سپاه؛ نقطه‌ی اتکا يا پاشنه آشيل جمهوری نوين اسلامی؟

دوران رياست احمدی نژاد بر قوه‌ی مجريه و بالاخص تحولات مابعد انتخابات دهم رياست جمهوری را می توان دوران برآمدن بيش از پيش سپاهيان به قدرت در برابر روحانيون سنتگرا و فقه گرا و نيروهای سياسی اصلاح طلب، توسعه گرا و سنتگرا ناميد. اکنون پرسش آن است که سپاهيان در کسب قدرت تا کجا پيش آمده‌اند و اين ميزان پيشرفت آنها را در چه موقعيتی قرار داده است.

نيروهای سپاهی و بسيجی و بازنشستگان سپاه و اطلاعات علاوه بر قوای قاهره (نظامی/انتظامی/امنيتی/قضايی) بخش عمده ‌ای از

۱) اقتصاد کشور (۲۵ تا ۴۰ درصد بنا به تخمين‌های مختلف شامل بر بنيادها، قاچاق، بازار زير زمينی و شرکت‌های واگذار شده از طريق صندوق‌های سرمايه گذاری تحت مديريت سپاهيان سابق و لاحق مثل اعتماد مبين و مهر اقتصاد ايرانيان)،

۲) پروژه‌های بزرگ کشور (پايان ۱۸۳۶ طرح و در دست داشتن ۲۸۸ طرح ديگر از مجرای قرارگاه خاتم، سايت قرارگاه خاتم، رجوع شده در ۲۹ آذر ۱۳۸۹)، و

۳) اعضای کابينه و مجلس و استانداران و معاونان وزير و مديران کل (بنا به تخمين های مختلف ميان ۳۰ تا ۷۰ درصد) و حتی مقاماتی در شورای امنيت ملی، قوه‌ی قضاييه، راديو و تلويزيون دولتی، شورای نگهبان و خبرگان رهبری (ارائه‌ی ارقام تخمينی ناشی از عدم شفافيت حکومت است اما مراکز جذب نيروی دولت احمدی نژاد يعنی بسيج و سپاه به خوبی گويای ارقام بالاتر هستند.) را تحت کنترل خود دارند.

تعريف سپاه به عنوان يک سازمان نظامی و سياسی و رفت و برگشت اعضای سپاه ميان سپاه و ديگر نهادهای دولتی تخمين تعداد اعضای سابق و موجود سپاه در مقامات بالای سه قوه و ديگر نهادهای انتصابی را دشوار ساخته است. همچنين هنگامی که از کنترل سپاه بر مقدرات کشور سخن می گوييم نقش نهايی نظامی گرايی در تصميمات راهبردی و شبکه‌ی اعضا را مد نظر داريم.

اين موقعيت که در سه دولت موسوی، هاشمی و خاتمی برای سپاهيان بسيار دور از دسترس اما مطلوب می نمود نقشی استثنايی به سپاه و همه‌ی سايه و روشن‌های آن برای تداوم و ثبات جمهوری اسلامی يا فروپاشی آن بخشيده است. پرسش اساسی اين است که آيا اين روند يکدست شدن حاکميت به نفع نيروهای امنيتی و نظامی (فرماندهان نيروی انتظامی عمدتا از سپاهيان انتقالی به اين نيرو هستند) از حيث بقا به نفع اين نظام است يا به ضرر آن؟

ميان ياس و اميد

جمهوری اسلامی تداوم خود در سه دهه‌ی گذشته را عمدتا مديون سطحی از رقابت سياسی در درون نيروهای خودی است. اين رقابت ميان نيروهای سياسی (با پشتوانه تجاری، دانشگاهی و تخصصی)، نظامی و روحانی هم دولت‌های خارجی و هم مردم ايران را در مرز ميان اميد و ياس از سيستم برای پاسخ به نيازها و دغدغه‌های آنان نگاه می داشت. مردم به اصلاح از درون و دول خارجی به تنش زدايی و بر سر عقل آمدن از سوی اين رژيم اميد داشتند و عمدتا به بخشی نگاه می کردند که چنين ظرفيتی داشت.

تکنوکرات‌ها و دانشجويان و دانشگاهيان و زنان و جوانان می توانستند بخشی از مطالبات و آمال و آرزوهای خود را به نحوی کمرنگ در برنامه‌های اصلاح طلبان حکومتی و بخشی از بازاريان و کشاورزان می توانستند مطالبات خود را در برنامه‌های جناح اقتدارگرا مشاهده کنند و به همين دليل در انتخابات با هدف انتخاب ميان بد و بدتر (برای معترضان به وضعيت موجود) يا بد و خوب (برای وفاداران به نظام) شرکت می کردند.

برآمدن مجتمع‌های نظامی- صنعتی- ايدئولوژيک

آنها که برنامه‌‌های هسته‌ای، موشکی و بيولوژيک سپاه را دنبال می کنند و در کنار آن در مدارس علميه مشغول تربيت نسلی از روحانی/سپاهی برای حفظ تداوم هويت ايدئولوژيک اين نيرو هستند (مثل مدرسه‌ی معصوميه و مدارس تحت نظر مصباح يزدی) و به تدريج صنايع نفت و گاز را در اختيار می گيرند هسته‌ای از نيروهای سپاهی‌اند که با تصفيه‌های درونی در سپاه حلقه ای از فرماندهان هم جهت و نزديک به خامنه‌ای را شکل داده‌اند. اداره کنندگان اين مجتمع‌های نظامی/صنعتی/ايدئولوژيک هسته‌ی اصلی قدرت يا همانا قوای قهريه و منابع اصلی ثروت را در حکومت نوين جمهوری اسلامی در دست خود دارند.

در اين ميان ديگر اهميتی ندارد که برخی از افراد اين حلقه از سپاه استعفا داده‌اند يا هنوز عضو سپاه هستند؛ نوع ارتباط آنها با اين حلقه چيزی از نظامی گرايی نظام نوين نمی کاهد. آنچه اهميت دارد باور اعضای حلقه و وفاداران به آن به نظامی گرايی و حفظ ارتباط با حلقات پايينی فرماندهان سپاه - همه منصوب خامنه‌ای - و نيروهای نظامی/امنيتی اداره کننده‌ی بيت خامنه‌ای است. جانشين متکی در وزارت خارجه يا رئيس جديد سازمان ملی جوانان (از نزديکان بقايی) يا معاون تازه‌ی مطبوعاتی وزارت ارشاد (از اقوام رحيمی معاون رئيس جمهور) و صدها معاون وزير و هزاران مدير در دولت احمدی نژاد سپاهی نبوده يا نيستند اما بر اساس ايدئولوژی نظامی گرايی و بر اساس راهبردهای نظاميان عمل می کنند و در پی زير سوال بردن يا تضعيف قدرت نظاميان و رقابت با آنها نيستند.

قدرت عريان و آسيب‌هايش

تا هنگامی که قوای قهريه‌ی جمهوری اسلامی در روز روشن به روی مردم عادی تير اندازی نکرده بودند و مردم عادی را با پرتاب از روی پل يا گذشتن از روی آنها با خودرو نکشته بودند و ماجراهای کهريزک و کوی دانشگاه و مجتمع سبحان پيش نيامده بود اين نيروها می توانستند بر روی ترس عمومی از اقدامات نيرويی ظاهرا شکست ناپذير در برابر اعتراضات عمومی حساب کنند. چنين نيرويی نقطه‌ی اصلی اتکای نظام بود و به همين جهت خامنه‌ای بيشترين توجه را به آنها داشت.

اما هنگامی که اين نيروها مرتکب چنين اعمالی شدند و قدرت عريان خود را به مردم عادی نشان دادند آسيب‌های خود يعنی عدم مشروعيت و عدم کنترل بر خود و ناتوانی در اِعمال سرکوب کنترل شده را آشکار کردند. اين نيرو که اکنون با جمهوری اسلامی مساوی شده ديگر شکست ناپذير نمی نمايد. معترضان منتظر شرايطی هستند که با حداقل هزينه هوای داخل اين هيولای پلاستيکی را که با پول نفت و روايت‌های موعودگرايانه سر پا ايستاده خالی کنند.

از نقطه‌ی اتکا تا پاشنه آشيل

در ابتدای رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی و در دوران خاتمی، آن دو و عملگرايان و اصلاح طلبان ويترين نظام برای مردم ناراضی و قدرت‌های غربی بودند. اما به تدريج خامنه‌ای قدرت بيشتری پيدا کرد و سپاهيان و روحانيت همراه با وی در دوره‌ی خاتمی هسته‌ی اصلی قدرت را در اختيار گرفتند. در اين حال نقش سپاه و مجتمع های صنعتی/نظامی/ايدئولوژيک آن برای بسياری از نيروهای اصلاح طلب پنهان بود و خطر آن به خوبی درک نمی شد در حالی که هسته‌ی سخت حکومت بر اين نيروها اتکا داشت. در آن دوران اين نيروها قوای قهريه را در اختيار داشتند ولی در سايه بودند و افراد به واسطه‌ی «حکومت دوگانه» نمی توانستند به دولت و سپاه و مجلس و قوه‌ی قضاييه به يک چشم بنگرند و با همه‌ی آنها مخالفت کنند. اما امروز حکومت يکدست است و دشمن دمکراسی و حقوق بشر، و خطر بالقوه‌ی آن برای همسايگان و قدرت‌های بزرگ به خوبی روشن است.

هنگامی که همه‌ی قدرت و ثروت کشور در اختيار يک گروه قرار گرفت و بقيه‌ی نيروها و جناح‌ها و اقشاری که آنها نمايندگی می کردند کنار زده شدند چنين نيرويی به پاشنه‌ی آشيل حکومت تبديل می شود. سپاه در حال تبديل شدن به چنين پاشنه‌ی آشيلی است. تحريم های شورای امنيت و تحريم‌های يک جانبه‌ی ايالات متحده و اروپا با نشانه گرفتن سپاه در واقع کليت جمهوری اسلامی را نشانه گرفته‌اند.

مخالفان داخلی و خارجی حکومت اکنون به خوبی می دانند با چه نيرويی طرف هستند و با چه عده و عده ای به مقابله با آنها بپردازند. سه ميليون نفری که در اعتراض به تقلب انتخاباتی به خيابان ها آمدند اميد داشتند حکومت به نظر آنها گردن نهد. آنها دقيقا و با گوشت و پوست و خون خود نمی دانستند که هسته‌ی سخت در اختيار نظاميان است و نظاميان تحت ولايت فقيه برای گردن گذاشتن به نظر مردم آموزش نديده ‌اند. در حوادث بعد از انتخابات معترضان دريافتند که با چه حکومتی طرف هستند و اگر روزی فرصتی برای براندازی به دست آورند تصور روشن تری از طرف مقابل خود دارند.

عصبيت، تجمل و فروپاشی

سپاه در دهه‌ی اول جمهوری اسلامی در خدمت رژيم بود و به استقرار حکومت روحانيون ياری می رساند. اما از دهه‌ی دوم، فرماندهانی که خود را در جنگ صرف کرده و لذا مانده از قافله‌ی ثروت و قدرت اندوزی می ديدند منافع خود را در پيش رو قرار دادند. از همين جهت بود که فرماندهان سپاه خود را به تمامه در درگيری های سياسی افکندند، خواستار منابع ثروت و منزلت اجتماعی فراتر از دفاع از امنيت کشور شدند و به دنبال هم پيمان سياسی برای پی گيری اين اهداف می گشتند.

همين جا بود که جمهوری اسلامی نيروی پشت جبهه‌ی خود را از دست داد و تنها نقطه‌ی اتکای آن به يکی از فاسد ترين بخش‌های آن مبدل شد. سپاهيانی که امروز به دنبال سرمايه گذاری در ترکيه، برج سازی در دوبی، خريد هتل در سوريه، مجتمع سازی در کانادا و خريد شرکت‌های تجاری در استراليا هستند با يک حرکت بزرگ مردمی که آنها را به درستی نشانه گيرد قدرت را واگذار خواهند کرد. همين نيروها هستند که در خانه ها و آپارتمان‌های چند ميليارد تومانی تهران ساکنند و تجمل و اشرافيت سر تا پای آنان را فرا گرفته است.

اگر با عينک ابن خلدون به تحولات سياسی ايران امروز نگاه کنيم سپاهيانی که سه دهه قبل از وادی غرور و عصبيت آمده و شور و اشتياق اشغال کاخ سفيد را داشتند امروز خود به بخشی از نيروهای غرق در تجمل شهری و خمودگی ناشی از قدرت و ثروت تبديل شده‌اند و بايد منتظر گروهی ديگر برای اشغال کاخ‌های قدرت بمانند.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات مطرح شده در این مقاله الزاما بازتاب دهنده دیدگاه های رادیو فردا نیست.