جنگ قدرت و آینده ایران؛ رهبرانی که «خرابکاری» می کنند

آیت الله علی خامنه ای همراه با محمود احمدی نژاد و اکبر هاشمی رفسنجانی

افشين مولوی، نويسنده و تحليلگر ايرانی در مقاله ای برای سايت اينترنتی «نشنال اينترست» به بررسی وضعيت سياسی و اقتصادی ايران پرداخته و با اشاره به ديدگاه های ايرانی ها درباره بريتانيا می نويسد: اگر از ايرانيان طبقه متوسط بپرسيد که درباره بريتانيا چگونه فکر می کنند، پاسخ آنها از «زيرکی تا قاتل و باهوش بودن» بريتانيايی ها را در بر می گيرد.

وی نوشته است، به عنوان روزنامه نگاری که سال ها در ايران بوده ام، اغلب ايرانيان طبقه متوسط نخست بريتانيا را سرزنش می کنند، و سپس آنها را به عنوان اربابان استراتژيک توصيف می کنند که جهان را کنترل کرده و دست به تحريک می زنند، شبيه راسپوتين بوده، قدرتمندند، و زير نفوذ «دوست آمريکايی» شان در جنگ ها و باتلاق ها فرو می روند.

نويسنده در مقاله خود به «زيرکی، قاتل و «باهوش بودن» بريتانيايی ها در تاريخ ايران اشاره می کند که در قالب سقوط دولت ها، خريدن سياستمداران، گرفتن امتيازات اقتصادی و به طور کلی دخالت در امور ايران خود را نشان داده است.

به گفته وی، اما زمان تغيير کرده و مشکل است که بتوان با بالا انداختن ويسکی در باشگاه اين سياستمداران، کودتاها را برنامه ريزی کرد. ديپلمات های بريتانيايی که در ايران خدمت می کنند وغالبا به دليل فضای سياسی محيط اطراف شان سرخورده شده و قادر به دستيابی به اهداف خود نيستند، اغلب از شهرت پيرامون خود دچار حيرت می شوند.

نويسنده می نويسد که يکی از اين ديپلمات های بريتانيايی به او گفته است: « اگر نيمی از اين قضيه درست بود. زندگی برای ما خيلی راحت تر می شد.»

ديويد کامرون، نخست وزير بريتانيا، که به نظر می رسد حقيقت مهمی را درباره ايران فاش کرده است، گفته که موجب می شود مردم عادی ايران همزمان که از دست مقام های حکومت خود عصبانی هستند، سر خود را به نشانه «باهوش بودن» بريتانيايی ها تکان دهند.

وی در نشست هفته گذشته پارلمان بريتانيا، اين روايت تکراری غربی ها را به تمسخر گرفت که جمهوری اسلامی ايران کشوری است که «از سوی سياستمداران نابغه که مديران استراتژيک هستند اداره می شود.» کامرون با بيان اينکه ايرانی ها «حتی نمی توانند نفت خود را به اندازه کافی پالايش کنند» و کاری جز گسترش ميزان مجازات های مرگ ندارند، نتيجه گيری کرد که «ما بايد اين رژيم را بيشتر عقب مانده توصيف کنيم تا اينکه آنها را به عرش ببريم.»

نويسنده، با صحه گذاشتن بر اظهارات نخست وزير بريتانيا، می گويد: زمانی که رژيم جمهوری اسلامی ايران سقوط کند، بسياری از اسرار موجود در زمينه نقض حقوق بشر، شکنجه و تقلب در انتخابات آشکار خواهد شد؛ ولی يکی از اين بدترين رازها- که ايرانی ها از آن خبر دارند ولی غربی ها توجه کمی به آن نشان می دهند- بی کفايتی عمومی رژيم برای ايجاد بسترهای ساختاری است: يک اقتصاد قوی، زير ساخت های مناسب، حفظ محيط زيست (شامل آلودگی هوای تهران)، قيمت های مناسب مواد غذايی.

به گفته افشين مولوی، مردم عادی ايرانی بيشتر دغدغه قيمت گوجه فرنگی دارند تا اينکه ببينند حکومتشان دست به غنی سازی اورانيوم می زند.

وی با اشاره به «واضح ترين نمونه» برای بررسی، يعنی بخش نفت که حدود ۸۰ درصد درآمد ارزی و ۵۰ درصد منابع بودجه سالانه را تامين می کند می نويسد: اين بخشی است که «مديران استراتژيک» ايران بايد خوب آن را اداره کنند. در حالی که این بخش به نحو مايوس کننده ای کمتر از ظرفيت خود کار می کند و نزديک به يک دهه است که توليد آن در حال کاهش است.

امروز، ايران کمتر از دو سوم آنچه که پيش از انقلاب ۱۹۷۹ يعنی زمانی که شش ميليون بشکه نفت توليد می کرد، نفت استخراج می کند. نمودارها بيانگر سقوط اين توليد است به گونه ای که ايران هم اکنون روزانه سه ميليون و ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار بشکه نفت توليد می کند و اين روند همچنان رو به کاهش است.

در واقع، مجلس ايران سال گذشته با انتشار گزارشی هشدار داد در صورتی که توليد نفت افزايش نيافته و روند مصرف داخلی کم نشود، ايران تا يک دهه ديگر نفتی برای صادرات نخواهد داشت.

نويسنده با اشاره به حضور کارشناسان متخصص در صنعت نفت ايران، می نويسد: قراردادها به طور فزاينده ای سياسی شده و به شرکت های مرتبط با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پاداش داده می شود، شرکت هايی که هيچگونه تجربه يا اصولا دانش کمی در حوزه نفت دارند.

شرکت ملی نفت ايران دومين شرکت بزرگ نفتی در جهان است؛ بر اساس گزارش سازمان شفافيت بين المللی، اين شرکت همراه با نمونه های مشابه خود در کشورهايی چون نيجريه، آنگولا و کنگو در ميان هفت شرکت فاسد نفتی قرار دارد. اين مهندسان يا کارشناسان نيستند که دچار فساد شده اند، بلکه اين مديران استراتژيک در حوزه سياست هستند که فاسدند.

افشين مولوی با اشاره دوباره به سخنان ديويد کامرون درباره عدم توانايی ايران برای پالايش نفت خود، می نويسد که مديريت اشتباه مديران استراتژيک منجر به اين شده که توانايی نفتی ايران تحليل رود و کشوری که دارای سومين ذخاير نفتی جهان است، هم اکنون ۲۵ درصد از نياز خود به بنزين را از خارج وارد می کند.

روشن است که بخش نفت ايران در بحران به سر می برد. اما مسئله به اينجا ختم نمی شود. ايران همچنين دارای دومين ذخاير گازی جهان است که سوخت حياتی برای اقتصادهای تشنه آسيايی به شمار می رود.

اگر اين مسئله درست مديريت شود، نه تنها خريداران آسيايی بلکه حتی همسايگاه ايران نيز تشنه واردات گاز از ايران هستند. تا کنون مذاکرات متعددی برای احداث يک خط لوله گاز ميان کشورهای حاشيه خليج فارس انجام شده است. اما، ايران نمی تواند گاز کافی برای رفع نيازهای خود توليد کند. در واقع، جمهوری اسلامی ايران بيشتر گاز طبيعی وارد می کند تا اينکه گاز خود را صادر کند.

نويسنده سپس به دو کشور روسيه و قطر، رقبای گازی ايران، اشاره می کند که در زمينه صادرات از ايران پيش افتاده اند. روسيه در حال بازی کردن با مديران استراتژيک ايران است؛ از يک طرف دم از اتحاد و همکاری با ايران می زند و از طرف ديگر نمی خواهد که اين کشور به صادرکننده گاز تبديل شود.

قطر، ديگر بازيگر عمده در خليج فارس، بازی ظريفی با ايران در پيش گرفته است اما هرگونه تلاشی از سوی تهران را عقيم می گذارد. چنانکه حمد بن جاسم جابر آل ثانی، نخست وزير قطر (بر اساس اسناد ويکی ليکس) گفته است: «خيلی ساده است؛ ما به آنها دروغ می گوييم و آنها نيز به ما دروغ می گويند.»

مديران استراتژيک ايران فضايی از سرمايه داری و اقتصاد غیر کار آمد (يک بار محمد خاتمی، رييس جمهور پيشين، از آن به عنوان "بيمار" ياد کرد) بوجود آورده اند که به نحو عالی موجب بروز تورم و رشد پايين شده است.
مديران استراتژيک در حوزه های مختلف رو در روی يکديگر قرار گرفته اند: اقتصادی، سياسی، و سياست خارجی. البته واقعيت اين است که حاکمان جمهوری اسلامی، مديران استراتژيک نيستند- اما اين بدان معنی هم نيست که آنها در حال سقوط هستند. تحليل «هوشمندانه» و «زيرکانه» اين است که آنها نجات يافتگان هستند.

نويسنده مقاله «نشنال اينترست» در ادامه به جنگ قدرت در ايران ميان مديران استراتژيک اشاره می کند و می نويسد که اکنون آنها خرخره همديگر را گرفته اند. اين جنگی ميان جنبش سبز با محافظه کاران تندرو شامل محمود احمدی نژاد و آيت الله خامنه ای نيست. در نخستين سه ماهه سال ۲۰۱۱، درگيری وسيع و آشکاری برای نفوذ بيشتر ميان احمدی نژاد و رهبر جمهوری اسلامی در گرفته است. خامنه ای تا حدود زيادی جنگ را برده ولی اين نبرد هنوز تمام نشده است.

بنابراين، مديران استراتژيک در حوزه های مختلف رو در روی يکديگر قرار گرفته اند: اقتصادی، سياسی، و سياست خارجی. البته واقعيت اين است که حاکمان جمهوری اسلامی، مديران استراتژيک نيستند- اما اين بدان معنی هم نيست که آنها در حال سقوط هستند. تحليل «هوشمندانه» و «زيرکانه» اين است که آنها نجات يافتگان هستند.

آنها از جنگ هشت ساله با عراق که در آن تمام جهان کنار صدام حسين قرار گرفته بود نجات يافتند. آنها از امواج مختلف چالش ها که حکومت آنها را در نورديده بود جان به در برده اند. آنها از جبهه بندی داخلی، تحريم ها، افزايش انزوای بين المللی و اکنون نبرد سلطنتی ميان رييس جمهور و رهبر در امان مانده اند.

نويسنده در پايان می نويسد: تصميم گيران آمريکايی بايد حکومت ايران را در چنين قالب مناسبی چارچوب بندی کنند: نجات يافتگانی که مديريت خرابکاری می کنند، اما اينها کسانی هستند که منبع اصلی شان که به خرابکاری آنها کمک می کند، يعنی نفت، تحت فشار شديدی قرار دارد.