مجلس طرح سوال از احمدی نژاد را به جريان انداخته است. اين در حالی است که در پی بگومگوی تند احمدی نژاد و صادق لاريجانی، اين موضوع با دخالت رهبر جمهوری اسلامی (۱۰ آبان ۹۱) فروکش کرد. آیت الله علی خامنه ای برای جلوگيری از تکرار اين حادثه، مسبب نزاع بعدی را «خائن» دانست. (علی خامنه ای: از امروز تا روز انتخابات، هر کسی احساسات مردم را در جهت ايجاد اختلاف به کار بگيرد، قطعاً به کشور خيانت کرده- ۱۰ آبان ۹۱)
سحنان رهبر جمهوری اسلامی اگرچه نزاعی از نزاع ها را فروکش کرد اما منازعات درون حاکميت را از بين نبرده است. تنها در فاصله چهار روز ازسخنان اخير رهبر، مجلس شورای اسلامی طرح سوال از احمدی نژاد را به اجرا گذاشته است. مديريت کشور چنان آشفته است که به هر حال يکی را بايد قربانی کرد.
آن چه مهم است اينکه از فحوای سخن خامنه ای دانسته می شود که او خود نيز واقف است اين «دعوت به سکوت»، صرفاً فروخوابندن اختلافات است نه حل و فصل نهايی آن ها تا طی يک آتش بس هشت ماهه ميان طرفين دعوا، انتخابات آتی رياست جمهوری با آرامش و شکوه برگزار شود.
چنين نهيب بلندی (اتهام خيانتکاری) زمانی از زبان علی خامنه ای برخاسته می شود که کليه ساز و کارهای حل و فصل اختلافات قوا (از جمله کميته عالی حل اختلافات به رياست محمود هاشمی شاهرودی، رییس سابق قوه قضاییه) از کار افتاده اند.
حال با فرض باقی ماندن علل اختلافات، آيا می شود تصور کرد احمدی نژاد پرچم منازعات را پايين بکشد و چنانچه خود گفته «نامهربانی ها را صبورانه تحمل کند»؟ مگر او نبود که اعتقاد داشت بهترين دفاع حمله است؟ پس چنين شکيبايی و صبری بر نامهربانی ها در سوال مجلس از او چه معنا خواهد داشت؟
مدعای اين مقاله اين است که با انباشت مشکلات کشور، هر مقدار فشار بر احمدی نژاد بيشتر شود او با مظلوم نمايی در نزد افکار عمومی ناکارآمدی دولت خود را ناشی از کارشکنی سرسپردگان رهبر(مجلس، قوه قضائيه، سپاه، شورای نگهبان و دیگر دستگاه ها) خواهد دانست و در نتيجه مسئوليت انباشت مشکلات نظام را بر دوش رهبر خواهد افکند؛ يعنی جا خالی دادن به موقع.
کارکردهای دوگانه احمدی نژاد برای رهبر
از روز های آغازين انقلاب اسلامی، علی خامنه ای پله به پله مناصب قدرت را پيموده است. بر او که سه دهه مديريت را تجربه کرده، از همان روز های آغازين پوشيده نبود که احمدی نژاد توان مديريت چنين مسئوليتی را ندارد. کافی است به نامه های نخستين نوری زاد خطاب به خامنه ای مراجعه کرد که احمدی نژاد را انسانی «نامتعادل از نظر روانی» توصيف می کرد.
اما به شرحی که در مقاله «گروگانگيری در برابر گروگانگيری: آرايش جديد در درون حاکميت»گفته شد، خامنه ای وامدار احمدی نژاد بود تا جاده صاف کن او برای خلاصی از هاشمی (کارگزاران) و خاتمی (اصلاح طلبان) باشد. کارکرد احمدی نژاد برای خامنه ای عبارت بود از: جاده صاف کنی و سپر بلا بودن.
چنين خدمتی، حمايت رهبر از احمدی نژاد را نياز داشت تا چرخ لنگان مديريت کشور در دستان ناتوان احمدی نژاد به چرخد. با اين توصيف گناه احمدی نژاد چيست وقتی رهبر به رغم همه آگاهی از ضعف او، هم چنان می خواست تا احمدی نژاد را در قدرت ابقا کند. چنين است که مسئوليت تمامی ويرانی نه صرفا متوجه احمدی نژاد که از آن بالاتر متوجه خامنه ای است.
انباشت نابهنجاری های مديريتی
ضعف مديريتی احمدی نژاد و فساد تيم او با توجه به حاشيه امنی که حمايت رهبر برايشان فراهم ساخته بود، انباشتی از مشکلات را با «تصاعد هندسی» در کشور دامن زده است.
اين حقيقت عريان که کشور با انباشی از مشکلات رنگارنگ درگير است حتی بر مقامات کشور و مراجع دولتی و شخص رهبر پوشيده نمانده است. تنها هنر نظام جمهوری اسلامی اين است که هر يک از اين مشکلات را «فتنه» بخواند (فتنه اقتصادی، فتنه بازار ارز، فتنه جريان انحرافی، فتنه سبز و دیگر موارد.)
چنين انباشی از نابهنجاری های کلان مديريتی و مشکلات گوناگون در شرايطی است که نظام نيازمند نمايش شکوهمند اقتدار و مشارکت گسترده در انتخابات رياست جمهوری ۹۲ است. بی دليل نيست که خامنه ای خواستار حفظ آرامش فضای جامعه تا زمان برگزاری انتخابات شده و تمرد از آن را برابر با «خيانت» ارزيابی کرده است. آيا اگر در اثر التهاب های موجود، مشارکت مردم ( که سرخورده از وضع اجتماعی- اقتصادی هستند) با کاهش مواجه شود جز اين است که جمهوری اسلامی خود را دربرابر سيل ويرانگر تهديدات داخلی و خارجی خواهد ديد؟
شيشه عمر نظام در دست احمدی نژاد
اگرچه شايد آستانه تحمل خامنه ای و ذوب شدگان در ولايت از خرابکاری های احمدی نژاد سرريز شده باشد، اما انتخابات آتی رياست جمهوری در فصل خزان نيروهای متخصص و متعهد نظام (اصلاح طلبانو کارگزاران) چگونه انتخابات باشکوهی خواهد بود وقتی ديگر طيف حاکميت (اصولگرايان) چندين پاره شده اند؟
ناگزير رهبر نظام برای سامان دادن به پراکندگی تنها طيف طرفدار خود (اصولگرايان) که زخم ها از احمدی نژاد خورده اند، سرانجام در مساله معاون اولی مشايی، عزل مصلحی و دعوای اخير قوای مجريه و قضائيه (که احمدی نژاد با افشای نامه محرمانه صادق لاريجانی آن را علنی کرد) عملاً خود را در برابر جاده صاف کن خود (احمدی نژاد) قرار داد.
حال مجلس نيز در يک اقدام جديد مبادرت به سوال از رييس دولت کرده است. در چنين شرايطی که برگزاری انتخابات (شيشه عمر نظام) در دست دولت است، آيا بايد گمان داشت که احمدی نژاد با نهيب رهبری (خيانتکار داستن کسی که آرامش را برهم زند) حاضر به سکوت است؟ آيا او پرچم منازعات را پايين کشيده است؟
اگر احمدی نژاد را گوش شنوايی از رهبر بود نمی بايست در عرض پنج روز از تذکرات خامنه ای در بروجن در خصوص حفظ آرامش کشور، نامه صادق لاريجانی را علنی می کرد. نامه او به خامنه ای نيز اين حس را منعکس نمی کند که او «بازی انتخابات» را رها کرده باشد. شايد احمدی نژاد منازعات لفظی را فرو نهد اما انتخابات را هرگز.
انتخاباتی که در سال ۸۴ همچون او را برکشاند تا سه دولت موسوی، هاشمی و خاتمی را لجن مال کند، حتما منتج به نتيجه ای خواهد شد که ديگر کسی را به قدرت رساند که او را لجن مال کند. احمدی نژاد کسی نيست که همچون موسوی تمکين به حصر خانگی، همچون هاشمی شکايت به خدا و همچون خاتمی نجابت به خرج دهد. او با شيشه عمر نظام بازی خواهد کرد.
زمان مناسب برای جاخالی
در زبان انگليسی ضرب المثلی است که می گويد يا از من حمايت کن يا اخراجم کن. Sack me or Back me. اگر نتيجه انتخابات ۹۲ نه آن باشد که احمدی نژاد انتظار دارد، چرا بايد در حسن برگزاری آن کوشا باشد؟ اگر هم تعلل کند می داند که اختيارات ولی فقيه، آن اندازه است که او را عزل و ديگری را ابقا کند.
از قضا احمدی نژاد چندان اميد ندارد که حمايت های جانانه رهبر را ديگر پشت سر خود ببيند. سوال اخير مجلس خود دال بر ادامه نزاع ديگر قوا با اوست. او در ماجرای قهر ۱۱ روزه اعلام آمادگی کرده بود که کنار برود. اما هرگز چنين نکرد. باقی ماند تا اگر بنا بر عزل او باشد، اين کار به فرمان خامنه ای و به دست مجلس باشد.
چنين اقدامی برای احمدی نژاد آبرو و برای خامنه ای بی آبرويی به همراه خواهد داشت. معروف است او آرا واقعی خود را ۳۵ ميليون می داند که ده ميليون آن به دليل حمايت خامنه ای از او ريزش کرده است. اگر اين سخن درست باشد، او نه تنها خود را مديون رهبر نمی داند که متضرر از رهبر می داند.
اينک که در کشور رييس دولتی بر سر کار است، مجلس می تواند او و وزيران کابينه را آماج انتقاد های ناشی از انباشت مشکلات قلمداد کند. اما اگر احمدی نژاد برکنار شده باشد، بديهی است که پرسش ها متوجه شخص رهبر خواهد بد که چنان شخص بی کفايتی را حمايت می کرد.
اگر خامنه ای بخواهد جاده صاف کن خود را به کناری نهد، حال که کشور با مشکلات متزايد رو به روست چندان دور از واقعيت نيست که احمدی نژاد نيز اصراری بر ماندن نداشته باشد. به عبارت ديگر وقت جاخالی دادن فرا رسيده است.
بازخوانی نامه احمدی نژاد گواهی بر اين مدعاست که او تضعيف خود را تضعيف مقابله با تحريم ها اولاً و حسن برگزاری انتخابات ثانياً می داند. در نامه اش چنين می نويسد که:
۱- او فشار (تحريم) دشمنان را چنان می داند که مقابله با آن «مستلزم حضور همه قوا و مسئوليت پذيری و همکاری و همراهی آنان با دولت» باشد. (معنايش اين است که اگر ديگر قوا همکاری با او نکنند، فشار خارجی کارگر خواهد افتاد.)
۲- انتخابات آتی را واجد چنان اهميتی می داند که «ضرورت دارد از هرگونه اقدام که شائبه تضعيف اداره کشور (يعنی دولت او) باشد، به جد پرهيز شود». (يعنی تضعيف دولت برابر است با خدشه به انتخابات.)
نتيجه :
احمدی نژاد اين هر دو را (مقابله با فشار دشمنان و انتخابات آتی) در گرو بقای خود در قدرت می داند. برای مثال احمد توکلی هشدار داده که سوال مجلس از احمدی نژاد، می تواند بازار ملتهب ارز را بار ديگر دچار التهاب و بر فشار تحريم ها بيافزايد.
اگر احمدی نژاد در درون حاکميت از پی انتخابات ۹۲ پذيرفته شدنی نباشد، او خوب می داند که از هم اکنون با جاخالی دادن به موقع، چگونه مسئوليت ها را از گردن خود باز و متوجه رهبر و نهادهای حامی او سازد. سخن او با رهبر همان ضرب المثل انگليسی است: يا از من حمايت کن يا اخراجم کن. (خودت می مانی و مسئوليت اين همه مشکلات با تو می ماند.)
سحنان رهبر جمهوری اسلامی اگرچه نزاعی از نزاع ها را فروکش کرد اما منازعات درون حاکميت را از بين نبرده است. تنها در فاصله چهار روز ازسخنان اخير رهبر، مجلس شورای اسلامی طرح سوال از احمدی نژاد را به اجرا گذاشته است. مديريت کشور چنان آشفته است که به هر حال يکی را بايد قربانی کرد.
آن چه مهم است اينکه از فحوای سخن خامنه ای دانسته می شود که او خود نيز واقف است اين «دعوت به سکوت»، صرفاً فروخوابندن اختلافات است نه حل و فصل نهايی آن ها تا طی يک آتش بس هشت ماهه ميان طرفين دعوا، انتخابات آتی رياست جمهوری با آرامش و شکوه برگزار شود.
چنين نهيب بلندی (اتهام خيانتکاری) زمانی از زبان علی خامنه ای برخاسته می شود که کليه ساز و کارهای حل و فصل اختلافات قوا (از جمله کميته عالی حل اختلافات به رياست محمود هاشمی شاهرودی، رییس سابق قوه قضاییه) از کار افتاده اند.
حال با فرض باقی ماندن علل اختلافات، آيا می شود تصور کرد احمدی نژاد پرچم منازعات را پايين بکشد و چنانچه خود گفته «نامهربانی ها را صبورانه تحمل کند»؟ مگر او نبود که اعتقاد داشت بهترين دفاع حمله است؟ پس چنين شکيبايی و صبری بر نامهربانی ها در سوال مجلس از او چه معنا خواهد داشت؟
مدعای اين مقاله اين است که با انباشت مشکلات کشور، هر مقدار فشار بر احمدی نژاد بيشتر شود او با مظلوم نمايی در نزد افکار عمومی ناکارآمدی دولت خود را ناشی از کارشکنی سرسپردگان رهبر(مجلس، قوه قضائيه، سپاه، شورای نگهبان و دیگر دستگاه ها) خواهد دانست و در نتيجه مسئوليت انباشت مشکلات نظام را بر دوش رهبر خواهد افکند؛ يعنی جا خالی دادن به موقع.
کارکردهای دوگانه احمدی نژاد برای رهبر
از روز های آغازين انقلاب اسلامی، علی خامنه ای پله به پله مناصب قدرت را پيموده است. بر او که سه دهه مديريت را تجربه کرده، از همان روز های آغازين پوشيده نبود که احمدی نژاد توان مديريت چنين مسئوليتی را ندارد. کافی است به نامه های نخستين نوری زاد خطاب به خامنه ای مراجعه کرد که احمدی نژاد را انسانی «نامتعادل از نظر روانی» توصيف می کرد.
اما به شرحی که در مقاله «گروگانگيری در برابر گروگانگيری: آرايش جديد در درون حاکميت»گفته شد، خامنه ای وامدار احمدی نژاد بود تا جاده صاف کن او برای خلاصی از هاشمی (کارگزاران) و خاتمی (اصلاح طلبان) باشد. کارکرد احمدی نژاد برای خامنه ای عبارت بود از: جاده صاف کنی و سپر بلا بودن.
چنين خدمتی، حمايت رهبر از احمدی نژاد را نياز داشت تا چرخ لنگان مديريت کشور در دستان ناتوان احمدی نژاد به چرخد. با اين توصيف گناه احمدی نژاد چيست وقتی رهبر به رغم همه آگاهی از ضعف او، هم چنان می خواست تا احمدی نژاد را در قدرت ابقا کند. چنين است که مسئوليت تمامی ويرانی نه صرفا متوجه احمدی نژاد که از آن بالاتر متوجه خامنه ای است.
انباشت نابهنجاری های مديريتی
ضعف مديريتی احمدی نژاد و فساد تيم او با توجه به حاشيه امنی که حمايت رهبر برايشان فراهم ساخته بود، انباشتی از مشکلات را با «تصاعد هندسی» در کشور دامن زده است.
اين حقيقت عريان که کشور با انباشی از مشکلات رنگارنگ درگير است حتی بر مقامات کشور و مراجع دولتی و شخص رهبر پوشيده نمانده است. تنها هنر نظام جمهوری اسلامی اين است که هر يک از اين مشکلات را «فتنه» بخواند (فتنه اقتصادی، فتنه بازار ارز، فتنه جريان انحرافی، فتنه سبز و دیگر موارد.)
چنين انباشی از نابهنجاری های کلان مديريتی و مشکلات گوناگون در شرايطی است که نظام نيازمند نمايش شکوهمند اقتدار و مشارکت گسترده در انتخابات رياست جمهوری ۹۲ است. بی دليل نيست که خامنه ای خواستار حفظ آرامش فضای جامعه تا زمان برگزاری انتخابات شده و تمرد از آن را برابر با «خيانت» ارزيابی کرده است. آيا اگر در اثر التهاب های موجود، مشارکت مردم ( که سرخورده از وضع اجتماعی- اقتصادی هستند) با کاهش مواجه شود جز اين است که جمهوری اسلامی خود را دربرابر سيل ويرانگر تهديدات داخلی و خارجی خواهد ديد؟
شيشه عمر نظام در دست احمدی نژاد
اگرچه شايد آستانه تحمل خامنه ای و ذوب شدگان در ولايت از خرابکاری های احمدی نژاد سرريز شده باشد، اما انتخابات آتی رياست جمهوری در فصل خزان نيروهای متخصص و متعهد نظام (اصلاح طلبانو کارگزاران) چگونه انتخابات باشکوهی خواهد بود وقتی ديگر طيف حاکميت (اصولگرايان) چندين پاره شده اند؟
ناگزير رهبر نظام برای سامان دادن به پراکندگی تنها طيف طرفدار خود (اصولگرايان) که زخم ها از احمدی نژاد خورده اند، سرانجام در مساله معاون اولی مشايی، عزل مصلحی و دعوای اخير قوای مجريه و قضائيه (که احمدی نژاد با افشای نامه محرمانه صادق لاريجانی آن را علنی کرد) عملاً خود را در برابر جاده صاف کن خود (احمدی نژاد) قرار داد.
حال مجلس نيز در يک اقدام جديد مبادرت به سوال از رييس دولت کرده است. در چنين شرايطی که برگزاری انتخابات (شيشه عمر نظام) در دست دولت است، آيا بايد گمان داشت که احمدی نژاد با نهيب رهبری (خيانتکار داستن کسی که آرامش را برهم زند) حاضر به سکوت است؟ آيا او پرچم منازعات را پايين کشيده است؟
اگر احمدی نژاد را گوش شنوايی از رهبر بود نمی بايست در عرض پنج روز از تذکرات خامنه ای در بروجن در خصوص حفظ آرامش کشور، نامه صادق لاريجانی را علنی می کرد. نامه او به خامنه ای نيز اين حس را منعکس نمی کند که او «بازی انتخابات» را رها کرده باشد. شايد احمدی نژاد منازعات لفظی را فرو نهد اما انتخابات را هرگز.
انتخاباتی که در سال ۸۴ همچون او را برکشاند تا سه دولت موسوی، هاشمی و خاتمی را لجن مال کند، حتما منتج به نتيجه ای خواهد شد که ديگر کسی را به قدرت رساند که او را لجن مال کند. احمدی نژاد کسی نيست که همچون موسوی تمکين به حصر خانگی، همچون هاشمی شکايت به خدا و همچون خاتمی نجابت به خرج دهد. او با شيشه عمر نظام بازی خواهد کرد.
زمان مناسب برای جاخالی
در زبان انگليسی ضرب المثلی است که می گويد يا از من حمايت کن يا اخراجم کن. Sack me or Back me. اگر نتيجه انتخابات ۹۲ نه آن باشد که احمدی نژاد انتظار دارد، چرا بايد در حسن برگزاری آن کوشا باشد؟ اگر هم تعلل کند می داند که اختيارات ولی فقيه، آن اندازه است که او را عزل و ديگری را ابقا کند.
از قضا احمدی نژاد چندان اميد ندارد که حمايت های جانانه رهبر را ديگر پشت سر خود ببيند. سوال اخير مجلس خود دال بر ادامه نزاع ديگر قوا با اوست. او در ماجرای قهر ۱۱ روزه اعلام آمادگی کرده بود که کنار برود. اما هرگز چنين نکرد. باقی ماند تا اگر بنا بر عزل او باشد، اين کار به فرمان خامنه ای و به دست مجلس باشد.
چنين اقدامی برای احمدی نژاد آبرو و برای خامنه ای بی آبرويی به همراه خواهد داشت. معروف است او آرا واقعی خود را ۳۵ ميليون می داند که ده ميليون آن به دليل حمايت خامنه ای از او ريزش کرده است. اگر اين سخن درست باشد، او نه تنها خود را مديون رهبر نمی داند که متضرر از رهبر می داند.
اينک که در کشور رييس دولتی بر سر کار است، مجلس می تواند او و وزيران کابينه را آماج انتقاد های ناشی از انباشت مشکلات قلمداد کند. اما اگر احمدی نژاد برکنار شده باشد، بديهی است که پرسش ها متوجه شخص رهبر خواهد بد که چنان شخص بی کفايتی را حمايت می کرد.
اگر خامنه ای بخواهد جاده صاف کن خود را به کناری نهد، حال که کشور با مشکلات متزايد رو به روست چندان دور از واقعيت نيست که احمدی نژاد نيز اصراری بر ماندن نداشته باشد. به عبارت ديگر وقت جاخالی دادن فرا رسيده است.
بازخوانی نامه احمدی نژاد گواهی بر اين مدعاست که او تضعيف خود را تضعيف مقابله با تحريم ها اولاً و حسن برگزاری انتخابات ثانياً می داند. در نامه اش چنين می نويسد که:
۱- او فشار (تحريم) دشمنان را چنان می داند که مقابله با آن «مستلزم حضور همه قوا و مسئوليت پذيری و همکاری و همراهی آنان با دولت» باشد. (معنايش اين است که اگر ديگر قوا همکاری با او نکنند، فشار خارجی کارگر خواهد افتاد.)
۲- انتخابات آتی را واجد چنان اهميتی می داند که «ضرورت دارد از هرگونه اقدام که شائبه تضعيف اداره کشور (يعنی دولت او) باشد، به جد پرهيز شود». (يعنی تضعيف دولت برابر است با خدشه به انتخابات.)
نتيجه :
احمدی نژاد اين هر دو را (مقابله با فشار دشمنان و انتخابات آتی) در گرو بقای خود در قدرت می داند. برای مثال احمد توکلی هشدار داده که سوال مجلس از احمدی نژاد، می تواند بازار ملتهب ارز را بار ديگر دچار التهاب و بر فشار تحريم ها بيافزايد.
اگر احمدی نژاد در درون حاکميت از پی انتخابات ۹۲ پذيرفته شدنی نباشد، او خوب می داند که از هم اکنون با جاخالی دادن به موقع، چگونه مسئوليت ها را از گردن خود باز و متوجه رهبر و نهادهای حامی او سازد. سخن او با رهبر همان ضرب المثل انگليسی است: يا از من حمايت کن يا اخراجم کن. (خودت می مانی و مسئوليت اين همه مشکلات با تو می ماند.)