کدام «سیاسی کاری» در دانشگاه های ایران؟

بحث «سیاسی شدن» دانشگاه ها در حاشیه برخورد به وزیر علوم به موضوعی مطرح در فضای ایران تبدیل شده است. برخی مسئولان از جمله آیت الله خامنه ای، نمایندگان مجلس و حتا امامان جمعه در هفته های اخیر بارها درباره خطر «سیاسی» و یا «دوقطبی» شدن دانشگاه و آنچه که آنها لطمه دیدن فضای علمی نام می دهند سخن گفته اند. هدف این هشدارها و انتقادات وزیر علوم و سیاست های او در جهت کم کردن برخی فشارها و بازبینی اقدامات افراطی گذشته در قبال استادان و دانشجویان است. وزیری که ماه هاست شمشیر داموکلس استیضاح را آویخته بر فراز سر خود می بیند. ادعای منتقدین این است که گویا در هشت سال گذشته فضای دانشگاه ها علمی و آرام بوده و با تغییر وزیر علوم خطر «سیاسی کاری» و ناآرامی محیط های آکادمیک را تهدید می کند.

پرسش مهمی که پیش می آید این است که سیاسی بودن دانشگاه و یا «سیاسی بازی» در دانشگاه به چه معناست و دانشگاه های ایران تا چه اندازه سیاسی اند؟ چه رابطه ای میان پژوهش و کار علمی و سیاست وجود دارد و آیا می توان دانشگاه را به فضای «غیر سیاسی» تبدیل کرد؟

دانشگاه و سیاست

دانشگاه به دلیل نوع فعالیت علمی و پژوهشی خود نمی تواند با سیاست کاری نداشته باشد. دانشگاه مدرن از قرن نوزدهم به این سو بر پایه اصولی مانند آزادی های کامل آکادمیک، نقد و سنجشگری شکل گرفته است. آنچه ژاک دریدا فیلسوف پرآوازه فرانسوی «دانشگاه بدون شرط» می نامید دانشگاهی بود که در آن پژوهش و آموزش بدون سانسور و مصلحت سیاسی، امنیتی و یا دینی در کنار یکدیگر همزیستی می کنند. پژوهش و آموزش بدون آزادی و بدون امکان نقد و کاربرد اندیشه انتقادی به فعالیت میان تهی تبدیل خواهند شد. به زبان دیگر جامعه معاصر انسانی این اصل اساسی را پذیرفته است که نقد، سنجشگری و بررسی آزاد و بدون سانسور مسائل و پدیده های علمی و جامعه در نهادی به نام دانشگاه صورت گیرد. معنا و اهمیت استقلال دانشگاه و آزادی های آکادمیک هم از جمله به خاطر رابطه فعالیت های دانشگاه با سیاست و نهادهای قدرت در جامعه است.

دو قرن پیشرفت و ترقی در کشورهای توسعه یافته بدون مشارکت سنجشگرانه و نقادانه دانشگاه در حوزه های گوناگون ممکن نبود. دانشگاه نقش دیده بان و ناظر سنجشگر و نقاد جامعه و پدیده های اجتماعی، علمی و فنی را ایفا می کند و از این منظر بررسی بدون تعصب و بدون سانسور مسائل علمی و اجتماعی، برخورد و تبادل اندیشه و نظر و گردش آزادانه اطلاعات بخشی از فعالیت روزمره و زمینه کار استاد و دانشجوست. اقتصاد، سیاست خارجی، محیط زیست، آسیب های اجتماعی، وضعیت جوانان، برابری جنسیتی، فقر، عدالت اجتماعی، ساز و کارهای اداره جامعه، رویدادهای تاریخی، حقوق بشر، دمکراسی و جامعه مدنی، تحولات تکنولوژیک موضوعات کار دانشگاه، استاد و دانشجو هستند و آنها باید بتوانند آزادانه درباره آنها چون و چرا و بحث کنند و یا به پژوهش بپردازند.

نسل جوان و دانشگاه

پدیده دیگری که همواره وجه سیاسی دانشگاه را از اهمیت برخوردار می سازد گروه های اجتماعی (استادان، پژوهشگران، روشنفکران و دانشجویان) است که با دانشگاه سر و کار دارند. اگر استادان بیشتر از طریق پژوهش، آموزش، نوشتن، گفتن و نقد در عرصه عمومی حضور می یابند، برای دانشجویان گاه کنش اجتماعی به بخش مهم روند ساخت و پرداخت هویتی آنها تبدیل می شود. تجربه دانشجویی برای بسیاری از جوانان دوران گذار از نوجوانی و آماده شدن برای ورود به جامعه و دنیای بزرگسالی است. این تجربه همزمان حس تعلق به یک گروه اجتماعی به نام دانشجویان و جوانان را بوجود می آورد که دارای مطالبات، نیازها و انتظارات خودویژه است. جوانانی که با بیرون آمدن از محیط های بسته آموزشی و خانوادگی گاه برای اولین بار هویت شهروندی و نوع جدیدی از فردیت خودمختار را تجربه می کنند و مشارکت در تحولات جامعه به خواست طبیعی و مشروع آنها تبدیل می شود.

این پدیده جهانی است و وضعیت و سنت های هر کشور به جنبش دانشجویی و جوانان رنگ و ابعاد خاصی می دهد. در بسیاری از کشورهای اروپایی و یا در قاره آمریکا حرکت های دانشجویی گاه به موتور جنبش های اجتماعی هم تبدیل شدند. درک چرایی و نیز رابطه سازنده با جنبش های دانشجویی و جوانان و مطالبات آنها یکی از چالش های اصلی کشورهای دمکراتیک در دنیا بوده است. با وجود حرکات گاه تند دانشجویان، بسیاری از جوامع توانسته اند از طریق سازوکارهای دمکراتیک و مدنی با چنین جنبش هایی کنار بیایند و به جای سرکوب و برخوردهای خشن راه دیالوگ و ارتباط سازنده را برگزینند. وجود تشکل های مستقل دانشجویی و یا حتا شعب اتحادیه های صنفی و احزاب سیاسی در دانشگاه ها بخشی از زندگی دمکراتیک جامعه را تشکیل می دهد. میتران رئیس جمهور سابق فرانسه که در دوران خود شاهد چندین جنبش اعتراضی دانشجویی مهم بود عقیده داشت که «جوانان ممکن است در طرح مطالبات اعتراضی خود اشتباه کنند، اما خطای بزرگتر را کسانی مرتکب می شوند که راه سرکوب آنها را انتخاب می کنند.» تجربه چند دهه جنبش دانشجویی نشان داده که حرکات سیاسی دانشجویان نه تنها به کار علمی و آکادمیک دانشگاه لطمه نزده که راهی بوده است برای بزرگ شدن، مشارکت مدنی و ورود به زندگی اجتماعی.

خواست مشارکت در سرنوشت جامعه و تغییر آن در نظام های بسته و غیر دمکراتیک با دامنه و شدت بیشتری مطرح است. بسته بودن فضای جامعه و دانشگاه و برخورد امنیتی با دانشجویان و استادان شکاف میان جوانان و نهادهای رسمی را افزایش می دهد و دانشگاه را به محل تنش های آشکار و پنهانی تبدیل می کند. در حقیقت کشانده شدن بخشی از فعالیت های سیاسی دانشجویان به درون دانشگاه از جمله نتیجه بسته بودن فضای جامعه، نبودن احزاب و سازمان های مدنی و پاسخ ندادن و عدم درک نیازی است که بطور مشروع در میان جوانان وجود دارد. تجربه این گونه کشورها در گذشته و حال نشان می دهد که نهادهای رسمی بیشتر به جای دیالوگ و درک نسل جوان راهکار سرکوب و برخوردهای امنیتی و محدود کننده را برمی گزینند و بهانه بسیاری از آنها هم این است که گویا دانشگاه محل فعالیت و اعتراض سیاسی نیست.

یک بام و دو هوای سیاست در دانشگاه

تجربه ایران مصداق رابطه آسیب شناسانه میان دانشگاه و سیاست است. در درک رایج بسیاری از مسئولین در ایران، حکومت و یا نهادهای رسمی به نام مصلحت حکومتی یا دینی، می توانند در زندگی روزمره دانشگاهی و کار آکادمیک دخالت کنند و نام این کار را هم نه «سیاسی کاری» و «سیاست بازی» می گذارند و نه لطمه زدن مستقیم به فعالیت علمی و کیفیت دانشگاه. از نظر آنها سیاسی کاری در دانشگاه زمانی آغاز می شود که دانشجویان و استادان غیر خودی دست به فعالیت و یا اظهار نظر بزنند. بدین گونه است که در ایران فعالیت تشکل های نیمه حکومتی و یا وابسته به حکومت مانند بسیج، نماینده رهبری و یا دخالت های روزمره این یا آن نهاد غیر آکادمیک مانند حراست در زندگی علمی و دانشگاهی امری ضروری و مشروع تلقی می شود و اگر استاد و دانشجوی غیر همسو نظر انتقادی خود را بگونه ای بیان کند مهر «سیاسی کاری» بر پیشانی اش می خورد.

بررسی تحلیلی و انتقادی رویدادهای دانشگاهی از سال ۱۳۵۹ به این سو نشان می دهند که حکومت و نهادهای وابسته و یا نزدیک به آن بگونه ای سیستمیک معیارهای دوگاه خود در مورد دانشگاه را دنبال کرده اند و فقط خود را مجاز به دخالت سیاسی در امور دانشگاه دانسته اند. الگوی ایده ال بسیاری از دست اندرکاران محافظه کار در ایران دانشگاهی مهندسی شده از بالاست که در آن همه چیز تحت نظارت باشد. آنچه که در دوران هشت ساله آقای احمدی نژاد هم شاهد بودیم ادامه همین سیاست ها بوده است در ابعاد بسیار خشن تر و گسترده تر. بطوریکه شاید بتوان گفت هیچگاه در تاریخ آموزش عالی ایران دانشگاه تا این اندازه از سوی صاحبان قدرت سیاسی و امنیتی تحقیر و استقلال آن نادیده گرفته نشده بود.

کسی هنوز اقدامات و خطابه های آتشین آقای کامران دانشجو به عنوان نماینده حکومت علیه کسانی که ذوب در ولایت نیستند را فراموش نکرده است. همان کسی که برای استادان و دانشجویان غیر خودی خط و نشان می کشید، حکم ستاره دار شدن دانشجویان و یا بازنشستگی زود رس استادان غیرهمسو را صادر می کرد و یا از دانشگاهیان می خواست افسران جنگ نرم و سربازان صاحب زمان باشند. وجود دانشجوی ستاره دار، یکه تازی بسیج دانشجویی، فعالیت های امنیتی حراست، برخورد با استادان دگر اندیش، بازنویسی برنامه های علوم انسانی، بستن برخی رشته ها، جاسوسی از استادان در کلاس های درس و اشکال دیگر برخورد با «غیر خودی» همه و همه مصداق های روشن دخالت های روزمره در زندگی علمی و خدشه دار کردن اصل استقلال دانشگاهی بودند. این اقدامات همگی ماهیت آشکار سیاسی دارند و بگونه ای آمرانه از بالا به دانشگاه تحمیل می شوند بدون آنکه استادان و دانشجویان از حق انتخاب و بیان نظر خود برخوردار باشند.

دانشگاه خاموش و مطیع

کسانی که در ماه های اخیر دل نگران دانشگاه شده اند از این نهاد درکی مهندسی شده دارند که با جوهر وجودی دانشگاه مدرن در تضاد آشکار است. آنها در حقیقت با دانشگاه به مثابه نهاد مستقلی که وظیفه اصلی اش پژوهش علمی بدون سانسور در حوزه های گوناگون، کاربرد اندیشه انتقادی و وجود بحث و گردش و برخورد آزاد عقاید است مشکل دارند. برای آنها دانشگاهی قابل پذیرش است که همساز ایدئولوژی حاکم باشد و مطیع مصلحت حکومتی. دانشگاهی که سایه ترس بر سرش سنگینی می کند، خط قرمزهایش را از یاد نمی برد و بدنبال علم و فرهنگی هم نیست که از مبانی ایدئولوژی حاکم فاصله می گیرند. درست به همین دلیل هم کامران دانشجو وزیر نمونه و ایده ال و صدرالدین شریعتی رئیس سابق دانشگاه علامه طباطبایی رئیس دانشگاه ایده ال آقایان بودند. در این دانشگاه خاموش و «غیرسیاسی» بود که براحتی می شد این یا آن رشته را بکلی تعطیل کرد، برای رشته های علوم انسانی از بالا برنامه درسی نوشت و فهرست کتاب های «مجاز» تعیین کرد، صحبت از سهمیه و تفکیک جنسیتی به میان آورد، اشکال گوناگون مجازات اداری و آکادمیک را به استادان غیر خودی تحمیل کرد، هزاران بورس دولتی دوره دکترا را بی سروصدا میان خودی ها تقسیم کرد، کسانی را بدون صلاحیت آکادمیک به هئیت های علمی برد و عذر استاد و دانشجویی که با نظم حاکم کنار نیاید را خواست.

امروز سخن از «خطر سیاسی شدن» دانشگاه و یا «سیاسی بازی» گفتن معنایش چیزی نیست جز آرزوی بازگشت به دوران کامران دانشجو و وجود دست آهنین و امنیتی حکومت در فضای دانشگاهی. بیهوده نیست که شماری از نمایندگان، امامان جمعه و حتا تنی چند از مراجع تقلید با برکناری روسای افراطی دانشگاه ها مانند شریعتی مخالفت می کنند و یا کسی مانند آقای حداد عادل انتخابی شدن رئیس دانشگاه را از نظر سیاسی «غیر قابل قبول» قلمداد می کند.

این دور بی پایان فشار به دانشگاه از سال ۱۳۵۹ و انقلاب فرهنگی به این سو هر چند با فراز و نشیب اما بی وقفه ادامه یافته است. برخورد و فشار به دانشگاه در دهه های گذشته تا آن اندازه بوده که به جرات می توان گفت سانسور دولتی و خود سانسوری، ترس، با زبان اشاره و استعاره سخن گفتن و ریاکاری به بخشی از فرهنگ و ذهنیت دانشگاهی ما هم تبدیل شده است. دود این سخت گیری ها، سرکوب، برخورد امنیتی، تحمیل سانسور و خودسانسوری، ساکت کردن استاد و دانشجو به چشم فضای علمی، جامعه و بویژه نسل جوان آن می رود. نسلی سرخورده و عاصی که دل خوشی ازکشور و حکومتش ندارد و اگر فرصتی یابد چمدانش را می بندد و عطای ایران را به لقایش می بخشد. سرنوشت این دانشگاه هم بی شباهت به نسل جوانش نیست: نهادی که می بایست درمرکز تحولات و پویایی علمی، اقتصادی و اجتماعی کشور باشد در عمل به حاشیه رانده شده و درگیر سوءظن ها ، برخوردهای امنیتی و اگر و مگر های بی پایان کسانی است که فکر می کنند می توان دانشگاه را هم مانند یک کارخانه، یک آزمایشگاه فیزیک یا شیمی از بالا مهندسی کرد و آن را به برده قدرت سیاسی تبدیل کرد.