پرسشى كه امروز در برابر نسلى كه حوادث مابعد انتخابات دهم رياست جمهورى را تجربه كرده قرار دارد اين است كه چرا نيروهاى سياسى در ايران معاصر به جاى برچسب زدن به ديگرى و حذف يكديگر با كودتا و انقلاب و تصفيه و پاكسازى كه به خون ريزى در كف خيابانها و شكنجه و تجاوز و اعدام در زندانها مى انجامد قدرت را بر حسب وزن سياسى خود تقسيم نمى كنند؟ چرا صندوق راى بر رقابتها حاكم نيست؟ چرا اين نيروها منابع سرشار و غنى كشور را در عين بهره بردارى جمعى در خدمت رشد و توسعهى كشور با حضور همهى نيروهاى درگير قرار نمى دهند و با سازماندهى اوباش و لاتها، تاسيس حزب رستاخيز يا حزب الله، نظارت استصوابى يا دست بردن در صندوق راى، خويشاوند سالارى يا گزينشهاى ايدئولوژيك به حذف يكديگر مى پردازند؟ چرخش نخبگان كه نوبت قدرت را به همه مى سپارد چه مشكلى دارد كه بخشى از نيروهاى سياسى در رژيمهاى سياسى متفاوت مطلقه بودن قدرت را انتخاب مى كنند و زير علم آن سينه مى زنند؟
اين نسل مى تواند به گذشتهى نه چندان دور رفته و همين پرسش را در مورد سالهاى اواخر دههى پنجاه يا اوايل دههى سى خورشيدى مطرح كند: چرا خمينى و هوادارانش قدرت را با نيروهاى ملى و چپ مذهبى (مجاهدين خلق) و غير مذهبى تقسيم نكردند يا چرا دربار و نيروهاى ملى و مذهبى و تودهاىها در اوايل دههى سى با يكديگر بر سر ميز مذاكره ننشستند (به جاى آوردن تانك به خيابانها يا بسيج نيروهاى لباس شخصى توسط دربار) و به توافق بر سر موضوعات مورد نزاع و تقسيم قدرت نرسيدند؟ اگر اين كار در اكثر كشورهاى اروپا به مدت يك قرن است كه انجام مى شود چرا در ايران صورت نمى پذيرد و نيروهاى سياسى عليه يكديگر كودتا و انقلاب مى كنند؟
سازش ناپذيرى و سرسختى به عنوان «ارزش»
مصدق و كاشانى و دربار، يا فاطمى و ژنرال زاهدى و فداييان اسلام و تودهاىها مى توانستند در ماه هاى قبل از كودتاى ۲۸ مرداد كنار هم نشسته و با يافتن حداقلهاى مورد توافق بر سر تقسيم قدرت به توافق برسند. براى نيروهاى ملى يا مذهبى و توده اىها حتى چند وزير يا معاونت وزير در كابينه بهتر از حذف از قدرت و محاكمه و زندانى شدن و تبعيد مصدق به احمد آباد و بسته شدن فضاى سياسى متعاقب آن بود و براى دربار نيز بهتر بود كه چند وزارتخانه را به مصدقىها يا طرفداران فدائيان اسلام و توده اىها بسپارد تا ننگ كودتاچى بودن يا سركوبگر بودن نيروهاى مذهبى و چپ را براى ابد بر خود هموار كند.
كودتاى ۲۸ مرداد نقطهى اوج يك سنت سياسى در ايران است كه نبايد قدرت را تقسيم كرد بلكه بايد آن را مطلقه ساخت. خامنهاى و سپاهيان همراهش در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ اين سنت سياسى را به تمامه در جمهورى اسلامى به نمايش گذاشتند. در دههى سى دربار با نيروهاى ملى، مذهبىهاى سياسى و چپها كنار نيامد و با اتكا به نيروى نظامى و شبه نظامى بازى را به نفع خود رقم زد اما يك ربع قرن بعد نيروهاى تازه نفس آن را به كلى از صحنهى سياسى به همان روش يعنى با اتكا به زور حذف كردند. در دههى هشتاد نيز بيت رهبرى با اصلاح طلبان كنار نيامد و با اتكا به سپاهيان ميليونها نفر را در خيابانها به زير ضرب و شتم گرفت تا روزى ديگر نيرويى تازه نفس آن را به زور حذف كند و چرخهى باطل خشونت و استبداد ادامه يابد.
جالب آنجاست كه ساختار حقوقى قدرت در ايرانِ پس از انقلاب بر اساس همين روال مصالحه ناپذيرى شكل گرفته است: فردى كه در انتخابات رئيس جمهورى پيروز مى شود با ناديده گرفتن دهها ميليون نفر كه به وى راى ندادهاند كابينه را از ميان رفقايش دست چين مى كنند. در فرهنگ سياسى كشور نيز ساز و كارهاى حل منازعه و رسيدن به وفاق به عنوان بخشى از سنت سياسى شكل نگرفته است.
پوست اندازى يا تصفيههاى خونين
فرايند حذف و عدم مصالحه و توافق، از سوى گروه محذوف، تصفيه و از سوى گروه غالب و حاكم، پاكسازى و پوست اندازى نام مى گرفته است: «هر ده سال ما يك پوست اندازى داشته ايم. پوست كهنه كنده شده و پوست نو با شادابى، مقاومت بالا، پوستى كه به محيط اطرافش عادت نكرده، جايگزين آن مى شود.» (حميد رسايى، نمايندهى دورهى هشتم مجلس شوراى اسلامى، سايت شخصى وى) تحت همين عنوان، دوره به دوره بخشى از نيروهاى فعال سياسى از جامعهى سياسى حذف مى شدهاند: دربار محمد رضا شاه پهلوى نيروهاى ملى گرا و خمينى نيروهاى چپ ماركسيست و چپ مذهبى غير همراه با خود و نيز نيروهاى ملى و ملى- مذهبى را حذف كرد؛ پس از او نيز خامنهاى به حذف نيروهاى چپ مذهبى طرفدار خمينى (بعدا اصلاح طلب) مشغول بوده است و اين پروژه را در خرداد ۱۳۸۹ به اتمام رساند. تصور دربار محمدرضا شاه، بيت خمينى و بيت خامنهاى و خود آنها آن بوده است كه كوچك ترين مصالحه و تقسيم قدرت و گردش نخبگان از نگاه طرفداران آنها و مردم به معنى ضعف تلقى خواهد شد و اين ابتداى سقوط آنها خواهد بود.
مقامات جمهورى اسلامى اين تصور را از رويدادهاى اواخر دوران رژيم پهلوى گرفتهاند كه شاه با كنار زدن بخشى از نيروهاى خود و ابراز شنيدن پيام مردم رژيم پهلوى را به آخر رساند در حالى كه آنچه رژيم را ساقط كرد عدم مصالحهى آن با نيروهاى ملى و ماركسيست در دهههاى سى تا پنجاه بود. رژيم پهلوى با تضعيف نيروهاى ملى و چپ در عين باز گذاشتن دست روحانيون براى بسط شبكهى اجتماعى خود بهترين زمينه را براى رشد سياسى اسلامگرايى فراهم ساخت. كودتاى ۲۸ مرداد يكى از نقاط كليدى براى بستن نطفهى اسلامگرايى در ايران بود و مى توان اين ايدئولوژى را فرزند خلف كودتاى ۲۸ مرداد به حساب آورد. از همين جهت بود كه مهدى بازرگان رهبر انقلاب مذهبى در ايران را شخص اعليحضرت مى دانست.
كاريزما يعنى مصالحه ناپذير
خمينى تا زمانى كه نگفته بود شاه بايد برود به كاريزما تبديل نشد. سخنان قبلى وى مبنى بر پذيرش قانون اساسى و خواست سلطنت شاه و نه حكومت وى از نگاه مخالفان رژيم پهلوى سازش تلقى شده و هيچ گاه مورد اشاره قرار نمى گيرد. همين امروز اگر موسوى و كروبى در كنار احمدى نژاد و خامنهاى بنشينند و بر سر راه حل خروج از بحرانهاى سياسى در ايران مذاكره كنند و به نوعى تقسيم قدرت برسند از سوى بسيارى از طرفداران و غير طرفداران خود به سازش متهم خواهند شد. صرف مذاكره با رژيم صدام بر سر پايان جنگ از سوى خمينى به نوشيدن جام زهر تعبير شد چون تصور وى و هوادارانش اين بود كه رهبر قدرتمند مذاكره نمى كند مگر آن كه رژيم وى در حال سقوط باشد.
گذار از زمينههاى نظريهى توطئه
اگر به وجه مصالحه ناپذيرى در فرهنگ سياسى ايران و تابوى سازش با يكديگر بر سر حداقلها و چانه زنى بر سر موارد مورد اختلاف توجه كنيم ديگر نقش نيروهاى خارجى يا چمدانهاى پر از دلار سازمان سى آى اى به نقشى كم اهميت در تحولات سياسى داخلى تبديل مى شود و فرهنگ سياسى و سياست خارجى كشور از بزرگ كردن اين گونه موضوعات در خدمت نظريهى توطئه، جاه طلبىهاى سلطه طلبانهى مقامات در منطقه و جهان (مديريت جهانى) و استكبار ستيزى به بهانهى يك رخداد بسيار كوچك و كم اهميت (دخالت امريكا در كودتاى ۲۸ مرداد) در تحولات سياسى يك كشور گذر خواهند كرد.
اتهامات متقابل
نقش خارجى هنگامى پر رنگ مى شود كه در داخل بنا به همكارى و رقابت منصفانه و آزاد نباشد. در شرايط فقدان سازوكار توافق طبعا گروهها يكديگر را به مزدورى بيگانه متهم خواهند كرد و در اين اتهامات از داستان سازى و روايت پردازى نيز مضايقه نخواهند كرد. پاى عنصر بيگانه را بيش از طرف بازنده، طرف برنده و غالب با سركوب شديد به ميدان منازعات و مجادلات باز مى كند. هنگامى كه طيف مصدقىها بر آشفته و متفرق، طيف مذهبىها نا اميد از مشاركت در قدرت و طيف طرفداران دربار نا اميد از حفظ قدرت بودند ديگر راه براى كودتا باز مى شود و هر كس مى تواند ديگرى را به مزدورى اجانب متهم كند: يك طرف به دستور گرفتن از شوروى و طرف ديگر به حمايت از سوى انگليس و امريكا.
به همين ترتيب، در ماههاى پس از انتخابات دهم رياست جمهورى، حكومت تضعيف شده مخالفانش را به مزدورى امريكا و متحدان غربىاش و مخالفان سركوب شده حكومت را به سر سپردگى چين و روسيه متهم مى كردند. در شرايط نا اميدى و آشفتگى ناشى از عدم همكارى هر كس و گروهى به حاميان داخلى و خارجىاش رو مى كند و رقيب در مقام شيطان نشانده مى شود.
سازش ناپذيرى و چرخههاى باطل خشونت و استبداد
كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و براندازى دولت قانونى محمد مصدق نه تنها استبداد سياسى را به مدت يك ربع قرن در ايران مستقر كرد بلكه مصالحه ناپذيرى ميان نيروهاى درگير در قدرت را به يك اصل در فرهنگ سياسى ايران مبدل ساخت. تابوى سازش و پرهيز از مصالحه حاصلخيز ترين خاك براى رشد خشونت يك گروه عليه گروه ديگر و تمسك به استبداد مطلقه براى باقى ماندن گروه غالب در حكومت بوده است.
اين نسل مى تواند به گذشتهى نه چندان دور رفته و همين پرسش را در مورد سالهاى اواخر دههى پنجاه يا اوايل دههى سى خورشيدى مطرح كند: چرا خمينى و هوادارانش قدرت را با نيروهاى ملى و چپ مذهبى (مجاهدين خلق) و غير مذهبى تقسيم نكردند يا چرا دربار و نيروهاى ملى و مذهبى و تودهاىها در اوايل دههى سى با يكديگر بر سر ميز مذاكره ننشستند (به جاى آوردن تانك به خيابانها يا بسيج نيروهاى لباس شخصى توسط دربار) و به توافق بر سر موضوعات مورد نزاع و تقسيم قدرت نرسيدند؟ اگر اين كار در اكثر كشورهاى اروپا به مدت يك قرن است كه انجام مى شود چرا در ايران صورت نمى پذيرد و نيروهاى سياسى عليه يكديگر كودتا و انقلاب مى كنند؟
سازش ناپذيرى و سرسختى به عنوان «ارزش»
مصدق و كاشانى و دربار، يا فاطمى و ژنرال زاهدى و فداييان اسلام و تودهاىها مى توانستند در ماه هاى قبل از كودتاى ۲۸ مرداد كنار هم نشسته و با يافتن حداقلهاى مورد توافق بر سر تقسيم قدرت به توافق برسند. براى نيروهاى ملى يا مذهبى و توده اىها حتى چند وزير يا معاونت وزير در كابينه بهتر از حذف از قدرت و محاكمه و زندانى شدن و تبعيد مصدق به احمد آباد و بسته شدن فضاى سياسى متعاقب آن بود و براى دربار نيز بهتر بود كه چند وزارتخانه را به مصدقىها يا طرفداران فدائيان اسلام و توده اىها بسپارد تا ننگ كودتاچى بودن يا سركوبگر بودن نيروهاى مذهبى و چپ را براى ابد بر خود هموار كند.
كودتاى ۲۸ مرداد نقطهى اوج يك سنت سياسى در ايران است كه نبايد قدرت را تقسيم كرد بلكه بايد آن را مطلقه ساخت. خامنهاى و سپاهيان همراهش در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ اين سنت سياسى را به تمامه در جمهورى اسلامى به نمايش گذاشتند. در دههى سى دربار با نيروهاى ملى، مذهبىهاى سياسى و چپها كنار نيامد و با اتكا به نيروى نظامى و شبه نظامى بازى را به نفع خود رقم زد اما يك ربع قرن بعد نيروهاى تازه نفس آن را به كلى از صحنهى سياسى به همان روش يعنى با اتكا به زور حذف كردند. در دههى هشتاد نيز بيت رهبرى با اصلاح طلبان كنار نيامد و با اتكا به سپاهيان ميليونها نفر را در خيابانها به زير ضرب و شتم گرفت تا روزى ديگر نيرويى تازه نفس آن را به زور حذف كند و چرخهى باطل خشونت و استبداد ادامه يابد.
جالب آنجاست كه ساختار حقوقى قدرت در ايرانِ پس از انقلاب بر اساس همين روال مصالحه ناپذيرى شكل گرفته است: فردى كه در انتخابات رئيس جمهورى پيروز مى شود با ناديده گرفتن دهها ميليون نفر كه به وى راى ندادهاند كابينه را از ميان رفقايش دست چين مى كنند. در فرهنگ سياسى كشور نيز ساز و كارهاى حل منازعه و رسيدن به وفاق به عنوان بخشى از سنت سياسى شكل نگرفته است.
پوست اندازى يا تصفيههاى خونين
فرايند حذف و عدم مصالحه و توافق، از سوى گروه محذوف، تصفيه و از سوى گروه غالب و حاكم، پاكسازى و پوست اندازى نام مى گرفته است: «هر ده سال ما يك پوست اندازى داشته ايم. پوست كهنه كنده شده و پوست نو با شادابى، مقاومت بالا، پوستى كه به محيط اطرافش عادت نكرده، جايگزين آن مى شود.» (حميد رسايى، نمايندهى دورهى هشتم مجلس شوراى اسلامى، سايت شخصى وى) تحت همين عنوان، دوره به دوره بخشى از نيروهاى فعال سياسى از جامعهى سياسى حذف مى شدهاند: دربار محمد رضا شاه پهلوى نيروهاى ملى گرا و خمينى نيروهاى چپ ماركسيست و چپ مذهبى غير همراه با خود و نيز نيروهاى ملى و ملى- مذهبى را حذف كرد؛ پس از او نيز خامنهاى به حذف نيروهاى چپ مذهبى طرفدار خمينى (بعدا اصلاح طلب) مشغول بوده است و اين پروژه را در خرداد ۱۳۸۹ به اتمام رساند. تصور دربار محمدرضا شاه، بيت خمينى و بيت خامنهاى و خود آنها آن بوده است كه كوچك ترين مصالحه و تقسيم قدرت و گردش نخبگان از نگاه طرفداران آنها و مردم به معنى ضعف تلقى خواهد شد و اين ابتداى سقوط آنها خواهد بود.
مقامات جمهورى اسلامى اين تصور را از رويدادهاى اواخر دوران رژيم پهلوى گرفتهاند كه شاه با كنار زدن بخشى از نيروهاى خود و ابراز شنيدن پيام مردم رژيم پهلوى را به آخر رساند در حالى كه آنچه رژيم را ساقط كرد عدم مصالحهى آن با نيروهاى ملى و ماركسيست در دهههاى سى تا پنجاه بود. رژيم پهلوى با تضعيف نيروهاى ملى و چپ در عين باز گذاشتن دست روحانيون براى بسط شبكهى اجتماعى خود بهترين زمينه را براى رشد سياسى اسلامگرايى فراهم ساخت. كودتاى ۲۸ مرداد يكى از نقاط كليدى براى بستن نطفهى اسلامگرايى در ايران بود و مى توان اين ايدئولوژى را فرزند خلف كودتاى ۲۸ مرداد به حساب آورد. از همين جهت بود كه مهدى بازرگان رهبر انقلاب مذهبى در ايران را شخص اعليحضرت مى دانست.
كاريزما يعنى مصالحه ناپذير
خمينى تا زمانى كه نگفته بود شاه بايد برود به كاريزما تبديل نشد. سخنان قبلى وى مبنى بر پذيرش قانون اساسى و خواست سلطنت شاه و نه حكومت وى از نگاه مخالفان رژيم پهلوى سازش تلقى شده و هيچ گاه مورد اشاره قرار نمى گيرد. همين امروز اگر موسوى و كروبى در كنار احمدى نژاد و خامنهاى بنشينند و بر سر راه حل خروج از بحرانهاى سياسى در ايران مذاكره كنند و به نوعى تقسيم قدرت برسند از سوى بسيارى از طرفداران و غير طرفداران خود به سازش متهم خواهند شد. صرف مذاكره با رژيم صدام بر سر پايان جنگ از سوى خمينى به نوشيدن جام زهر تعبير شد چون تصور وى و هوادارانش اين بود كه رهبر قدرتمند مذاكره نمى كند مگر آن كه رژيم وى در حال سقوط باشد.
گذار از زمينههاى نظريهى توطئه
اگر به وجه مصالحه ناپذيرى در فرهنگ سياسى ايران و تابوى سازش با يكديگر بر سر حداقلها و چانه زنى بر سر موارد مورد اختلاف توجه كنيم ديگر نقش نيروهاى خارجى يا چمدانهاى پر از دلار سازمان سى آى اى به نقشى كم اهميت در تحولات سياسى داخلى تبديل مى شود و فرهنگ سياسى و سياست خارجى كشور از بزرگ كردن اين گونه موضوعات در خدمت نظريهى توطئه، جاه طلبىهاى سلطه طلبانهى مقامات در منطقه و جهان (مديريت جهانى) و استكبار ستيزى به بهانهى يك رخداد بسيار كوچك و كم اهميت (دخالت امريكا در كودتاى ۲۸ مرداد) در تحولات سياسى يك كشور گذر خواهند كرد.
اتهامات متقابل
نقش خارجى هنگامى پر رنگ مى شود كه در داخل بنا به همكارى و رقابت منصفانه و آزاد نباشد. در شرايط فقدان سازوكار توافق طبعا گروهها يكديگر را به مزدورى بيگانه متهم خواهند كرد و در اين اتهامات از داستان سازى و روايت پردازى نيز مضايقه نخواهند كرد. پاى عنصر بيگانه را بيش از طرف بازنده، طرف برنده و غالب با سركوب شديد به ميدان منازعات و مجادلات باز مى كند. هنگامى كه طيف مصدقىها بر آشفته و متفرق، طيف مذهبىها نا اميد از مشاركت در قدرت و طيف طرفداران دربار نا اميد از حفظ قدرت بودند ديگر راه براى كودتا باز مى شود و هر كس مى تواند ديگرى را به مزدورى اجانب متهم كند: يك طرف به دستور گرفتن از شوروى و طرف ديگر به حمايت از سوى انگليس و امريكا.
به همين ترتيب، در ماههاى پس از انتخابات دهم رياست جمهورى، حكومت تضعيف شده مخالفانش را به مزدورى امريكا و متحدان غربىاش و مخالفان سركوب شده حكومت را به سر سپردگى چين و روسيه متهم مى كردند. در شرايط نا اميدى و آشفتگى ناشى از عدم همكارى هر كس و گروهى به حاميان داخلى و خارجىاش رو مى كند و رقيب در مقام شيطان نشانده مى شود.
سازش ناپذيرى و چرخههاى باطل خشونت و استبداد
كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و براندازى دولت قانونى محمد مصدق نه تنها استبداد سياسى را به مدت يك ربع قرن در ايران مستقر كرد بلكه مصالحه ناپذيرى ميان نيروهاى درگير در قدرت را به يك اصل در فرهنگ سياسى ايران مبدل ساخت. تابوى سازش و پرهيز از مصالحه حاصلخيز ترين خاك براى رشد خشونت يك گروه عليه گروه ديگر و تمسك به استبداد مطلقه براى باقى ماندن گروه غالب در حكومت بوده است.