سعی کرده ام در داستان هایم «صدای آدم های تنها» را بازتاب دهم

  • مهرداد قاسمفر

یوسف انصاری (نفر اول از راست) در یکی از نشست های مربوط به نقد کتاب خود با عنوان «امروز، شنبه»

«امروز، شنبه» نام مجموعه داستانی است از يوسف انصاری که با نخستين مجموعه داستانش نگاه منتقدان را به عنوان استعدادی در داستان نويسی نسل جوان به خودش جلب کرد. او را برخی منتقدان، داستان نويسی مدرن با ذهنيتی گوتيک و موفق در خلق فضاهای وهم آلود خوانده اند.

«امروز، شنبه» مجموعه ای است شامل هشت داستان کوتاه که سال گذشته از سوی نشر افراز منتشر شد. يوسف انصاری از تهران ميهمان ويژه اين برنامه «نمای دور، نمای نزديک» است.

آقای انصاری، اگر بخواهيد جوهره اين کتاب را در يک جمله يا در يک کلمه خلاصه کنيد به چه اشاره می کنيد؟

صحبت کردن از جوهره اين مجموعه داستان برايم خيلی سخت است. ولی می توانم بگويم اين مجموعه داستان حاصل هفت يا هشت سال تلاش من برای داستان نويسی است که از بين داستانهايم آن هايی که مضامين نزديک به هم داشتند را انتخاب کرده ام و در اين کتاب منتشر کرده ام.

بسياری انگشت بر روی مضمون تنهايی گذاشته اند. گويا می شود کل اين کتاب را معطوف به مسئله تنهايی انسان يا تنهايی های بشری يا سرگردانی های او دانست. خود شما در اين باره چه فکر می کنيد؟

بهترين پاسخی که می شود برای اين کتاب داد همين است. فرانک اوکانر در کتاب «صدای تنها» که در مورد داستان کوتاه است يک جمله معروفی دارد که می گويد «داستان کوتاه صدای آدم های تنهاست».

من در اين داستان های کوتاهم سعی کرده ام اين صدا را اجرا کنم. يعنی صدای شخصيت هايی که به قول فرانک اوکانر، له شده اند و صدايشان به کسی نمی رسد، داستان کوتاه ژانری است که اين قابليت را دارد که صدای اين آدم های تنها را بشود يکی يکی اجرا کرد.

من خيلی به اين جمله فرانک اوکانر که داستان کوتاه صدای آدم های تنهاست اعتقاد داشتم. اغلب داستان های اين مجموعه هم همين طور است و من سعی کردم اين صدا را اجرا کنم.
تنهايی به نظرم قابليتی به شخصيت های داستانی می دهد که بيشتر به درون توجه کنند. داستان نويسی ما اغلب اجرای بيرونی داشته است. الان چند سالی است که در ادبيات ما به درون آدمها خيلی توجه می شود. اين برای من خيلی اهميت داشت که من به جای نوشتن از بيرون از درون بنويسم.
یوسف انصاری، نویسنده کتاب «امروز، شنبه»

به نظرم چون مخاطب و منتقد اين صدا را درک کرده است، اکثرا روی اين نقطه دست گذاشته اند که در اين کتاب مضمون تنهايی پر رنگ است. من می توانم بگويم اغلب داستان های کوتاه خوب دنيا اجرای همين صدای تنهاست.

چه چيزی در تنهايی آدمی است که شما را به سوی خودش جذب می کند يا عنصر تنهايی آدمی چه جذابيتی دارد که شما برمی انگيزد که درباره آن بنويسيد؟

تنهايی به نظرم قابليتی به شخصيت های داستانی می دهد که بيشتر به درون توجه کنند. داستان نويسی ما اغلب اجرای بيرونی داشته است. الان چند سالی است که در ادبيات ما به درون آدمها خيلی توجه می شود. اين برای من خيلی اهميت داشت که من به جای نوشتن از بيرون از درون بنويسم.

از بيرون آدمها نوشتن برای من جذابيتی نداشت. من می توانم بگويم شخصيت های داستان هايم آدم های درون گرا هستند.

به خاطر اينکه آدم های تنهايی هستند يا اينکه احساس تنهايی می کنند. آن جمله معروف رودکی «با هزار مردم تنهايی بی هزار مردم تنهايی» که غلامحسين ساعدی هم مدام اين جمله را زير لب زمزمه می کرد، و من هم وامدار داستان نويسی غلامحسين ساعدی هستم، هميشه مد نظرم بوده است.

ساعدی به اين نقطه از تنهايی آدمی توجه کرده بود. نه تنهايی فيزيکی بلکه تنهايی که بيشتر به درون آدمها بر می گردد.

به ساعدی اشاره کرديد و تاثيرپذيری تان از او. اما شايد يک تفاوت عمده بين کار شما و کار ساعدی وجود دارد. کار ساعدی اگر چه فرديت و تنهايی آدمهاست در موقعيت های دشوار، اما تعهدی نسبت به شرايط اجتماعی دارد که در آثارش به آن پايبند است. يعنی يک جور تعهد اجتماعی را در آثارش بازتاب می دهد. شما بيشتر فضاهای درونی و امپرسيونيستی و وهم آلود را مورد توجه قرار داده ايد. اين تفاوت و کنتراست بين فضای ساعدی و در آثارش شما وجود دارد را چطور توضيح می دهيد؟

من در کتابی که در مورد ساعدی کار کرده ام هم به اين نکته توجه کرده ام که نويسنده به نظرم به جز به ادبيات به چيز ديگری تعهد ندارد. نويسنده به عنوان يک انسان يا يک روشنفکر در جامعه می تواند انواع و اقسام تعهدها را داشته باشد و بايد داشته باشد.

ولی وقتی دارد داستان می نويسد به اعتقاد من هيچ وظيفه ای به جز اينکه پيامی در مورد خودش بدهد را ندارد.

به نظر من پاشنه آشيل غلامحسين ساعدی در داستان نويسی اش همين تعهد بيش از حدش به مسائل اجتماعی بوده و گاهی اوقات به کارش لطمه وارد کرده است.

من سعی کرده ام از اين فضا کمی فاصله بگيرم و فقط يک موقعيت انسانی در درون خود ادبيات خلق کنم.

از اين جهت قبول دارم که اين تفاوت وجود دارد و بايد هم وجود داشته باشد. چون آثار غلامحسين ساعدی حاصل يک دوره خاصی از شرايط اجتماعی ايران است ولی الان دوره، دوره درون گراتری است و آدم ها به فرديت خودشان بيشتر از هر چيز ديگری توجه می کنند و طبيعی است که نويسنده هم از فضای اجتماعی که در آن زندگی می کند تاثير می گيرد.

يکی از نکاتی که در کار شما به آن اشاره می شود، بحث استفاده از تکنيک و فرم است، يا مثلا چند خطی بودن داستان های شما به جای يک خطی بودن. بعضی ها اين را يک جور تکنيک زدگی بی جا تعبير کرده اند. پاسخ شما به اين مسئله چيست؟

تعداد اندکی منتقد به اين مسئله اشاره کردند. خودم به هيچ وجه اين را قبول ندارم و سعی کرده ام در داستان هايم هر جا که نياز بوده از تکنيک استفاده کنم.

خيلی در انتخاب اين داستان ها حساسيت نشان دادم و به جز داستان «کله گنجشک» که بر تکنيک سوار است و آن هم دليل دارد، در باقی داستان هايم وقتی خودم را جای مخاطب يا منتقد می گذارم شايد بتوانم از اين قصه ها ايرادهای ديگری بگيرم ولی از اين منظر نمی توانم ايرادی در کار ببينم.