باور نکردنی است که با گذشت بيست سال پس از ترور ناجوانمردانه دکتر شاپور بختيار، بنيانگذار و رهبر نهضت مقاومت ملی ايران، تمام مسائل و شرايطی که آغاز مقاومت و مبارزه با ديکتاتوری مذهبی و مقوله ولايت فقيه را، از همان روز های اول ظهور آيت الله خمينی اجتناب ناپذير ساخته بود، کماکان پا برجاست و رسالتی که با همت و از خود گذشتگی مردانی چون بختيار در زمانی که اکثريت مردم و بويژه نخبگان و روشنفکران جامعه ما «تصوير خمينی را در ماه می ديدند» آغاز گرديده بود، بايد امروز به دست نسل هایی که برخی از آنها حتی در زمان انقلاب به دنيا نيامده بودند و شاهد ايستادگی های شجاعانه او، از بحرانی ترين روزهای زمستان ۱۳۵۷ و تا روز قتلش نبودند، بايد به مقصد نهایی اش که استقرار يک نظام مردم سالار و سکولار در کشورمان است، برسد.
ترديدی نيست که موقعيت خاص بختيار و بويژه عدم وابستگی اش به دستگاه شاه يا خمينی و ايستادگی های پيگيرش در ۲۵ سال قبل از «انقلاب» و همين طور در روزهای بحرانی و سرنوشت سازی که منجر به پيروزی «انقلاب» در ايران گرديد، او را در وضعيتی کاملا استثنایی قرار داده بود تا با اعتباری بی نظير و غير قابل انکار، پرچم مبارزات ملی برای پياده کردن ميراث انقلاب مشروطيت ايران و مقابله با اسلام دولتی و واپسگرا را به دست گيرد و تا آخرين لحظه حياتش آن را رها نسازد.
آنهایی که از نزديک با بختيار در ارتباط بوده اند و با افکار و برداشت های سياسی او آشنایی کامل داشته اند، به راحتی صداقت، شجاعت و «کاريزمای سياسی» دکتر بختيار را از نزديک لمس کرده اند و آن شناختی است که هميشه برای آنها باقی خواهد ماند.
ترديدی نيست که به مانند هر انسان و بويژه يک مرد سياسی، بختيار نيز مرتکب اشتباهاتی شده است که می توان در صورت ارزيابی کارنامه سياسی او به آنها اشاره کرد.
هستند کسانی که همواره به دلايل شخصی و حقير خود، شخصيت سياسی بختيار را زير سوال برده و به دنبال ايجاد توهمات نادرست بوده اند که هرگز قادر به اثبات آنها نیستند. به طور مثال، يکی از ايراداتی که به بختيار وارد می شود، موضوع ارتباط وی با صدام حسين و توهماتی است که در ارتباط با همکاری او با عراقی ها در ايام جنگ خانمان سوز، از سوی اين و آن مطرح می شود.
ولی آنچه که همگی اين افراد به باد فراموشی می سپارند اين است که اگر تصور عموم مردم نسبت به اين گونه اتهامات نادرست چيزی جز باور کامل به سلامت و ميهن پرستی بختيار می بود، هرگز دعوت او را در تاريخ ۲۷ ارديبهشت ۱۳۶۴ برای شرکت در يک اعتراض ملی نسبت به سياست های جنگ طلبانه حاکميت نمی پذيرفتند و آن طور که در رسانه های معتبر بين المللی گزارش گرديد، موقعيت او را به عنوان معتبرترين چهره سياسی اپوزيسيون ايران به تثبيت نمی رساندند.
گذشته از آن، اشاره به اين واقعيت نيز ضروری است که به دستور بختيار، اولين اعلاميه نهضت مقاومت ملی ايران عليه حمله و اشغال خاک ايران توسط عوامل خارجی و تاکيد هميشگی او بر ارزش های مقدسی چون تماميت ارضی و استقلال ملی ايران، در اولين شماره نشريه «صدای ايران» (ارگان سازمان به زبان انگليسی) که سردبيری آن به عهده اينجانب بود در پی آغاز همکاری ما در اکتبر ۱۹۸۰ انتشار يافت.
بختيار توانست با تاسيس نهضت مقاومت ملی، بزرگترين سازمان سياسی «ليبرال – دمکرات» خارج از کشور را در ۳۲ سال گذشته بنيانگذاری و فعال سازد. ولی عدم تجربه کافی بختيار در امور مربوط به مديريت و فقدان يک استراتژی دراز مدت و خيلی مسائل ديگر که مطرح کردن و عيب گيری از آنها، آن هم سی سال بعد شايد کار دشواری نباشد، با توجه به تجربياتی که در سال های متعاقب پس از فوت او کسب کرده ايم که شايد در راس همگی آنها، دست کم گرفتن قوت و قدرت نظام اسلامی در سال های نخست بعد از «انقلاب» و حمايت ويژه و پشت پرده ای که از سوی قدرت های خارجی از آن می شد، همگی دست به دست هم دادند تا حرکت بختيار کند و با ترور او عملا متلاشی گردد.
ولی ميراثی که بختيار به جای گذاشت مانند شعاری که او برای سازمانش انتخاب کرد، «هرگز نخواهد مرد». به عقيده من، الگویی که بختيار به جای گذاشته است، ميراث ملی گرایی، دمکراسی سکولار و عدالتخواهی است که امروز در صدر برنامه های هر نيروی سياسی منطقی و غير افراطی قرار دارد.
آشنایی و خدمت برای رهایی ايران در کنار او از بزرگترين افتخارات زندگی من است. آرزوی من به مقصد رساندن رسالتی است که وی برای ما و نسل های بعدی به جای گذاشته است.