«کودکان قربانيان تجارت زبالهاند، من هنوز چشمان کودک دو سالهام که خيس اشک بود را خوب به ياد دارم. ما در يک سرزمين سوزان و سمی زندگی میکنيم.»
اين جملات آغازين سخنرانی «آنا ماگری» زنی است که نزديک به شش سال قبل فرزندش را در اثر بيماری سرطان خون حاد از دست داد. او تنها مادری نيست که اکنون در قالب گروهی از مادران برای پاکسازی مناطق مسکونی و طبيعی از زباله های خطرناک مشغول فعاليت است.
گروه «مادرانی از سرزمين آتش گرفته»، نزديک به پنج سال است که با حمايت گروههایی از جوانان فعال در زمينه محيط زيست و همچنین يک گروه مذهبی به نام «جیووانی کونزو» برای اطلاعرسانی در زمينه افزايش معنادار آمار سرطان در مناطقی از جنوب ايتاليا (سيسيل، ناپل، کالابريا) فعاليت میکنند. موضوع از زمانی فرم تشکل به خود گرفت که آنها نامهای را برای مقامات دولتی ارسال کردند و همدردی رييس جمهور و رييس دولت ايتاليا را همراه داشتند اما واکنش عملی در مورد تغيير وضعيت دفن و جداسازی و بازيافت و نابود سازی زبالههای رها شده در آب رودخانهها، ساحل دريا، جنگلها، مناطق کوهپايهای بسيار نزديک مناطق مسکونی و دیگر مناطق محیط زیستی در پی نداشت.
از آن جایی که طبيعت اين مناطق از ايتاليا در دنيا مثال زدنی است، آنها برای نجات جان ساکنان و اين سرمايه ملی، خود دست به کار شدند تا به کارگاههای نساجی و کارخانه های توليد لاستيک و خرده فروشان تاير و دیگر صنایع آلوده کننده محیط زیست از يک طرف و به دانشجويان و دانش آموزان ، از طرف ديگر اطلاعرسانی کنند.
مخاطبان آنها در دو طیف بودند: در یک سو دستهای بودند که باعث ايجاد آلودگیها بودند و در سوی دیگر، گروهی که به عنوان نسل آينده آن کشور بايد از وضعيت سرزمينشان اطلاعات میداشتند.
برخی نهادهای مرتبط با مسائل زيست محيطی، هميشه عادات غذايی اشتباه، مصرف بیرويه سيگار و مشروبات الکلی را باعث افزايش سرطان میدانند اما اين گروه با ارائه آمار کودکان مبتلا به سرطان که هيچ سابقه ژنتيکی نداشتند و يا حيواناتی که در اثر بيماریهای نادر مردهاند، سعی کردند انديشه جمعی جامعه را متوجه اين معضل کنند.
در واقع اينها گروهی هستند که در مقابل چشم پوشی سيستم قدرت، شروع به آگاهی رسانی کردهاند؛ تلاشی برای تغيير فرهنگ زندگی و بيداری وجدان عمومی و فردی و زنده کردن اميد در بيماران مبتلا به سرطان و خانوادههای آنها.
از نظر اين افراد، رها کردن زبالههای صنعتی و شيميايی و خانگی در فضای طبيعت بدون حفاظ و رعايت موارد ايمنی و نيز سوزاندن زبالههايی که تفکيک نشدهاند و رها کردن خاکستر و دودشان میتواند آب و خاک و هوا، هر سه را به شدت آلوده کند. در يک مورد در استان کالابريا ، شرکتی که متولی دفن ضايعات يک کارخانه رنگ سازی شده بود برای منفعت و سود بيشتر، به جای استفاده از ظروف فلزی ضد خورندگی برای ذخيره سازی مواد شييمايی از ظرفهای پلاستيکی استفاده کرده بود. بعد از تنها مدت کوتاهی بشکههای پلاستيکی دفن شده در خاک که حاوی مواد سمی خطرناکی بودند پوسيده و تجزيه شده و خروج سم و جذب آن در خاک از راه آب، تا کيلومترها اطراف آن منطقه و درختهای پرتغال را خشکاند.
سوزاندن زبالهها به شکل غيراصولی هم به رغم هزينه بسيار بالا میتواند خطر آتش سوزی جنگلها و آلودگی را به شدت افزايش دهد. طرح «زمين در دستان من» به اين افراد کمک کرد که بتوانند با برگزاری نمايشگاه عکس و نمايش فيلم کوتاه در قالب يک تور، اطلاع رسانی کنند و گروههای فعال در زمينه محيط زيست را برای فشار بر سازمانهای خصوصی و دولتی ذينفع را به کمک بخواهند.
در بخشی از نامه سرگشاده اين گروه به موسسات و سازمانهای خصوصی و مردم ايتاليا آمده است: «ببينيد سرانه سم رها شده در جنگلها و زبالههای آتش گرفته و بوی نامطبوعی که طبيعت را اسير کرده است برای هر ايتاليايی چقدر است؟ از منفعت کارخانه داران و گروههايی که سازمان يافته اين زبالهها را میخرند و در سرزمين مادری ما انبار میکنند چقدر برای پاکسازی و کاشت درخت صرف میشود؟ ما خواستار اعلام حقيقت و اعمال عدالتيم. بعضی از ما کودکان کمتر از دو سالمان را در بيمارستانها، به اغوش مرگ داديم و هنوز بيش از چند خط توضيحی برای مرگشان نيافتهايم. به اندازه کافی با کلمات و قانون بازی شده و هنوز جان انسانها و درختان و طبيعت همچنان در خطر است.»
سرطان، سلامت و محیط زیست در ایران
به نظر ميرسد ما هم با تجربهای مشابه در بسياری از شهرهای ايران مواجهيم. افزايش آمار سرطان و تغيير انواع آن و کاهش سن ابتلا به آن از يک طرف و افزايش آمار بالای مصرف سموم کشاورزی، توليد زبالههای صنعتی و شواهد بسيار موجود از رهاسازی انواع زبالههای صنعتی و بيمارستانی و کشاورزی در دامن طبيعت، از سوی ديگر میتواند ارتباط معناداری داشته باشد.
آنچه در جغرافيای ايران پيرامون با اين موضوع و يا موضوعات مرتبط با آسيبهای محيط زيستی قابل توجه است، اين است که رسانهها بتوانند آزادانه در اين موارد اطلاعرسانی کنند و مسئولان مربوطه با شهروندان در مورد دلايل و معضلات زيست محيطی، صادق باشند.
مسئولان بايد بپذيرند که کاهش توان مردم در خريد سبزيجات و ميوه و ماهی و لبنيات از يکسو و دشواری يافتن اين مواد غذايی به شکل سالم از طرف ديگر آسیبی است که بيش از آنکه فرهنگ تغذيه در آن دخيل باشد توان اقتصادی و نظارت صحيح سازمانی بر آن اثر دارد.
همچنین، پيگيری گروهها و موسساتی که با حفظ منافع هنگفت و سود جويیهای گاه سازمان يافته ، به خود مجوز آلوده کردن آبهای زير زمينی و سطحی، جنگلها و هوا را میدهند و از زير بار هر نوع جبران خسارت محيطی و انسانی به آسانی فرار میکنند و نيز نقش سازمانها و نهادهای مردمی که پيرامون اين بيماری (سرطان) فعاليت میکنند هم بسيار قابل اهميت است. به گفته کارشناسان و پزشکان ، سرطان از آن دست بيماریهايی است که خود را بسيار دير نشان میدهد و درمان آن بسيار کند و پر هزينه است پس چه بهتر و مفيدتر خواهد بود اگر، بخشی از اين گروهها فعاليتشان را بر عوامل ايجاد اين بيماری متمرکز کنند و با همکاری خانواده های آسيب ديده، گروههای محيطی زيستی و حمايت بخش آموزش ، به رایزنی و اطلاعرسانی برای حل عواملی که با آلوده کردن آب آشاميدنی و مواد غذايی (از ميوه و سبزيجات سم زده و آبياری شده با فاضلاب گرفته تا مواد غذايی وارداتی بیخاصيت حاوی مواد نگهدارنده در حد غيرمجاز) سعی در تسهيل رفع علت آن کنند.
در نهايت به نظر ميرسد اگر زيست بوم کره زمين خانه همه ساکنان آن است، تجربههای حمايت و حفظ از آن نيز بدون توجه به مرزهای جغرافيايی ميان شهروندان میتواند به اشتراک گذاشته شود.
و اگر سازمانها و دولتها و نهادهای قدرت بدون در نظر گرفتن سلامت نسلهای آينده و آرامش و آسايش امروز شهروندانشان تنها در پی منافع اقتصادی بيشترند، چرا شهروندانی که دغدغه زندگی سالم ، با احترام به تمام حقوق طبيعت را دارند و نگران جان و سلامت ساکنان اين سپهر هستند در کنار هم و حامی هم نباشند؟
___________________
نظرات مطرح شده در این نوشته، الزاما بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.