در اين بخش با سه فعال سياسى خارج از كشور درباره تاثير اعتراض هاى يك سال گذشته، معروف به جنبش سبز، بر مناسبات گروه هاى سياسى مخالف جمهورى اسلامى ايران در خارج از كشور مى پردازيم.
در آغاز اين گفت و گو ها نادر وكيلى درباره ويژگى اعتراض هاى سياسى در ايران دريك سال گذشته، نظر اميرحسين گنج بخش از جمهوريخواهان ملى ايران را جويا شده است:
«چند ويژگى جنبش داشته. يكى اين بود كه سرشتش انتخاباتى بوده و در جوهر خود دمكراتيك و دوم تكثر و گوناگونى را در خودش داشته. اگر به تظاهرات بعد ۲۲ خرداد سال گذشته نگاه كنيم، انواع و اقسام رفتارهاى فرهنگى، مثلاً خانم هاى با روسرى، خانم هاى چادرى و بى روسرى در كنار هم قرار گرفتند. يعنى اينكه نيروهاى مذهبى و غيرمذهبى با همديگر به دنبال راى خودشان بودند. يك ويژگى ديگر هم داشت كه آن كسانى هم كه در انتخابات شركت نكرده بودند با راه رفتنشان در خيابان ها، به قول معروف با دست خود راى ندادند ولى با پايشان راى دادند. اين هم يك همگرايى ديگرى بود كه به وجود آمد. ويژگى ديگر جنبش سبز اين است كه اين جنبش التزام به قانون اساسى ندارد. به چه معنى؟ به اين معنى التزام به قانون اساسى ندارد كه بر خلاف انتخابات ۱۳۸۴ كه در آنجا هم آقاى احمدى نژاد با تقلب انتخاب شده بود، ولى از جمله آقاى كروبى و آقاى خاتمى به فصل الخطاب بودن شوراى نگهبان و ولى فقيه گردن گذاشتند. اين بار ويژگى جنبش سبز اين بود كه در گسست از رفتارهاى گذشته به خيابان ها آمد و نظر شوراى نگهبان و ولى فقيه را نپذيرفت. در اينجا بود كه مى بينيم اين همگرايى براى رسيدن به نقطه اى كه امكان اين به وجود بيايد كه همه رايشان شمرده شود، هست.»
آقاى گنج بخش بدون اينكه بخواهم وارد جزييات بحث سكولاريسم شوم، همگرايى شما به عنوان يكى از گروه هاى اپوزيسيون خارج از كشور با جنبش سبز در واقع همگرايى شما با آقاى موسوى و آقاى كروبى محسوب مى شود كه بدون ترديد غيرسكولار هستند. خود مردم هم با حفظ نظام جمهورى اسلامى خواهان شمارش آراى خودشان بودند. اين فضا را چگونه مى بينيد؟
«بستگی دارد مسئله سكولاريسم را چطورى تعريف كنيم. به نظر من دينداران واقعى امروز بايد سكولار باشند. دينداران واقعى كسانى هستند كه مى خواهند به اسم خدا، پيغمبر، ائمه اطهار و حضرت فاطمه جنايت صورت نگيرد، تجاوز صورت نگيرد. ويژگى سكولاريسم اين است. اتفاقاً ويژگى اين جنبش اين است كه به دنبال رايشان و انتخاب آزاد هستند. در انتخابات آزاد چه كسى برنده مى شود از قبل معلوم نيست. ممكن است هواداران جمهورى اسلامى در انتخابات آزاد پيروز شوند. ممكن است افرادى مثل من كه هوادار دمكراسى ليبرال و حقوق بشر است بياييم و پيروز شويم. مسئله رجوع به راى و خواست مردم است كه چه مى خواهند. يعنى اينكه آيا نظام جمهورى اسلامى اصلاح پذير مى شود يا نه. بنده خدمت شما بگويم كه فقط با برداشته شدن ولايت فقيه اين نظام اصلاح پذير مى شود. يعنى آن كسانى هم كه جمهورى اسلامى مى خواهند، همينطور كه امروز معلوم است بزرگترين مانع در مقابل شان آقاى خامنه اى است. مبارزه همسو دو وجه خواهد داشت. حاكميت صندوق راى و مراجعه به راى مردم و آن چيزى كه مى خواهند. برداشتن مانع اصلى اين رسيدن به انتخابات آزاد كه شخص ولى فقيه است.»
تجربه اى كه در همگرايى و دور هم جمع شدن اپوزيسيون خارج از كشور به دست آمد، چگونه تجربه اى بود؟
«اين مهمترين تجربه كه ما در اين دوران گرفتيم اين بود كه بر سر مسائل حقوق بشرى امكان جمع شدن نيروهاى سياسى زيادى هست. اما اين بايد به يك استراتژى سياسى تبدیل شود. استراتژى سياسى بايد طورى شكل بگيرد كه هيچكس احساس نكند دارد هويتش را از دست مى دهد. نه مذهبى ها، نه چپى ها، نه راستى ها، نه سلطنت طلبان، نه جمهوريخواهان. اين تنها حالتى كه وجود دارد قبول كردن حاكميت صندوق راى است كه هر كس با هويت خودش در اين مبارزه شركت كند و آن موقع است كه در مقابل مردم بيايد و پروژه هاى خودش را ارائه دهد و مردم به او راى بدهند. ممكن است بپرسيد رهبرى اين جريان با كيست، چون اين يك پروژه است، محتاج يك مدير خواهد بود. اين مدير با توجه به رايى كه در ۲۲ خرداد سال گذشته داده شده مدير پروژه انتخابات آزاد فعلاً آقاى موسوى مى تواند باشد چون اعلام كردند كه آن پيش شرط ها و انتخابات آزاد را مى پذيرند. تا زمانى كه اين پروژه را دارند جلو مى برند، مسلماً مى توانند نقش اين مدير را بازى كنند.»
در گفت و گو با داريوش همايون يكى ديگر از افراد اپوزيسيون خارج از كشور، وی وجه اشتراك طرفداران نظام مشروطه سلطنتى را در همگرايى با جنبش سبز اين گونه بيان كرد:
«معلوم نيست كه جنبش سبز اعتقادى به جمهورى اسلامى دارد. درست است با اعتراض به انتخابات شروع شد. ولى شعارهاى بعدى ااصلاً حالت ديگرى پيدا كرد و رنگ و روى ديگرى به جنبش داد. ولى اينكه ما پيوسته ايم به اين جنبش، دليلش اين است كه ما به يك گفتمان پيوستيم. اين گفتمان، گفتمان دمكراسى ليبرال است كه زبان مشترك جنبش سبز است در ايران. به يك حكومت دموكراتيك كه آزادى هاى فردى و اجتماعى و سياسى را تضمين كند و دين از حكومت جدا باشد و اينها ربطى به انتخابات ندارد. اين است كه موضوع اصلاً ضد حكومت از نظر ما در شرايط كنونى به كلى بى معنى است. راجع به آن نباید بحث كرد. الان بحث بر سر اين است كه فرهنگ سياسى و نظام سياسى ايران را عوض كنيم و حالا رسيده است به اينجا كه يك حركت اساسى در اين زمينه شروع كرد. ما به آن حركت پيوستيم.»
آقاى همايون، بحث ائتلاف يا اتحاد تاكتيكى گروه هاى اپوزيسيون خارج از كشور هميشه مطرح بوده. ممكن است بگوييد اين بار چه ويژگى وجود داشت كه بيشتر گروه هاى اپوزيسيون بى درنگ همسويى خود را با جنبش سبز اعلام كردند؟
«بخش عمده نيروهاى مخالف در بيرون از ايران همراه شدند با جنبش سبز، بى آنكه با يكديگر همراه شده باشند. در نتيجه يك همراهى كلى حاصل شده است. ولى علت اين تحول اساسى عظمت حركتى است كه در ايران شروع شده است. وقتى ملتى به پا خواسته، به عنوان نمونه فقط در تهران دو سه ميليون اعتراض كردند و بعد ادامه پيدا كرده و قربانيان زيادى دادند اين مردم و باز هم خسته نشدند، اينها به هر حال در بيرون اثر كرده و بسيارى از مناقشات بى معنى و حقير اين سال ها را زير سايه گرفت. هنوز نشانى از اتحاد نمى بينيم.»
علت عدم يك اتحاد وسيع در میان مخالفان را چه می دانید؟
«علتش اين است كه اين كسانى كه آمدند بيرون و فعال سياسى هستند، همه مال نسل انقلاب اند. نسل انقلاب نسل بيمارى بود. نسلى بود از نظر سياسى به كلى ناخويشكار، به قول ايرانيان قديم، نسلى بود كه سراسر گمراهى بود و سراسر طرف عوضى تاريخ قرار گرفتن. اينها براى اولين بار در تاريخ دنيا برندگان و بازندگان يك انقلاب بيرون رانده شدند و كنار هم قرار گرفتند و شروع كردند به ادامه جنگ هاى گذشته. در گذشته انقلاب ها معمولاً شكست خوردگان را مى فرستاد بيرون، آنچه ازش باقى مانده بود. ولى در انقلاب اسلامى سهم بدبختى پيروزمندان كمتر از شكست خوردگان نبود و اصلاً تلفات بيشترى دادند يپروزمندان. اين است كه اين پديده استثنايى روحيه سى سال پيش و چهل سال پيش را در بيرون ايران زنده نگاه داشت و هنوز اينها درگير آن مسائل اند با هم و خيلى بعيد مى دانم كه بتوانند موانع عاطفى ميان خود را برطرف كنند و اصولاً هم موانع عاطفى است. از نظر سياسى به كلى بى معنى است و خارج از موضوع شده. ولى بيشتر افراد اين نسل سپرى شدند و مسئله اى نيست اگر با هم اتحاد نمى كنند.»
دكتر مهرداد مشايخى، فعال سياسى از گروه اتحاد جمهوريخواهان، همگرايى با جنبش سبز را ورود به گفتمانى مى داند با نيروهاى داخل كشور:
«جنبشى كه سال گذشته به دنبال كودتاى انتخاباتى در ايران پاگرفت، ايرانيان را غافلگير كرد. چه در خارج و چه در داخل. به همين دليل تا مدتها گيجى بر اين جنبش حاكم بود. ولى جنبش خارج از كشور در عين حال به نقطه اى رسيده بود كه خودش فاقد ظرفيت ها و مكانيسم هايى بود براى اينكه بتواند با يكديگر كار مشترك و كار هماهنگ انجام دهد. يعنى كاملاً مشهود بود از سالها قبل كه يك سقف و ظرفيت معينى در خارج از كشور وجود دارد كه خود خارج از كشور قادر نيست فائق شود بر اين محدوديت هاى روانشناختى، سياسى فرقه اى كه از سالها پيش وجود داشته. تنها راهى كه به نظر مى آمد اين معضل را بخواهد بشكند، اين بود كه به نوعى قلابى انداخته شود به داخل كشور و همراهى و همسويى با جنبش درون كشور ايجاد شود. دقيقاً هم همينطور شد. اتفاق دومى كه افتاد اين بود كه يك نسل جديدى از فعالان سياسى كه ما به هيچ وجه آنها را در محيط حس نمى كرديم و نمى ديديم و زياد هم فعال نبودند، به ناگاه وارد صحنه سياسى شدند. يعنى همانطور كه در ايران نسل سومى ها پرچمدار حركت جنبش سبز شدند، در خارج از كشور هم يك نسل سومى و گمنام و تازه نفس آمد و بسيارى از فعاليت ها را در درست گرفت. اين طور شد كه ابهت و عظمت حركت داخل توانست فائق شود بر بسيارى از مرزهاى مصنوعى و كاذبى كه در خارج ايجاد شده بود. مرزهايى كه مانع مى شد كه همكارى و همراهى واقعى ميان نيروها شكل گيرد.»
درواقع به نظر جنابعالى اپوزيسيون خارج از كشور به علت كمبودهايى كه احساس مى كرد، نگاهش را اين بار به نيروهاى داخلى متمركز كرد.
«عمدتاً جهت گيرى از خارج به داخل بود و سمت و سوى اين حركت. در عين حال نبايد غافل شد كه داخل كشور هم عنايت و توجه جديدى به خارج انداخت در اين حركت و متوجه شد كه در بازتاب مسائل و وقايعى كه در درون ايران مى گذرد، خارج از كشور نقش بسيار مهمى ايفا كرد و توانست در دوره اى كه خلاء بود در داخل كشور، تاحدودى آن را پر كند.»
نگرش اپوزيسيون به سوى داخل يك امر است و مسائلى چون هويت جنبش داخل، چه از منظر سكولاريسم و چه از منظر فقط نظام، يك امر جداگانه اى است. اپوزيسيون خارج از كشور در مورد اين مسائل چگونه فكر مى كرد؟
«تضاد سكولاريسم تضادى است كه وجود دارد و تضادى هم نيست كه به اين صورت و در كوتاه مدت قابل حل باشد. يكى از معضلات و شكاف هايى است كه بين دو نيروى اصلى جنبش سبز يعنى مسلمانان آزاديخواه از يك سو و بخش هاى غير دينى يا كمتر دينى اين جنبش وجود دارد. اين مسئله يك مسئله تاريخى است و محتاج يك دوره ديالوگ جدى براى حل و فصل اين امر است. آنچه كه بايد انجام شود در حين آگاه بودن و توجه داشتن به اين معضل و اين اختلاف در عين حال بايد از تفسيرهاى حداكثرى كه مسئله را قطبى كند در اين شرايط خوددارى كرد. به عبارت ديگر آن تفسيرهايى از سكولاريسم كه به تفسيرهاى حداكثرى معروف اند و طورى تفسير مى كنند كه حتى در ديدگاه آينده می خواهند فعاليت سياسى را براى مسلمانان محدود كنند، طبعاً يك ديدگاه افراطى است و كمكى نمى كند. در عين حال آن بخش از مسلمانان يا غير مسلمانان كه فكر مى كنند فعلاً بايد اين مسئله اصولاً مسكوت گذاشته شود، و اصولاً تفسيرشان از جنبش سبز يك جنبش كاملاً دينى است، آنها هم به شكل ديگرى در اشتباه اند. مى بايست آگاهانه پذيرفت كه دو بخش مهم اين جنبش سبز، بخشى سكولار و بخشى غيرسكولار است و اين مسئله از طريق يك ديالوگ در درازمدت قابل حل است. به هيچ وجه مسئله اى نيست كه قابل حل نباشد. چون سكولار يك مسئله خاص و كاملاً تعريف شده اى نيست كه اين طرف يا آن طرف، بلكه شما مى توانيد در عين پاى بندى به اصول عمومى اش سر جزييات و اشكال خاص آن در ايران بتوانيد به اشكال جديدى دست پيدا كنيد.»
در آغاز اين گفت و گو ها نادر وكيلى درباره ويژگى اعتراض هاى سياسى در ايران دريك سال گذشته، نظر اميرحسين گنج بخش از جمهوريخواهان ملى ايران را جويا شده است:
«چند ويژگى جنبش داشته. يكى اين بود كه سرشتش انتخاباتى بوده و در جوهر خود دمكراتيك و دوم تكثر و گوناگونى را در خودش داشته. اگر به تظاهرات بعد ۲۲ خرداد سال گذشته نگاه كنيم، انواع و اقسام رفتارهاى فرهنگى، مثلاً خانم هاى با روسرى، خانم هاى چادرى و بى روسرى در كنار هم قرار گرفتند. يعنى اينكه نيروهاى مذهبى و غيرمذهبى با همديگر به دنبال راى خودشان بودند. يك ويژگى ديگر هم داشت كه آن كسانى هم كه در انتخابات شركت نكرده بودند با راه رفتنشان در خيابان ها، به قول معروف با دست خود راى ندادند ولى با پايشان راى دادند. اين هم يك همگرايى ديگرى بود كه به وجود آمد. ويژگى ديگر جنبش سبز اين است كه اين جنبش التزام به قانون اساسى ندارد. به چه معنى؟ به اين معنى التزام به قانون اساسى ندارد كه بر خلاف انتخابات ۱۳۸۴ كه در آنجا هم آقاى احمدى نژاد با تقلب انتخاب شده بود، ولى از جمله آقاى كروبى و آقاى خاتمى به فصل الخطاب بودن شوراى نگهبان و ولى فقيه گردن گذاشتند. اين بار ويژگى جنبش سبز اين بود كه در گسست از رفتارهاى گذشته به خيابان ها آمد و نظر شوراى نگهبان و ولى فقيه را نپذيرفت. در اينجا بود كه مى بينيم اين همگرايى براى رسيدن به نقطه اى كه امكان اين به وجود بيايد كه همه رايشان شمرده شود، هست.»
نسل انقلاب نسل بيمارى بود. نسلى بود از نظر سياسى به كلى ناخويشكار، به قول ايرانيان قديم، نسلى بود كه سراسر گمراهى بود و سراسر طرف عوضى تاريخ قرار گرفتن. اينها براى اولين بار در تاريخ دنيا برندگان و بازندگان يك انقلاب بيرون رانده شدند و كنار هم قرار گرفتند و شروع كردند به ادامه جنگ هاى گذشته.
داریوش همایون، از فعالان سیاسی خارج از کشور
«بستگی دارد مسئله سكولاريسم را چطورى تعريف كنيم. به نظر من دينداران واقعى امروز بايد سكولار باشند. دينداران واقعى كسانى هستند كه مى خواهند به اسم خدا، پيغمبر، ائمه اطهار و حضرت فاطمه جنايت صورت نگيرد، تجاوز صورت نگيرد. ويژگى سكولاريسم اين است. اتفاقاً ويژگى اين جنبش اين است كه به دنبال رايشان و انتخاب آزاد هستند. در انتخابات آزاد چه كسى برنده مى شود از قبل معلوم نيست. ممكن است هواداران جمهورى اسلامى در انتخابات آزاد پيروز شوند. ممكن است افرادى مثل من كه هوادار دمكراسى ليبرال و حقوق بشر است بياييم و پيروز شويم. مسئله رجوع به راى و خواست مردم است كه چه مى خواهند. يعنى اينكه آيا نظام جمهورى اسلامى اصلاح پذير مى شود يا نه. بنده خدمت شما بگويم كه فقط با برداشته شدن ولايت فقيه اين نظام اصلاح پذير مى شود. يعنى آن كسانى هم كه جمهورى اسلامى مى خواهند، همينطور كه امروز معلوم است بزرگترين مانع در مقابل شان آقاى خامنه اى است. مبارزه همسو دو وجه خواهد داشت. حاكميت صندوق راى و مراجعه به راى مردم و آن چيزى كه مى خواهند. برداشتن مانع اصلى اين رسيدن به انتخابات آزاد كه شخص ولى فقيه است.»
تجربه اى كه در همگرايى و دور هم جمع شدن اپوزيسيون خارج از كشور به دست آمد، چگونه تجربه اى بود؟
«اين مهمترين تجربه كه ما در اين دوران گرفتيم اين بود كه بر سر مسائل حقوق بشرى امكان جمع شدن نيروهاى سياسى زيادى هست. اما اين بايد به يك استراتژى سياسى تبدیل شود. استراتژى سياسى بايد طورى شكل بگيرد كه هيچكس احساس نكند دارد هويتش را از دست مى دهد. نه مذهبى ها، نه چپى ها، نه راستى ها، نه سلطنت طلبان، نه جمهوريخواهان. اين تنها حالتى كه وجود دارد قبول كردن حاكميت صندوق راى است كه هر كس با هويت خودش در اين مبارزه شركت كند و آن موقع است كه در مقابل مردم بيايد و پروژه هاى خودش را ارائه دهد و مردم به او راى بدهند. ممكن است بپرسيد رهبرى اين جريان با كيست، چون اين يك پروژه است، محتاج يك مدير خواهد بود. اين مدير با توجه به رايى كه در ۲۲ خرداد سال گذشته داده شده مدير پروژه انتخابات آزاد فعلاً آقاى موسوى مى تواند باشد چون اعلام كردند كه آن پيش شرط ها و انتخابات آزاد را مى پذيرند. تا زمانى كه اين پروژه را دارند جلو مى برند، مسلماً مى توانند نقش اين مدير را بازى كنند.»
در گفت و گو با داريوش همايون يكى ديگر از افراد اپوزيسيون خارج از كشور، وی وجه اشتراك طرفداران نظام مشروطه سلطنتى را در همگرايى با جنبش سبز اين گونه بيان كرد:
«معلوم نيست كه جنبش سبز اعتقادى به جمهورى اسلامى دارد. درست است با اعتراض به انتخابات شروع شد. ولى شعارهاى بعدى ااصلاً حالت ديگرى پيدا كرد و رنگ و روى ديگرى به جنبش داد. ولى اينكه ما پيوسته ايم به اين جنبش، دليلش اين است كه ما به يك گفتمان پيوستيم. اين گفتمان، گفتمان دمكراسى ليبرال است كه زبان مشترك جنبش سبز است در ايران. به يك حكومت دموكراتيك كه آزادى هاى فردى و اجتماعى و سياسى را تضمين كند و دين از حكومت جدا باشد و اينها ربطى به انتخابات ندارد. اين است كه موضوع اصلاً ضد حكومت از نظر ما در شرايط كنونى به كلى بى معنى است. راجع به آن نباید بحث كرد. الان بحث بر سر اين است كه فرهنگ سياسى و نظام سياسى ايران را عوض كنيم و حالا رسيده است به اينجا كه يك حركت اساسى در اين زمينه شروع كرد. ما به آن حركت پيوستيم.»
آقاى همايون، بحث ائتلاف يا اتحاد تاكتيكى گروه هاى اپوزيسيون خارج از كشور هميشه مطرح بوده. ممكن است بگوييد اين بار چه ويژگى وجود داشت كه بيشتر گروه هاى اپوزيسيون بى درنگ همسويى خود را با جنبش سبز اعلام كردند؟
«بخش عمده نيروهاى مخالف در بيرون از ايران همراه شدند با جنبش سبز، بى آنكه با يكديگر همراه شده باشند. در نتيجه يك همراهى كلى حاصل شده است. ولى علت اين تحول اساسى عظمت حركتى است كه در ايران شروع شده است. وقتى ملتى به پا خواسته، به عنوان نمونه فقط در تهران دو سه ميليون اعتراض كردند و بعد ادامه پيدا كرده و قربانيان زيادى دادند اين مردم و باز هم خسته نشدند، اينها به هر حال در بيرون اثر كرده و بسيارى از مناقشات بى معنى و حقير اين سال ها را زير سايه گرفت. هنوز نشانى از اتحاد نمى بينيم.»
يك نسل جديدى از فعالان سياسى كه ما به هيچ وجه آنها را در محيط حس نمى كرديم و نمى ديديم و زياد هم فعال نبودند، به ناگاه وارد صحنه سياسى شدند. يعنى همانطور كه در ايران نسل سومى ها پرچمدار حركت جنبش سبز شدند، در خارج از كشور هم يك نسل سومى و گمنام و تازه نفس آمد و بسيارى از فعاليت ها را در درست گرفت. اين طور شد كه ابهت و عظمت حركت داخل توانست فائق شود بر بسيارى از مرزهاى مصنوعى و كاذبى كه در خارج ايجاد شده بود. مرزهايى كه مانع مى شد كه همكارى و همراهى واقعى ميان نيروها شكل گيرد.
مهرداد مشايخى، فعال سياسى از گروه اتحاد جمهوريخواهان
«علتش اين است كه اين كسانى كه آمدند بيرون و فعال سياسى هستند، همه مال نسل انقلاب اند. نسل انقلاب نسل بيمارى بود. نسلى بود از نظر سياسى به كلى ناخويشكار، به قول ايرانيان قديم، نسلى بود كه سراسر گمراهى بود و سراسر طرف عوضى تاريخ قرار گرفتن. اينها براى اولين بار در تاريخ دنيا برندگان و بازندگان يك انقلاب بيرون رانده شدند و كنار هم قرار گرفتند و شروع كردند به ادامه جنگ هاى گذشته. در گذشته انقلاب ها معمولاً شكست خوردگان را مى فرستاد بيرون، آنچه ازش باقى مانده بود. ولى در انقلاب اسلامى سهم بدبختى پيروزمندان كمتر از شكست خوردگان نبود و اصلاً تلفات بيشترى دادند يپروزمندان. اين است كه اين پديده استثنايى روحيه سى سال پيش و چهل سال پيش را در بيرون ايران زنده نگاه داشت و هنوز اينها درگير آن مسائل اند با هم و خيلى بعيد مى دانم كه بتوانند موانع عاطفى ميان خود را برطرف كنند و اصولاً هم موانع عاطفى است. از نظر سياسى به كلى بى معنى است و خارج از موضوع شده. ولى بيشتر افراد اين نسل سپرى شدند و مسئله اى نيست اگر با هم اتحاد نمى كنند.»
دكتر مهرداد مشايخى، فعال سياسى از گروه اتحاد جمهوريخواهان، همگرايى با جنبش سبز را ورود به گفتمانى مى داند با نيروهاى داخل كشور:
«جنبشى كه سال گذشته به دنبال كودتاى انتخاباتى در ايران پاگرفت، ايرانيان را غافلگير كرد. چه در خارج و چه در داخل. به همين دليل تا مدتها گيجى بر اين جنبش حاكم بود. ولى جنبش خارج از كشور در عين حال به نقطه اى رسيده بود كه خودش فاقد ظرفيت ها و مكانيسم هايى بود براى اينكه بتواند با يكديگر كار مشترك و كار هماهنگ انجام دهد. يعنى كاملاً مشهود بود از سالها قبل كه يك سقف و ظرفيت معينى در خارج از كشور وجود دارد كه خود خارج از كشور قادر نيست فائق شود بر اين محدوديت هاى روانشناختى، سياسى فرقه اى كه از سالها پيش وجود داشته. تنها راهى كه به نظر مى آمد اين معضل را بخواهد بشكند، اين بود كه به نوعى قلابى انداخته شود به داخل كشور و همراهى و همسويى با جنبش درون كشور ايجاد شود. دقيقاً هم همينطور شد. اتفاق دومى كه افتاد اين بود كه يك نسل جديدى از فعالان سياسى كه ما به هيچ وجه آنها را در محيط حس نمى كرديم و نمى ديديم و زياد هم فعال نبودند، به ناگاه وارد صحنه سياسى شدند. يعنى همانطور كه در ايران نسل سومى ها پرچمدار حركت جنبش سبز شدند، در خارج از كشور هم يك نسل سومى و گمنام و تازه نفس آمد و بسيارى از فعاليت ها را در درست گرفت. اين طور شد كه ابهت و عظمت حركت داخل توانست فائق شود بر بسيارى از مرزهاى مصنوعى و كاذبى كه در خارج ايجاد شده بود. مرزهايى كه مانع مى شد كه همكارى و همراهى واقعى ميان نيروها شكل گيرد.»
درواقع به نظر جنابعالى اپوزيسيون خارج از كشور به علت كمبودهايى كه احساس مى كرد، نگاهش را اين بار به نيروهاى داخلى متمركز كرد.
«عمدتاً جهت گيرى از خارج به داخل بود و سمت و سوى اين حركت. در عين حال نبايد غافل شد كه داخل كشور هم عنايت و توجه جديدى به خارج انداخت در اين حركت و متوجه شد كه در بازتاب مسائل و وقايعى كه در درون ايران مى گذرد، خارج از كشور نقش بسيار مهمى ايفا كرد و توانست در دوره اى كه خلاء بود در داخل كشور، تاحدودى آن را پر كند.»
نگرش اپوزيسيون به سوى داخل يك امر است و مسائلى چون هويت جنبش داخل، چه از منظر سكولاريسم و چه از منظر فقط نظام، يك امر جداگانه اى است. اپوزيسيون خارج از كشور در مورد اين مسائل چگونه فكر مى كرد؟
«تضاد سكولاريسم تضادى است كه وجود دارد و تضادى هم نيست كه به اين صورت و در كوتاه مدت قابل حل باشد. يكى از معضلات و شكاف هايى است كه بين دو نيروى اصلى جنبش سبز يعنى مسلمانان آزاديخواه از يك سو و بخش هاى غير دينى يا كمتر دينى اين جنبش وجود دارد. اين مسئله يك مسئله تاريخى است و محتاج يك دوره ديالوگ جدى براى حل و فصل اين امر است. آنچه كه بايد انجام شود در حين آگاه بودن و توجه داشتن به اين معضل و اين اختلاف در عين حال بايد از تفسيرهاى حداكثرى كه مسئله را قطبى كند در اين شرايط خوددارى كرد. به عبارت ديگر آن تفسيرهايى از سكولاريسم كه به تفسيرهاى حداكثرى معروف اند و طورى تفسير مى كنند كه حتى در ديدگاه آينده می خواهند فعاليت سياسى را براى مسلمانان محدود كنند، طبعاً يك ديدگاه افراطى است و كمكى نمى كند. در عين حال آن بخش از مسلمانان يا غير مسلمانان كه فكر مى كنند فعلاً بايد اين مسئله اصولاً مسكوت گذاشته شود، و اصولاً تفسيرشان از جنبش سبز يك جنبش كاملاً دينى است، آنها هم به شكل ديگرى در اشتباه اند. مى بايست آگاهانه پذيرفت كه دو بخش مهم اين جنبش سبز، بخشى سكولار و بخشى غيرسكولار است و اين مسئله از طريق يك ديالوگ در درازمدت قابل حل است. به هيچ وجه مسئله اى نيست كه قابل حل نباشد. چون سكولار يك مسئله خاص و كاملاً تعريف شده اى نيست كه اين طرف يا آن طرف، بلكه شما مى توانيد در عين پاى بندى به اصول عمومى اش سر جزييات و اشكال خاص آن در ايران بتوانيد به اشكال جديدى دست پيدا كنيد.»