط با داوود جهت اخذ اطّلاعات لازم درباره ی عمليات کمين منافقين نمی شوند. باز هم بهت آور است که در اثنای اين کش و قوس، داوود طالش شريفی ظاهراً حسب دستور اسفنديار بدون توضيح قانع کننده اعدام انقلابی می گردد...
برای درک پيچيدگی اين موضوع تنها از باب نمونه می توان برای تقريب به ذهن، حمله گروهک نفاق و همکاران گروهک پيکاری ايشان در ۱۶/۱/۱۳۶۰ را به پايگاه بسيج شهر کتالم مرور نمود: در اين تاريخ طیّ يک عملیّات، منافقين با به کار گيری تيم ۱۳ نفره ( از جمله کورش رحيم مشايی، مرتضی غلام کلايه، محمود طالش بهرامی، بهروز قربانی، عيسی سامليان، مرتضی شکوری، سعيد ايمانی و ...) با کمک و همراهی يک عامل نفوذی به نام طاهر چمنی در ساعت ۳ بامداد با نارنجک و سلاحهای سبک به مقرّ حوزه ی بسيج شهر کتالم حمله کرده که در جريان آن فرمانده ی وقت حوزه نظام الدّين خلعتبری و حجّت الله رستگاری به شهادت رسيدند.
بعد از دستگيری طاهرچمنی و اعتراف او به دست داشتن و هدايت عملیّات توسّط کورش با استفاده از شنود مکالمات، مخفيگاه وی لو رفته و نهايتاً در تهران دستگير می شود .چهار نفر از اعضای سپاه رامسر به نامهای (شهيد) علی سليمان نژاد فرمانده ی وقت سپاه رامسر، هادی پيامی، عادل مشايی و بهرام قربانيان در مسير انتقال کورش به رامسر پس از اعتراف صريح وی به دست داشتن در آن عملیّات و با علم به اينکه اسفنديار مانع از اعدام برادرِ تنی خود خواهد شد، مشورت نمودند که سريعاً او بايد اعدام گردد، امّا با توجّه به محدودیّتهای شرعی و دادستانی، او را برای طی شدن مراحل قانونی رسيدگی تحويل برادرش اسفنديار می دهند.
... گفته شده اسفنديار بدون حکم دادستانی ۶ نفر منافق ديگرتحت امر برادرش راکه دستگير شده بودند توسّط همان چهار نفر پاسدار، بدون محاکمهی قضايی و به عنوان خونخواهی شهدای پايگاه بسيج اعدام نموده وسپس با تهديد به افشا آنها را مجبور به سکوت پيرامون برادرش می نمايد. حمله به پايگاه بسيج، دو شاهد جدّی نيز داشت... با تلاش شرم آور و غير قابل توجيه اسفنديار، کورش ابتدا به حبس ابد و سپس با اعلام توّاب شدن به سه سال حبس محکوم گرديد.
بازجويی از متّهمهای به نام طاهره ذ از تنکابن که در جريان عملیّات مسلّحانه بر عليه سپاه در خانه ی تيمی دستگير شده بود و حين دستگيری اقدام به خوردن سيانور نموده (ولی با هوشياری واحد عمل کنندهی سپاه از هلاکت نجات يافته بود) با اصرار اسفنديار در اختيار او قرار گرفت. اسفنديار در جريان بازجويی از خانم فوق الذّکر (که چندين فقره سابقه ی محاربه داشته و حکم تعزير در مورد او صادر شده بود)، و ظاهراً جهت اخذ معلومات عملیّاتیاش به او علاقمند شده و بعدها با او ازدواج می کند در حال حاضر همسر رسمی اوّل او (مادرِ پسرش رضا و مادر زنِ پسر آقای احمدی نژاد) است.» (تغيير، ۲ آذر ۱۳۸۹)
حميد بقايی به روايت تابناک
«مشايی وقتی از راديو تهران به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران رفت تا در کنار يار ديرينهاش محمود احمدی نژاد باشد، افرادی مثل حميد بقايی، آرش کوشا، مجيد هاشمی و علی اصغر پرهيزگار ـ دو فرد اخير تحصيلات ديپلم و زير ديپلم دارند ـ را که همگی دوستان نزديک او بودند، با خود به آنجا برد. اما اين افراد به ميل خود راديو را ترک نکردند، در واقع اخراجیهای راديو بودند. دکتر خجسته مدير وقت راديو که اهل تسامح است و با رفتاری پدرانه شيوههای تربيتی را نسبت به زيرمجموعه خود به کار میبندد در مورد اين افراد و رفتار آنها تسامح و اغماض را کنار گذاشت و با دستور اکيد آنها را از راديو اخراج کرد. حميد بقايی در راديو تهران مسئول سايت بود و در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بعد از اخراج از راديو رئيس دفتر مشايی شد... با کوچ مشايی به سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری او نيز يک شبه پلههای ترقی را پيمود و حکم قائم مقامی و ... رياست را از آن خود کرد.» (بقايی و همراهانش چه سابقهای دارند، تابناک، ۸ مرداد ۱۳۸۸)
----------------------------------------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.
بهترين توصيف کنندگان اين بازيگران افرادی هستند نزديک به آنها در دستگاههای امنيتی و نظامی و نيز در گروههای سياسی اقتدارگرا که نقشی عمده ای در بر آمدن دولت احمدی نژاد به قدرت يا ماندن وی در قدرت داشتهاند. سخن مخالفان اصلاح طلب يا مقيم خارج اين افراد همواره با ترديد ناشی از بی اطلاعی يا براندازی سياسی مواجه می شود اما اين ترديدها در مورد اقتدارگرايان مطرح نخواهند بود.
بی ثبات ترين دولت جمهوری اسلامی
چهرههای ماندگار دولت مير حسين موسوی عبارت بودند از محمد محمدی ری شهری، بهزاد نبوی، محسن رفيق دوست، حسن حبيبی، محمد خاتمی، و غلامرضا آقازاده (به ترتيب وزرای اطلاعات، صنايع سنگين، سپاه، دادگستری، ارشاد و نفت).
چهرههای ماندگار دولت هاشمی عبارت بودند از علی فلاحيان، غلامرضا آقازاده، بيژن زنگنه، محمد رضا نعمت زاده، اسماعيل شوشتری و علی اکبر ولايتی (به ترتيب وزرای اطلاعات، نفت، نيرو، صنايع، دادگستری و خارجه در هر دو دوره).
چهرههای ماندگار دولت خاتمی عبارت بودند از حبيب بی طرف، بيژن زنگنه، مصطفی معين، کمال خرازی، علی شمخانی، اسماعيل شوشتری و محمد شريعتمداری (به ترتيب وزرای نيرو، نفت، آموزش عالی، خارجه، دفاع، دادگستری و بازرگانی). اين وزرا در هر سه دوره بر اساس سوابق انقلابی (بالاخص در دوره موسوی)، روابط و گروه بندیهای سياسی، تجربهی مديريت و مصالحه ميان جناحها و دولت و رهبری انتخاب می شدند.
اما در کابينهی احمدی نژاد اين چهرهها را نبايد در ميان وزرای تخصصی جستجو کرد. کابينههای احمدی نژاد از اين حيث به شدت بی ثبات بودهاند. هيچ وزيری در همه شش سال عمر دولت در يک وزارتخانه مشغول به کار نبوده است. آنها که از اول با احمدی نژاد بودهاند بيشتر نيروهای همراه و همفکر رئيس دولتاند که در موقعيتهای مختلف همراه با وی ماندهاند. چهار چهرهی ماندگار دولت يعنی محمد رضا رحيمی (معاون اول در دورهی دوم)، اسفنديار رحيم مشايی (معاون احمدی نژاد در دورهی اول و رئيس دفتر در دورهی دوم)، صادق محصولی (مشاور و وزير کشور در دورهی اول و وزير رفاه در دورهی دوم) و حميد بقايی (رئيس سازمان ميراث فرهنگی، معاون رئيس جمهور و دبير شورای هماهنگی مناطق آزاد، و معاون اجرايی احمدی نژاد) چهرههای ماندگار دولت احمدی نژادند.
منابع خودی بدون تکذيب
برای شناخت اين چهار نفر بهتر آن است که به توصيف آنها از زبان همپيمانان اقتدارگرايان رجوع کنيم تا شائبهی مخالفت ايدئولوژيک در اين توصيفات به مشام نرسد.
نامه رضا گلپور، نويسنده کتاب «شنود اشباح» و از عناصر اطلاعاتی يا نزديک به وزارت اطلاعات در جناح نظامی گرايان، به اسفنديار رحيم مشايی (که ذيلا بخشی از آن خواهد آمد) با هدف ارتباط دادن مشايی و خانوادهاش با مجاهدين خلق نوشته شده تا از وی تحت حکومت ولايت فقيه سلب اعتبار شود.
اما آنچه در اين نامه جالب است سوابق مشايی و رفتار ماموران اطلاعاتی و نظامی رژيم با متهمان است که پس از انتشار نامه مورد تکذيب واقع نشد. برای شناخت رحيمی بايد به سراغ نادران، عضو مجلس و از نزديکان احمد توکلی رفت.
برای صادق محصولی بهتر است به سخنان افروغ و ونايی توجه کنيم. در مورد حميد بقايی نيز بايد مطالب سايت تابناک را خواند. بدين ترتيب، چهرههای ماندگار دولت احمدی نژاد با روايت خودیها معرفی می شوند. در اين ميان تنها برخی اتهامات مربوط به رحيمی بی اساس و نسنجيده معرفی شدهاند اما به گفته منابع متعدد پرونده وی در قوه قضايی در جريان بوده است.
نمونههای شخصيتی همکاران احمدی نژاد: امنيتی/نظامی، بساز و بفروش، دانشگاهی قلابی، کارمند اخراجی
اين چهار نفر، نماينده چهار نوع پيشينه در بازيگران اين دوره هستند: امنيتی و نظامی (مشايی)، بورس باز و بساز و بفروش (محصولی)، دانشگاهی قلابی و دلال سياسی (رحيمی) و کارمند اخراجی (بقايی).
اين چهار نفر تيم نسبتا کاملی را شکل می دهند: بورس باز و بساز و بفروش مسئول تامين هزينههای تبليغاتی برای فعاليتهای سياسی از جيب مردم پيش از رسيدن به قدرت بود که اين نقش را پس از رسيدن به قدرت به دلال سياسی (برای سند سازی و اختلاس) واگذار کرده است، نيروی امنيتی و نظامی نقش هماهنگ کننده را در دولت بازی می کند، دلالان سياسی مشغول مديريت جريانها و رويدادهای سياسی با اتکا به قوای قهريه و منابع مالی دولتی (از مجرای سند سازی و اختلاس) و نيز انتقال منابع به نيروهای امنيتی هستند و کارمندان اخراجی (نه به دليل مخالفت با دولت يا افشاگری يا دگر باشی و دگر انديشی) بازگشته به دولت نيز فعاليتهای اجرايی را هماهنگ می کنند.
صادق محصولی از نگاه افروغ، ونايی
«تصور کنيد وزيری که از راه بورس بازی و بساز و بفروشی به ثروتهای کلان رسيده است با اين وزارتخانه ثروتمند [وزارت نفت] چه خواهد کرد.» (افروغ، بی بی سی فارسی، ۲۱ آبان ۱۳۸۷)
«آقای محصولی بايد بگويد آيا اين درست است که ايشان با قطع درختان در شهرداری تهران، ساخت و ساز کردهاند؟ آيا درست است ايشان از ترانزيت سوخت استفاده کردهاند؟ آيا درست است که ايشان وام کلان گرفتهاند؟» (حسن ونايی نماينده ملاير در جلسه بررسی صلاحيت صادق محصولی وزير پيشنهادی دولت برای تصدی وزارت کشور، الف، ۲۸ آبان ۱۳۸۷)
محمد رضا رحيمی از نگاه نادران و سایت «الف»
«در رابطه با مکاتبهای که با دبير محترم کميسيون بررسی نشريات علمی کشور هم داشتهايد...علاوه بر اينکه برای برای خودتان ادعای دکترا کردهايد برای آقای صيقلانی هم از عنوان دکتر استفاده کردهايد. آيا ممکن است اين جانب را... در جريان دکترا داشتن خودتان و آقای صيقلانی قرار دهيد؟ ...در جريان انتخابات مجلس هشتم توسط آقای جابر ابدالی پول هايی را بين نامزدهای مجلس توزيع کردهايد. آيا ممکن است نسبت به منشاء اين پولها توضيح بفرمایيد...لابد اطلاع داريد آقايان جابر ابدالی، حمزه نويس و مسعودی در چه شرايطی هستند. از اينکه تا به حال چه گفتهاند بنده بی اطلاعم، لکن ...توضيح بفرمایيد که چکهای چند ميليارد تومانی و چند صد ميليون تومانی که به حساب شما واريز شده است از چه حسابهايی و مربوط به چه افرادی است؟» (الياس نادران خطاب به رحيمی، تابناک، ۱۰ اسفند ۱۳۸۸)
«رحيمی رئيس حلقه خيابان فاطمی است که در مورد منابع فاسد و توزيع آنها تصميمگيری میکرد و تقريبا تمام اعضای اين حلقه به جز وی دستگير شدند.» (آفتاب، ۱۷ فروردين ۱۳۸۹)
«جابر الف بعد از مذاکره با برخی از شرکا پيشنهاد تهيه يک خانه مسکونی برای پيگيری کارها، خارج از ساختمانهای دولتی را می دهد و اين پيشنهاد مورد قبول اعضا قرار می گيرد. از همين رو وی مسئول پيگيری و تهيه يک محفل تيمی می شود. در نهايت از دختر خواهر ناتنی خود در خواست می کند که خانه بلااستفادهاش در خيابان فاطمی را در اختيار وی قرار دهد. جابر فردی است که در انتخابات مجلس هشتم، چکهايی با مبالغ قابل توجه در اختيار برخی نمايندگان مجلس قرار می داده است. وی همچنين در ماجرای يک استيضاح چکهايی را برای برخی افراد صاحب رای و نفوذ صادر می کند.
جابر الف اين چکها را با هماهنگی آقای (....) می کشيده است. او که به دليل تخلفات متعدد از بيمه ايران اخراج می شود، بدون آنکه سابقه استخدامی داشته باشد در يک نهاد نظارتی به عنوان نماينده اين نهاد، اسناد بيمه ايران را رسيدگی می کند و آتش اصلی گزارش جنجالی بيمه ايران را تهيه می نمايد. وی که به علت حمل و فروش مواد مخدر محکوميت دارد، وظيفه کار چاق کنی برای برخی افراد سياسی را برعهده داشته و بيشتر هرينههای خود را از حساب آقای (....) برداشت می کرده است.
به طور مشخص وی دو چک به مبلغ ۷۰۰ ميليون تومان و دو ميليارد تومان از حساب آقای (....) برداشت کرده است. وی با اينکه مسؤوليت اصلی خانه فاطمی را نداشته، اما کليه هماهنگیها و برنامه ريزیها را در اين خانه انجام می داده است. يکی از کارهايی که در خانه فاطمی برنامه ريزی می شود، اختلاس و سوء استفاده از بيمه کرج است. پروندهای که چندی پيش از سوی قوه قضائيه به عنوان پرونده بزرگ فساد اقتصادی نام گرفت. مطابق برنامه ريزیهای صورت گرفته در خانه فاطمی، "مصطفی ح" (از مسؤولين ارشد بيمه ايران کرج) ماموريت می گيرد تا با به جريان انداختن مجدد پرونده های مختومه، از بيمه اختلاس کند. "مصطفی ح" اين پولها را پس از اختلاس به حساب جابر الف واريز می نمايد.
در خانه فاطمی فرد ديگری به نام "م" از مسؤولين وقت استانداری تهران نيز رفت و آمد داشته است. "م" در اسفند ۸۷ دستگير می شود. اتهام وی اين بوده که درآمدهای متفرقه استانداری را به مصرف شخصی می رسانده است. نقش "م"در خانه فاطمی قابل توجه و محرز می باشد. کليه سوء استفاده های مالی توسط مثلث آقای(....)، "م" و "جابر الف" در خانه فاطمی برنامه ريزی می شده است." (الف، ۱۱ مهر ۱۳۸۹) (به جای پرانتزها و سه نقطه بگذاريد محمد رضا رحيمی)
«اواخر مجلس هفتم، ميليونها تومان پول از سوی رئيس وقت ديوان محاسبات توزيع شد و منبع آن مشخص نشد. بايد توضيح داده شود که اين اقدام با چه نيتی بوده است؟...اقداماتی که منجر به بستن حسابهای افراد و ممنوع الخروجی برخی افراد ديگر شده که در حيطه مسئوليت ديوان محاسبات نبوده و حتی مراحل قانونی خود را طی نکرده و صرفا پرونده سازی بوده است را بايد رسيدگی و بررسی کرد و گزارش آن را به افکار عمومی ارائه داد.» (الياس نادران، الف، ۷ دی، ۱۳۸۹)
اسفنديار رحيم مشايی از نگاه گلپور
«اسفنديار رحيم مشايی معروف به مرتضی محبّ الاوليا (متولّد آبان ۱۳۳۹ رامسر) عضو فعّال و پيگير تأسيس تشکيلات انجمن حجّتیّه در روستاها و شهرستانهای استان مازندران؛ مسئول عملیّات واحد اطّلاعات سپاه مازندران؛ عضو شورای تأمين آذربايجان غربی؛ عضویّت در وزارت اطّلاعات؛ مسئولیّت در فرمانداری کردستان؛ مسئولیّت راديو تهران و راديو پيام در صدا و سيما؛ مدير کلّ اجتماعی وزارت کشور؛ معاونت اجتماعی و فرهنگی شهردار و رياست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران؛ معاون و (بدون کمترين سوء ظن) عقل منفصل آقای احمدی نژاد در دوره ی اوّل رياست جمهوری... در حال حاضرحداقل دارای ۱۸ عنوان رسمی اعطا شده توسّط آقای “احمدی نژاد...
خواهرش اشرف به همراه طاهره ذ ( بعد ها همسر اسفنديار ) تحت تأثير روابط تشکيلاتی فردی به نام خانم جعفری بودهاند. تنها برادر تنی او کوروش رحيمی ( باز هم با تغيير فاميلی) می باشد... پسرش آرش با نام خانوادگی کوشا (باز هم تغيير فاميلی) رئيس فعلی باشگاه سايپا است...
منافقين در ارديبهشت سال ۶۰ با به کارگيری تيم عملیّات ۱۱ نفره (حميد ق، کوروش رحيمی و هوشنگ رحيم مشايی، و داراب ج ، رستم ط و ...) ضمن محاصره کامل و مسدود کردن خيابان اصلی و ورودیهای سادات محلّهی رامسر، با شلّيکهای بی هدف و ايجاد رعب و وحشت به بانکهای صادرات و ملّی حمله کرده و اقدام به سرقت وجوهات نقدی چندين ميليونی نمودند. در جريان اين حمله يکی از پاسداران سپاه به نام سیّد موسوی مجروح می گردد. تحت فشار دخالت مستقيم اسفنديار هيچ کدام از افراد اين تيم ( به جز رستم ط) دستگير نمی شوند. پس از مدّتی نيز با مرگ به شدّت مشکوک رستم و هوشنگ در فاصلهی کوتاهی از زمان سرقت امکان عملی پيگيری کور می گردد.
صبح روز ۱۲/۳/۱۳۶۰ مسئول واحد اطّلاعات و اسفنديار (جانشين او) فرماندهی عملیّات سپاه ،(شهيد) شمس الدّين فرجی را احضار و از وی می خواهند تا نسبت به انهدام پايگاه منافقين در جنگلهای معروف به دالخانی اقدام کنند. شهيد فرجی تيمهای عملیّاتی را جهت محاصره به منطقه اعزام می کند و با فرارسيدن شب، خود به مقرّ حوزه مقاومت بسيج کالش محلّه مراجعه و صبح روز ۱۳ خرداد به همراه ۷ نفر با يک خودروی لندرور (درست لحظاتی بعد از آنکه يک آمبولانس سپاه با دو سرنشين به نام های اصغر سهيلی و حبيب خداياری به طرف منطقه حرکت کرده بودند) به سمت دالخانی حرکت می کنند که در دالخانی{جادهی هريس : بين رامسر و تنکابن : جنگلهای دالخانی} به کمين منافقين افتاده و همگی به جز يک بسيجی به نام شعبان ايزکی به شهادت می رسند. (از عجايب و غير قابل توجيه عقلی است که روی آمبولانس سپاه هيچ عملیّاتی انجام نمی شود) از ديگر سو منافقينی که از شب قبل در محاصره قرار داشتند ؛ با شلّيک بی موقع يک نفر فرار می نمايند. در نهايت ۳ نفر از منافقين (رحيم عمويی، مختارخان طالشی، بهمن رحيميان) در پايين جنگل دستگير می شوند. رحيم عمويی اعتراف می کند گرای اين عملیّات از مقر سپاه به منافقين داده شده بود...شهدای دالخانی: علی حلاجيان، محمد خلعتبری، علی کريمی، فلاحت پيشه...
در بررسی بيشتر مشخّص می شود که دو تن از منافقين (داوود طالش شريفی و ايرج يوسف طالشی) جزء اعضای تيم عمليات کمين و عامل دريافت و انتقال اطّلاعات در خصوص زمان تردّد لندرور سپاه بوده اند . (نامبردگان قبلاً توسّط سپاه دستگير و با مساعدت اسفنديار در قبال وثيقه آزاد و سپس متواری شده بودند.) پس از آنکه نهايتاً داوود طالش شريفی دستگير می شود، با ممانعت اسفنديار زندانبان وديگران موفّق به برقراری ارتباط با داوود جهت اخذ اطّلاعات لازم درباره ی عمليات کمين منافقين نمی شوند. باز هم بهت آور است که در اثنای اين کش و قوس، داوود طالش شريفی ظاهراً حسب دستور اسفنديار بدون توضيح قانع کننده اعدام انقلابی می گردد...
برای درک پيچيدگی اين موضوع تنها از باب نمونه می توان برای تقريب به ذهن، حمله گروهک نفاق و همکاران گروهک پيکاری ايشان در ۱۶/۱/۱۳۶۰ را به پايگاه بسيج شهر کتالم مرور نمود: در اين تاريخ طیّ يک عملیّات، منافقين با به کار گيری تيم ۱۳ نفره ( از جمله کورش رحيم مشايی، مرتضی غلام کلايه، محمود طالش بهرامی، بهروز قربانی، عيسی سامليان، مرتضی شکوری، سعيد ايمانی و ...) با کمک و همراهی يک عامل نفوذی به نام طاهر چمنی در ساعت ۳ بامداد با نارنجک و سلاحهای سبک به مقرّ حوزه ی بسيج شهر کتالم حمله کرده که در جريان آن فرمانده ی وقت حوزه نظام الدّين خلعتبری و حجّت الله رستگاری به شهادت رسيدند.
بعد از دستگيری طاهرچمنی و اعتراف او به دست داشتن و هدايت عملیّات توسّط کورش با استفاده از شنود مکالمات، مخفيگاه وی لو رفته و نهايتاً در تهران دستگير می شود .چهار نفر از اعضای سپاه رامسر به نامهای (شهيد) علی سليمان نژاد فرمانده ی وقت سپاه رامسر، هادی پيامی، عادل مشايی و بهرام قربانيان در مسير انتقال کورش به رامسر پس از اعتراف صريح وی به دست داشتن در آن عملیّات و با علم به اينکه اسفنديار مانع از اعدام برادرِ تنی خود خواهد شد، مشورت نمودند که سريعاً او بايد اعدام گردد، امّا با توجّه به محدودیّتهای شرعی و دادستانی، او را برای طی شدن مراحل قانونی رسيدگی تحويل برادرش اسفنديار می دهند.
... گفته شده اسفنديار بدون حکم دادستانی ۶ نفر منافق ديگرتحت امر برادرش راکه دستگير شده بودند توسّط همان چهار نفر پاسدار، بدون محاکمهی قضايی و به عنوان خونخواهی شهدای پايگاه بسيج اعدام نموده وسپس با تهديد به افشا آنها را مجبور به سکوت پيرامون برادرش می نمايد. حمله به پايگاه بسيج، دو شاهد جدّی نيز داشت... با تلاش شرم آور و غير قابل توجيه اسفنديار، کورش ابتدا به حبس ابد و سپس با اعلام توّاب شدن به سه سال حبس محکوم گرديد.
بازجويی از متّهمهای به نام طاهره ذ از تنکابن که در جريان عملیّات مسلّحانه بر عليه سپاه در خانه ی تيمی دستگير شده بود و حين دستگيری اقدام به خوردن سيانور نموده (ولی با هوشياری واحد عمل کنندهی سپاه از هلاکت نجات يافته بود) با اصرار اسفنديار در اختيار او قرار گرفت. اسفنديار در جريان بازجويی از خانم فوق الذّکر (که چندين فقره سابقه ی محاربه داشته و حکم تعزير در مورد او صادر شده بود)، و ظاهراً جهت اخذ معلومات عملیّاتیاش به او علاقمند شده و بعدها با او ازدواج می کند در حال حاضر همسر رسمی اوّل او (مادرِ پسرش رضا و مادر زنِ پسر آقای احمدی نژاد) است.» (تغيير، ۲ آذر ۱۳۸۹)
حميد بقايی به روايت تابناک
«مشايی وقتی از راديو تهران به سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران رفت تا در کنار يار ديرينهاش محمود احمدی نژاد باشد، افرادی مثل حميد بقايی، آرش کوشا، مجيد هاشمی و علی اصغر پرهيزگار ـ دو فرد اخير تحصيلات ديپلم و زير ديپلم دارند ـ را که همگی دوستان نزديک او بودند، با خود به آنجا برد. اما اين افراد به ميل خود راديو را ترک نکردند، در واقع اخراجیهای راديو بودند. دکتر خجسته مدير وقت راديو که اهل تسامح است و با رفتاری پدرانه شيوههای تربيتی را نسبت به زيرمجموعه خود به کار میبندد در مورد اين افراد و رفتار آنها تسامح و اغماض را کنار گذاشت و با دستور اکيد آنها را از راديو اخراج کرد. حميد بقايی در راديو تهران مسئول سايت بود و در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بعد از اخراج از راديو رئيس دفتر مشايی شد... با کوچ مشايی به سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری او نيز يک شبه پلههای ترقی را پيمود و حکم قائم مقامی و ... رياست را از آن خود کرد.» (بقايی و همراهانش چه سابقهای دارند، تابناک، ۸ مرداد ۱۳۸۸)
----------------------------------------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این یادداشت الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.