ميشل هانکه، فيلمساز اتريشی، بی شک يکی از شناخته شدهترين فيلمسازان جهان امروز است که با آخرين فيلمش «عشق»، نخل طلای جشنواره کن و جايزه اسکار بهترين فيلم غيرانگليسی زبان را نصيب برد.
هانکه عادت دارد که خود را پشت جهان تلخ و تيره فيلم هايش پنهان کند، در نتيجه راه يافتن به دنيای ذهنی پيچيده او تنها از خلال تعبير و تاويل و تفسير فيلمها امکان پذير است، اما اين بارهانکه از پشت دوربين به جلوی آن آمده و خود موضوع فيلم مستند تازهای است به نام:«ميشل ه. شغل: کارگردان» ساخته ايو مونتمايور.
هر چند در طول فيلم باز با هانکهای روبرو هستيم که خود را پنهان میکند و از حرف زدن میگريزد، اما با اين حال فيلم لايههای تازهای از ابعاد شخصيت اين فيلمساز پيچيده و دنيايش را برای تماشاگر باز میکند و میتواند از خلال گفت و گو با ديگران و نمايش پشت صحنه فيلمها، شناخت تازهای از هانکه برای علاقه مندانش رقم بزند.
حقيقت اين است که تلخی و خشونت فيلمهای هانکه شوک برانگيز است و گاه در حد نزديک به بيماری. شايد به همين دليل هانکه ترجيح میدهد درباره خودش حرف نزند؛ دقايق بسيار کمی از فيلم به گفت و گو با او اختصاص يافته و هانکه از پاسخ دادن به اغلب سوالها طفره میرود. با اين حال به چند نکته کليدی در درک دنيايش اشاره میکند؛ از جمله فيلم- درمانی: «نيازی به رفتن پيش روانشناس ندارم، به جای آن فيلم میسازم».
چشمان نافذ هانکه آرام به نظر میرسند اما فيلمها حکايت از درون متلاطمی دارند که تماشاگر را به چالش میکشد. در پشت صحنهای از فيلم «عشق»، زمانی که در حال آماده کردن امانوئل ريوا بر روی تختخواب به عنوان يک پيرزن بيمار هستند، او که از تلخی فيلم و اين صحنهها خسته شده میگويد: « نمی دانم چرا قبول کردم در اين نقش بازی کنم!» هانکه پاسخ میدهد که اين تنها يک فيلم است، اما ريوا میگويد: «ولی ما هر بار اين شخصيت و اين صحنهها را از درون خود تجربه میکنيم».
در واقع ريوا به حقيقت تلخی اشاره میکند: درست است که اين تنها يک فيلم است، اما تلخی بی نهايت جهان هانکه در «عشق» با تماشاگر میماند، آن قدر که يکی از تجربيات فراموش نشدنی زندگیام در نمايش «عشق» در جشنواره کن رقم خورد: به هنگام پايان فيلم در جشنواره کن، معمولا تماشاگران با شروع عنوان بندی نهايی تالار را ترک میکنند و شروع میکنند به حرف زدن با هم، اما پس از نمايش «عشق»، همه به تماشای عنوان بندی ساده و طولانی فيلم در سکوت (بدون موسيقی) نشستند و پس از آن يکی يکی در سکوت کامل تالار را ترک کردند؛ گويی که اتفاق تلخی برای آنها رخ داده است.
ديگر بازيگر فيلم، ژان لويی ترنتينيان هم در اين فيلم از يک عذاب ياد میکند: «همه فکر میکنند کار کردن با هانکه لذتبخش است. بله، او خودش لذت میبرد، اما بقيه همه در عذاباند و در تشنج به سر میبرند».
با اين حال بازيگران طراز اولی چون ايزابل هوپر، ژوليت بينوش و امانوئل بئار ضمن اشاره مختصر به سختی کار، از اهميت و ارزش کار با هانکه و روش کارگردانی او میگويند.
پشت صحنه چندين فيلم هانکه، حال و هوای فيلمسازی و روش کار او را با ما قسمت میکنند. هر چند کارگردان اين مستند نقشی در تصوير کردن اين پشت صحنهها از فيلمهای اوليه تا به امروز ندارد، اما استفاده از آنها - که احتمالاً اجازهاش از سوی هانکه صادر شده- بخش بسيار مهمی از فيلم را تشکيل میدهد. در واقع فيلمساز که در گفت و گو با هانکه موفق نيست و جوابهای مورد نظرش را نمیگيرد، سعی دارد اين ضعف را با پشت صحنههای بکر و گفتوگو با عواملی که با او کار کردهاند، جبران کند.
هرچند فيلمساز میتواند از اين حيث مورد انتقاد قرار گيرد، اما در نهايت با فيلم گرمی روبرو هستيم که میخواهد جهان سرد يک فيلمساز تلخ را برای ما واکاوی کند. هانکه خشونت فيلمهايش را به خشونت جهان اطراف ما مرتبط میداند، اما اين چگونگی و نحوه نمايش خشونت است که فيلمهای هانکه را تلختر از جهان اطراف ما میکند.
در پشت صحنه يکی از فيلمها، زمانی که پسربچهای سياهپوست، از تکرار بارها و بارهای بازیاش در يک صحنه خشن، فارغ میشود، به هانکه طعنه میزند. اين طعنهای است که شايد هانکه به آن توجهی نمیکند يا شايد آگاهانه دوست ندارد درباره آن حرف بزند؛ اما فيلم- خودآگاه يا شايد ناخودآگاه- تلاشی است برای رمزگشايی خشونت در يک ذهن پيچيده و تو در تو.
هانکه عادت دارد که خود را پشت جهان تلخ و تيره فيلم هايش پنهان کند، در نتيجه راه يافتن به دنيای ذهنی پيچيده او تنها از خلال تعبير و تاويل و تفسير فيلمها امکان پذير است، اما اين بارهانکه از پشت دوربين به جلوی آن آمده و خود موضوع فيلم مستند تازهای است به نام:«ميشل ه. شغل: کارگردان» ساخته ايو مونتمايور.
هر چند در طول فيلم باز با هانکهای روبرو هستيم که خود را پنهان میکند و از حرف زدن میگريزد، اما با اين حال فيلم لايههای تازهای از ابعاد شخصيت اين فيلمساز پيچيده و دنيايش را برای تماشاگر باز میکند و میتواند از خلال گفت و گو با ديگران و نمايش پشت صحنه فيلمها، شناخت تازهای از هانکه برای علاقه مندانش رقم بزند.
حقيقت اين است که تلخی و خشونت فيلمهای هانکه شوک برانگيز است و گاه در حد نزديک به بيماری. شايد به همين دليل هانکه ترجيح میدهد درباره خودش حرف نزند؛ دقايق بسيار کمی از فيلم به گفت و گو با او اختصاص يافته و هانکه از پاسخ دادن به اغلب سوالها طفره میرود. با اين حال به چند نکته کليدی در درک دنيايش اشاره میکند؛ از جمله فيلم- درمانی: «نيازی به رفتن پيش روانشناس ندارم، به جای آن فيلم میسازم».
چشمان نافذ هانکه آرام به نظر میرسند اما فيلمها حکايت از درون متلاطمی دارند که تماشاگر را به چالش میکشد. در پشت صحنهای از فيلم «عشق»، زمانی که در حال آماده کردن امانوئل ريوا بر روی تختخواب به عنوان يک پيرزن بيمار هستند، او که از تلخی فيلم و اين صحنهها خسته شده میگويد: « نمی دانم چرا قبول کردم در اين نقش بازی کنم!» هانکه پاسخ میدهد که اين تنها يک فيلم است، اما ريوا میگويد: «ولی ما هر بار اين شخصيت و اين صحنهها را از درون خود تجربه میکنيم».
در واقع ريوا به حقيقت تلخی اشاره میکند: درست است که اين تنها يک فيلم است، اما تلخی بی نهايت جهان هانکه در «عشق» با تماشاگر میماند، آن قدر که يکی از تجربيات فراموش نشدنی زندگیام در نمايش «عشق» در جشنواره کن رقم خورد: به هنگام پايان فيلم در جشنواره کن، معمولا تماشاگران با شروع عنوان بندی نهايی تالار را ترک میکنند و شروع میکنند به حرف زدن با هم، اما پس از نمايش «عشق»، همه به تماشای عنوان بندی ساده و طولانی فيلم در سکوت (بدون موسيقی) نشستند و پس از آن يکی يکی در سکوت کامل تالار را ترک کردند؛ گويی که اتفاق تلخی برای آنها رخ داده است.
ديگر بازيگر فيلم، ژان لويی ترنتينيان هم در اين فيلم از يک عذاب ياد میکند: «همه فکر میکنند کار کردن با هانکه لذتبخش است. بله، او خودش لذت میبرد، اما بقيه همه در عذاباند و در تشنج به سر میبرند».
با اين حال بازيگران طراز اولی چون ايزابل هوپر، ژوليت بينوش و امانوئل بئار ضمن اشاره مختصر به سختی کار، از اهميت و ارزش کار با هانکه و روش کارگردانی او میگويند.
پشت صحنه چندين فيلم هانکه، حال و هوای فيلمسازی و روش کار او را با ما قسمت میکنند. هر چند کارگردان اين مستند نقشی در تصوير کردن اين پشت صحنهها از فيلمهای اوليه تا به امروز ندارد، اما استفاده از آنها - که احتمالاً اجازهاش از سوی هانکه صادر شده- بخش بسيار مهمی از فيلم را تشکيل میدهد. در واقع فيلمساز که در گفت و گو با هانکه موفق نيست و جوابهای مورد نظرش را نمیگيرد، سعی دارد اين ضعف را با پشت صحنههای بکر و گفتوگو با عواملی که با او کار کردهاند، جبران کند.
هرچند فيلمساز میتواند از اين حيث مورد انتقاد قرار گيرد، اما در نهايت با فيلم گرمی روبرو هستيم که میخواهد جهان سرد يک فيلمساز تلخ را برای ما واکاوی کند. هانکه خشونت فيلمهايش را به خشونت جهان اطراف ما مرتبط میداند، اما اين چگونگی و نحوه نمايش خشونت است که فيلمهای هانکه را تلختر از جهان اطراف ما میکند.
در پشت صحنه يکی از فيلمها، زمانی که پسربچهای سياهپوست، از تکرار بارها و بارهای بازیاش در يک صحنه خشن، فارغ میشود، به هانکه طعنه میزند. اين طعنهای است که شايد هانکه به آن توجهی نمیکند يا شايد آگاهانه دوست ندارد درباره آن حرف بزند؛ اما فيلم- خودآگاه يا شايد ناخودآگاه- تلاشی است برای رمزگشايی خشونت در يک ذهن پيچيده و تو در تو.