«هری اس. ترومن»، رییس جمهوری آمریکا، استالین، رهبر اتحاد جمهوری های شوروی را تهدید می کند که اگر ارتش سرخ را از آذربایجان ایران بیرون نبرد، با بمب اتمی به او حمله خواهد کرد.
خاطره «پسرک» و «گامبو خان» دو بمب اتمی آمریکا که دو شهر بزرگ ژاپن را با خاک یکسان، و دولت آن کشور را به تسلیم بی قید و شرط به نیروهای متفقین وادار کرد، هنوز زنده است، و هر تن و بدنی را می لرزاند. استالین چاره ای ندارد جز آن که بی سر و صدا از خاک ایران بیرون برود.
البته، همچنان که گفتیم، بند بازی های سیاسی ِ استادانه احمد قوام (قوام السلطنه) در بیرون راندن نیروهای ارتش سرخ از ایران، و باز گرداندن آذربایجان، باز گرداندن سر به پیکر ایران را هرگز نباید از یاد برد.
عباس مسعودی، بنیادگذار موسسه اطلاعات ، به من می گفت : «این خود قوام السلطنه بود که پیش از سفر به مسکو و دیدارش با استالین، از دکتر محمد مصدق (نماینده خوشنام و با نفوذ مجلس شورای ملی ایران) خواست که در غیاب او، طرحی را در آن مجلس به تصویب برساند؛ طرحی که دولت ایران را از دادن هر گونه امتیاز و قراردادی به بیگانگان در دوران اشغال ایران ممنوع می کرد.»
تحلیلگران می گویند: «اگر این روایت نیز درست باشد از قدر پافشاری های دکتر مصدق برای تصویب این طرح نخواهد کاست.»
درست در همین زمان بود که غلامحسین رحیمیان، نماینده قوچان در مجلس شورای ملی با عرضه پیش نویس طرحی از دکتر مصدق، خواست که بر آن چه به گفته خود او «طرح ملی شدن نفت» در سراسر ایران بود، پشتیبانی کند. غلامحسین رحیمیان در گفت و گویی با من یادآورشد: «اما دکتر مصدق این پیشنهاد را نپذیرفت. چون درگیری همزمان با دو قدرت بزرگ وقت، بریتانیا و شوروی را در توان ایران نمی دید.»
و باز هم درست در همین زمان بود که سران حزب نوپای توده، حزب چپگرایان کمونیست ایران، انگشت اتهام را به سوی آمریکا نشانه رفتند. رهبران حزب توده، هم آوا با مرشدان روس، معتقد بودند که بریتانیا، با پشت گرمی آمریکا، مانع از اعطای امتیاز بهره برداری از نفت شمال ایران به روسیه شده است.آن ها می گفتند: «امتیاز نفت جنوب ایران را به لندن داده اند، پس دلیلی ندارد که امتیاز نفت شمال ایران به مسکو داده نشود تا موازنه سیاست خارجی تهران پا برجای بماند.»
به هر روی، نخستین زمزمه های «مرگ بر آمریکا» را همین سران حزب توده سر دادند.
کشیده شدن پرده آهنین بر گرد اروپای شرقی و مرکزی، ایران را به سوی «اردوگاه غرب» پیش تر راند
درست در همین زمان است که «وینستن چرچیل»، نخست وزیر بریتانیا، از کشیده شدن «پرده آهنین» بر پیرامون بخش عظیمی از اروپا یاد می کند:
http://www.youtube.com/embed/jvax5VUvjWQ
از «استتین» در«بالتیک» تا «تریست» در«آدریاتیک» پرده ای آهنین بر پهنه اروپا کشیده شده است. در پس این خط (پرده)، تمامی پایتخت های کشورهای کهن اروپای شرقی و مرکزی جای گرفته اند. ورشو، برلین، پراگ، وین، بوداپست، بلگراد، بوخارست و صوفیه، تمامی این شهرهای نامدار و جمعیت های پیرامون آن ها، در خطه ای جای گرفته اند که باید آن را قلمرو شوروی بخوانم، و همگی، به این یا آن گونه، نه تنها زیر نفوذ شوروی که در حد بالایی، و در مواردی بگونه فزاینده ای، زیر سلطه مسکو رفته اند.»
فرو افتادن پرده آهنین
«پرده آهنین» فرو می افتد. «جنگ سرد» میان «غرب» و «شرق» آغاز می شود. اما ایران در بیرون این پرده، در کنار «غرب» جای می گیرد. امیر طاهری، نویسنده کتاب «لانه جاسوسی» نقش شوروی در سیاه نمایی چهره آمریکا در ایران را برجسته می داند:
«البته بعد از این جریان (خروج ارتش سرخ از آذربایجان و آغاز جنگ سرد)، محبوبیت آمریکا رو به فزونی بود و حتی یک حزب دموکرات به سبک حزب دموکرات آمریکا در ایران به رهبری احمد قوام، که نخست وزیر ایران بود، تاسیس شد.»
برای اولین بار افکار آمریکایی، مثل دموکراسی و تقسیم قوا و غیره در ایران مطرح شد چرا که واقعاً نقادی به آن صورت، تا آن زمان، (در ایران) وجود نداشت.
با آغاز جنگ سرد و شدت گرفتن آن، اتحاد جماهیرشوروی حداکثر توان و قدرتش را به کار برد برای اینکه تصویر سیاهی از ایالت متحده در ذهن ایرانی ها ترسیم کند.
شوروی در ایران یک حضور داخلی نیرومند داشت، و به شکل حزب توده و شورای متحد کارگران و همچنین «همسفران کمونیست» در ایران ظاهر شده بود.
برای این که بسیاری از روشنفکران ایرانی در آن موقع با پیروی از مد روشنفکری در فرانسه، سمپاتیزان های کمونیسم و اتحاد شوروی بودند و اتحاد شوروی با ایجاد«نهضت صلح» که به ابتکار استالین راه افتاد، با کبوتر صلحی که آقای «پیکاسو» به عنوان نماد این نهضت کشیده بود، در واقع ایالات متحده را هدف قرار گرفته بود.
در آن زمان ایالات متحده انحصار سلاح های هسته ای را در دست داشت و شوروی هنوز به بمب اتمی دست پیدا نکرده بود.
در واقعه آذربایجان هم انحصار اتمی آمریکا واقعاً نقش اساسی را داشت. نباید فراموش کنیم که عقب نشینی استالین فقط پانزده ماه بعد از به کار بردن بمب اتمی در هیروشیما و ناگازاکی رخ داد.
یعنی در ذهن شوروی کاملا روشن بود و به یادش می آمد که عواقب یک برخورد دیگر با ایالات متحده ممکن است چه باشد؟
ولی به محض این که در سال ۱۹۴۹، اتحاد جماهیر شوروی خودش توانست به سلاح هسته ای دست پیدا کند، «نهضت صلح» فرو ریخت، اما عواقب این نهضت کماکان در ایران باقی ماند.
یعنی آن تبلیغات کوبنده ای که علیه ایالات متحده، به عنوان سرکرده امپریالیسم در ایران انجام شده بود، به هر حال تاثیر خودش را حداقل در میان قشر روشنفکر ایرانی، باقی گذاشته بود.
فراموش نکنیم که در یک دوران حساس، نیروهای طرفدار شوروی، یعنی حزب توده و شورای متحد کارگران و نهضت صلح در طول روز، یازده روزنامه در ایران منتشر می کردند که البته این جدای مجلات مختلف و ماهنامه های آن ها بود.
تقریباً تمام شاعران، نویسندگان و روشنفکران ایرانی در آن زمان هوادار شوروی و ضد ایالت متحده بودند؛ بدون آن که بدانند واقعیت روابط ایران و آمریکا چیست؟
یعنی ما، به عنوان ایرانی، نفعی در ضدیت با آمریکا نداشتیم. ولی به عنوان سمپاتیزان های شوروی در این مبارزه تبلیغاتی جنگ سرد شرکت کردیم.
البته بالاترین نمونه این مطلب را در جریان واقعه ۲۸ مرداد دیدیم که سال ها بعد از این واقعه، به تدریج، شایعه کردند که اصولاً برکناری مصدق و سقوط او و بازگشت شاه همگی طبق یک طرح از سوی سی آی اِی و آمریکا رخ داده و به این ترتیب یک محل تازه برای تبلیغات ضد آمریکایی در ایران شکل گرفت.»
نقش جریان چپ در روابط با واشینگتن
بابک امیر خسروی- یکی از اعضاء حزب توده – نیز برجستگی نقش تخریبی چپگرایان ایرانی در روابط واشینگتن را تایید می کند. اما دوره های گوناگونی را در این زمینه برمی شمارد:
«البته این دوره های مختلفی دارد. مثلاً می شود این مساله را در مقطع زمان انقلاب مشروطه در نظر گرفت که من از آن می گذرم. آن جا و در آن زمان هم آمریکایی ها کمابیش حضور داشتند. اما بیشتر آن چه که من شخصا شاهدش بودم، از دهه ۲۰ شروع می شود که چپ در ایران هم فعالیت علنی داشت، و بسیار هم قدرتمند و اثرگذار بود.»
«شخصاً در مورد خودم باید بگویم که بخش مهمی از جوانی و نوجوانی ام در این دوره گذشت.»
«می توانم برایتان در دوره های مختلف، موضع چپ ایران و به طور مشخص، حزب توده ایران را که خودم هم در آن سالها عضو و کادر و فعالش بودم، (در مخالفت با آمریکا) شرح بدهم.»
با آغاز جنگ سرد، جنگ میان دو اردوگاه «شرق و غرب»، ایران در اردوگاه دوم جای می گیرد، به رهبری آمریکا رویاروی کمونیست های سرخ.
دکتر بهمن آقایی دیبا، کارشناس حقوق بین الملل در واشینگتن:
«ایران در کمپ کشورهای غربی حضور دارد. به اتحادیه ای که نخست، اسمش اتحادیه «بغداد» بود و پس از آن به «سنتو» معروف شد، ملحق می شود. این سنتو در واقع حلقه ای است که «ناتو» در اروپا را به «سیتو» در جنوب شرقی آسیا متصل می کند و در واقع، زنجیری است از اتحادیه های غرب برای کنترل و محدودسازی شرق و به ویژه روس ها.»
آمریکا، حتی پیش از آغاز«جنگ سرد» به اهمیت خلیج فارس در رقم زدن آینده و سرنوشت جهان پی برده بود. در گرماگرم جنگ جهانی در سال ۱۳۲۲، آمریکا «ستاد فرماندهی خلیج فارس» را به عنوان بخشی از برنامه پشتیبانی و تدارکات برای شوروی بنیاد نهاده بود.
این ستاد به زودی به نماد قدرت آمریکا در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه تبدیل شد. ستاد یاد شده که در پی پایان جنگ جهانی دوم پا بر جای ماند، در سال های پس از آن نیز نقشی حیاتی در حفظ منافع آمریکا در منطقه بازی کرد.
سال های سال پیشتر، «تای کن دروگا» نخستین کشتی جنگی آمریکایی بود که دقیقاً، در دسامبر ۱۸۷۹ از تنگه هرمز گذشت. «کومودور رابرت ویلسون شافلد» نخستین سپاهی آمریکا بود که به خلیج فارس می آمد.
ناخدا«شافلد» در همین سفر از شط العرب گذشت و از بوشهر و بصره دیدن کرد. او دریادداشت هایش می نویسد:
«قدرت بریتانیا در خلیج فارس «صوری» و «ظاهری» است. به زودی چالشی در برابر این قدرت در خلیج فارس امپراتوری بریتانیا را به گونه ای مهلک و مرگبار، ناتوان خواهد کرد.»
ناخدا «شافلد» همچنین نوشت:
«آمریکا می تواند بر خلیج فارس استیلا یابد، به شرط آن که با بریتانیایی ها از راه بازرگانی و دیپلماتیک به چالش برخیزد و از بازی نقش دومی که پس از بریتانیا در چین به آن داده شده است، در خلیج فارس، سرباز زند.»(نقش اول را بر عهده گیرد.)
شهرزاد: «... و اما ای ملک جوانبخت، ایران زمین به معرکه جنگ سرد بدل شد، و نیز به عرصه دسیسه ها و توطئه ها... مصدق السلطنه ، سیاستمدار کهنه کار به فراست دریافت که در گیرو دار همین معرکه است که می توان با روباه کهنه کار استعمار پنجه در پنجه افکند...»
در گرماگرم نخستین سال های آغاز جنگ سرد، ایرانیان آزادیخواه فرصت را برای قطع دست بریتانیا از منابع نفتی ایران غنیمت شمردند. آن ها می خواندند، و ای بسا از زبان آمریکاییان می شنیدند که چگونه ثروت طبیعی کشورشان گستاخانه و یغماگرایانه بر باد می رود، و به صاحب خانه کمتر از طرف بیگانه قرارداد نفت، سود می رسد. ایرانیان در اندیشه فرو رفتند تا جلوی آن چه تاراج طلای سیاه ایران خوانده می شد، بگیرند.
این ایرانیان همچنین می خواندند یا از زبان آمریکاییان می شنیدند که دولت هایی مانند ونزوئلا و مکزیک- طرف های قرارداد با شرکت های آمریکایی- از منابع نفت خود سودی به مراتب بیشتر از ایران می برند.
کوره نفت ایران گداخته می شد؛ و همزمان، تنور بگو مگو بر سر سهم ایران از قراردادش با بریتانیا....
لندن هوشیارتر از آن بود که این بگومگوها را ناشنیده بگیرد، از همین رو کوشید تا با زدن آب و رنگی تازه به قرارداد نفتی اش با ایران، گفت و گو بر سر آن را دست کم سال ها به عقب اندازد. از سوی دیگر، دولت های ایران، که در کشمکش قدرت نمایی های داخلی و خارجی یکی پس از دیگری سرنگون می شدند، برای قرارداد نفت می باید و ناگزیر چاره ای می اندیشیدند.
ایرانیان آزادیخواه می پرسیدند: چه گونه است که مالیات دریافتی دولت بریتانیا از داد وستدهای شرکت نفت ایران و انگلیس به مراتب بیش از سودی است که خود صاحب نفت، ایران، از همین قرارداد می برد؟
اندک اندک این زمزمه برخاست که اصولاً قراردادی که دولت ایران در دوران رضاشاهی با انگلستان بسته است، در دورانی که بسیاری از آن به عنوان «استبداد سیاه» یاد می کردند، قانونی است یا نه؟
آتش جنگ جهانی فرو نشسته بود اما در ایران آتش جنگی دیگر شعله ور می شد. در دمیدن به کوره اختلافات نفتی ایران و بریتانیا در آغاز دو تن شاخص تر از دیگران بودند:
دکتر مظفر بقائی کرمانی و حسین مکی، اولی استادیار دانشگاه و درس خوانده در فرانسه، ودیگری درجه دار پیشین نیروی هوایی.... و اکنون در آستانه بگومگوهای نفتی با لندن، هر دو از نمایندگان زبان آور اقلیت در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی ایران بودند.
زمام دولت ایران نیز در دست محمد ساعد مراغه ایی، دیپلمات پیشین است: مردی تیزهوش اما نامور به ساده لوحی.
دولت ساعد برای رفع بگومگو بر سر نفت، لایحه ای را به مجلس پانزدهم ارائه می دهد که به نام دو طرف ایرانی و بریتانیایی گفت وگوهای نفتی، «ساعد- گس» یا «گس- گلشاییان» شهرت می یابد، در حالی که نام و عنوان رسمی آن «قرارداد الحاقی» است.
عباسقلی گلشاییان، وزیر دارایی دولت «ساعد»، نمایندگی ایران را در گفت و گو با لندن بر عهده دارد.
بریتانیا و هوادارانش در ایران امیدوارند که با تصویب «قرارداد الحاقی» تنور بگومگوهای نفتی را اگر نه خاموش، که دست کم سرد کنند. پایه این امیدواری، اکثریت شمار نمایندگانی در مجلس شورای ملی ایران است که یا دوستدار لندن به شمار می روند یا مخالفتی با سیاست های بریتانیا در ایران ندارند.
چند روزی بیشتر به پایان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی نمانده که بحث بر سر «لایحه الحاقی» آغاز می شود. به ترتیب: با سخنرانی نمایندگان موافق و مخالف لایحه... در دنباله این رشته برنامه های ویژه از سرنوشت همین لایحه خواهیم گفت.
****
کارگردان برنامه: کیان معنوی
خاطره «پسرک» و «گامبو خان» دو بمب اتمی آمریکا که دو شهر بزرگ ژاپن را با خاک یکسان، و دولت آن کشور را به تسلیم بی قید و شرط به نیروهای متفقین وادار کرد، هنوز زنده است، و هر تن و بدنی را می لرزاند. استالین چاره ای ندارد جز آن که بی سر و صدا از خاک ایران بیرون برود.
البته، همچنان که گفتیم، بند بازی های سیاسی ِ استادانه احمد قوام (قوام السلطنه) در بیرون راندن نیروهای ارتش سرخ از ایران، و باز گرداندن آذربایجان، باز گرداندن سر به پیکر ایران را هرگز نباید از یاد برد.
عباس مسعودی، بنیادگذار موسسه اطلاعات ، به من می گفت : «این خود قوام السلطنه بود که پیش از سفر به مسکو و دیدارش با استالین، از دکتر محمد مصدق (نماینده خوشنام و با نفوذ مجلس شورای ملی ایران) خواست که در غیاب او، طرحی را در آن مجلس به تصویب برساند؛ طرحی که دولت ایران را از دادن هر گونه امتیاز و قراردادی به بیگانگان در دوران اشغال ایران ممنوع می کرد.»
تحلیلگران می گویند: «اگر این روایت نیز درست باشد از قدر پافشاری های دکتر مصدق برای تصویب این طرح نخواهد کاست.»
درست در همین زمان بود که غلامحسین رحیمیان، نماینده قوچان در مجلس شورای ملی با عرضه پیش نویس طرحی از دکتر مصدق، خواست که بر آن چه به گفته خود او «طرح ملی شدن نفت» در سراسر ایران بود، پشتیبانی کند. غلامحسین رحیمیان در گفت و گویی با من یادآورشد: «اما دکتر مصدق این پیشنهاد را نپذیرفت. چون درگیری همزمان با دو قدرت بزرگ وقت، بریتانیا و شوروی را در توان ایران نمی دید.»
و باز هم درست در همین زمان بود که سران حزب نوپای توده، حزب چپگرایان کمونیست ایران، انگشت اتهام را به سوی آمریکا نشانه رفتند. رهبران حزب توده، هم آوا با مرشدان روس، معتقد بودند که بریتانیا، با پشت گرمی آمریکا، مانع از اعطای امتیاز بهره برداری از نفت شمال ایران به روسیه شده است.آن ها می گفتند: «امتیاز نفت جنوب ایران را به لندن داده اند، پس دلیلی ندارد که امتیاز نفت شمال ایران به مسکو داده نشود تا موازنه سیاست خارجی تهران پا برجای بماند.»
به هر روی، نخستین زمزمه های «مرگ بر آمریکا» را همین سران حزب توده سر دادند.
کشیده شدن پرده آهنین بر گرد اروپای شرقی و مرکزی، ایران را به سوی «اردوگاه غرب» پیش تر راند
درست در همین زمان است که «وینستن چرچیل»، نخست وزیر بریتانیا، از کشیده شدن «پرده آهنین» بر پیرامون بخش عظیمی از اروپا یاد می کند:
http://www.youtube.com/embed/jvax5VUvjWQ
از «استتین» در«بالتیک» تا «تریست» در«آدریاتیک» پرده ای آهنین بر پهنه اروپا کشیده شده است. در پس این خط (پرده)، تمامی پایتخت های کشورهای کهن اروپای شرقی و مرکزی جای گرفته اند. ورشو، برلین، پراگ، وین، بوداپست، بلگراد، بوخارست و صوفیه، تمامی این شهرهای نامدار و جمعیت های پیرامون آن ها، در خطه ای جای گرفته اند که باید آن را قلمرو شوروی بخوانم، و همگی، به این یا آن گونه، نه تنها زیر نفوذ شوروی که در حد بالایی، و در مواردی بگونه فزاینده ای، زیر سلطه مسکو رفته اند.»
فرو افتادن پرده آهنین
«پرده آهنین» فرو می افتد. «جنگ سرد» میان «غرب» و «شرق» آغاز می شود. اما ایران در بیرون این پرده، در کنار «غرب» جای می گیرد. امیر طاهری، نویسنده کتاب «لانه جاسوسی» نقش شوروی در سیاه نمایی چهره آمریکا در ایران را برجسته می داند:
«البته بعد از این جریان (خروج ارتش سرخ از آذربایجان و آغاز جنگ سرد)، محبوبیت آمریکا رو به فزونی بود و حتی یک حزب دموکرات به سبک حزب دموکرات آمریکا در ایران به رهبری احمد قوام، که نخست وزیر ایران بود، تاسیس شد.»
برای اولین بار افکار آمریکایی، مثل دموکراسی و تقسیم قوا و غیره در ایران مطرح شد چرا که واقعاً نقادی به آن صورت، تا آن زمان، (در ایران) وجود نداشت.
با آغاز جنگ سرد و شدت گرفتن آن، اتحاد جماهیرشوروی حداکثر توان و قدرتش را به کار برد برای اینکه تصویر سیاهی از ایالت متحده در ذهن ایرانی ها ترسیم کند.
شوروی در ایران یک حضور داخلی نیرومند داشت، و به شکل حزب توده و شورای متحد کارگران و همچنین «همسفران کمونیست» در ایران ظاهر شده بود.
برای این که بسیاری از روشنفکران ایرانی در آن موقع با پیروی از مد روشنفکری در فرانسه، سمپاتیزان های کمونیسم و اتحاد شوروی بودند و اتحاد شوروی با ایجاد«نهضت صلح» که به ابتکار استالین راه افتاد، با کبوتر صلحی که آقای «پیکاسو» به عنوان نماد این نهضت کشیده بود، در واقع ایالات متحده را هدف قرار گرفته بود.
در آن زمان ایالات متحده انحصار سلاح های هسته ای را در دست داشت و شوروی هنوز به بمب اتمی دست پیدا نکرده بود.
در واقعه آذربایجان هم انحصار اتمی آمریکا واقعاً نقش اساسی را داشت. نباید فراموش کنیم که عقب نشینی استالین فقط پانزده ماه بعد از به کار بردن بمب اتمی در هیروشیما و ناگازاکی رخ داد.
یعنی در ذهن شوروی کاملا روشن بود و به یادش می آمد که عواقب یک برخورد دیگر با ایالات متحده ممکن است چه باشد؟
ولی به محض این که در سال ۱۹۴۹، اتحاد جماهیر شوروی خودش توانست به سلاح هسته ای دست پیدا کند، «نهضت صلح» فرو ریخت، اما عواقب این نهضت کماکان در ایران باقی ماند.
یعنی آن تبلیغات کوبنده ای که علیه ایالات متحده، به عنوان سرکرده امپریالیسم در ایران انجام شده بود، به هر حال تاثیر خودش را حداقل در میان قشر روشنفکر ایرانی، باقی گذاشته بود.
فراموش نکنیم که در یک دوران حساس، نیروهای طرفدار شوروی، یعنی حزب توده و شورای متحد کارگران و نهضت صلح در طول روز، یازده روزنامه در ایران منتشر می کردند که البته این جدای مجلات مختلف و ماهنامه های آن ها بود.
تقریباً تمام شاعران، نویسندگان و روشنفکران ایرانی در آن زمان هوادار شوروی و ضد ایالت متحده بودند؛ بدون آن که بدانند واقعیت روابط ایران و آمریکا چیست؟
یعنی ما، به عنوان ایرانی، نفعی در ضدیت با آمریکا نداشتیم. ولی به عنوان سمپاتیزان های شوروی در این مبارزه تبلیغاتی جنگ سرد شرکت کردیم.
البته بالاترین نمونه این مطلب را در جریان واقعه ۲۸ مرداد دیدیم که سال ها بعد از این واقعه، به تدریج، شایعه کردند که اصولاً برکناری مصدق و سقوط او و بازگشت شاه همگی طبق یک طرح از سوی سی آی اِی و آمریکا رخ داده و به این ترتیب یک محل تازه برای تبلیغات ضد آمریکایی در ایران شکل گرفت.»
نقش جریان چپ در روابط با واشینگتن
بابک امیر خسروی- یکی از اعضاء حزب توده – نیز برجستگی نقش تخریبی چپگرایان ایرانی در روابط واشینگتن را تایید می کند. اما دوره های گوناگونی را در این زمینه برمی شمارد:
«البته این دوره های مختلفی دارد. مثلاً می شود این مساله را در مقطع زمان انقلاب مشروطه در نظر گرفت که من از آن می گذرم. آن جا و در آن زمان هم آمریکایی ها کمابیش حضور داشتند. اما بیشتر آن چه که من شخصا شاهدش بودم، از دهه ۲۰ شروع می شود که چپ در ایران هم فعالیت علنی داشت، و بسیار هم قدرتمند و اثرگذار بود.»
«شخصاً در مورد خودم باید بگویم که بخش مهمی از جوانی و نوجوانی ام در این دوره گذشت.»
«می توانم برایتان در دوره های مختلف، موضع چپ ایران و به طور مشخص، حزب توده ایران را که خودم هم در آن سالها عضو و کادر و فعالش بودم، (در مخالفت با آمریکا) شرح بدهم.»
با آغاز جنگ سرد، جنگ میان دو اردوگاه «شرق و غرب»، ایران در اردوگاه دوم جای می گیرد، به رهبری آمریکا رویاروی کمونیست های سرخ.
دکتر بهمن آقایی دیبا، کارشناس حقوق بین الملل در واشینگتن:
«ایران در کمپ کشورهای غربی حضور دارد. به اتحادیه ای که نخست، اسمش اتحادیه «بغداد» بود و پس از آن به «سنتو» معروف شد، ملحق می شود. این سنتو در واقع حلقه ای است که «ناتو» در اروپا را به «سیتو» در جنوب شرقی آسیا متصل می کند و در واقع، زنجیری است از اتحادیه های غرب برای کنترل و محدودسازی شرق و به ویژه روس ها.»
آمریکا، حتی پیش از آغاز«جنگ سرد» به اهمیت خلیج فارس در رقم زدن آینده و سرنوشت جهان پی برده بود. در گرماگرم جنگ جهانی در سال ۱۳۲۲، آمریکا «ستاد فرماندهی خلیج فارس» را به عنوان بخشی از برنامه پشتیبانی و تدارکات برای شوروی بنیاد نهاده بود.
این ستاد به زودی به نماد قدرت آمریکا در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه تبدیل شد. ستاد یاد شده که در پی پایان جنگ جهانی دوم پا بر جای ماند، در سال های پس از آن نیز نقشی حیاتی در حفظ منافع آمریکا در منطقه بازی کرد.
سال های سال پیشتر، «تای کن دروگا» نخستین کشتی جنگی آمریکایی بود که دقیقاً، در دسامبر ۱۸۷۹ از تنگه هرمز گذشت. «کومودور رابرت ویلسون شافلد» نخستین سپاهی آمریکا بود که به خلیج فارس می آمد.
ناخدا«شافلد» در همین سفر از شط العرب گذشت و از بوشهر و بصره دیدن کرد. او دریادداشت هایش می نویسد:
«قدرت بریتانیا در خلیج فارس «صوری» و «ظاهری» است. به زودی چالشی در برابر این قدرت در خلیج فارس امپراتوری بریتانیا را به گونه ای مهلک و مرگبار، ناتوان خواهد کرد.»
ناخدا «شافلد» همچنین نوشت:
«آمریکا می تواند بر خلیج فارس استیلا یابد، به شرط آن که با بریتانیایی ها از راه بازرگانی و دیپلماتیک به چالش برخیزد و از بازی نقش دومی که پس از بریتانیا در چین به آن داده شده است، در خلیج فارس، سرباز زند.»(نقش اول را بر عهده گیرد.)
شهرزاد: «... و اما ای ملک جوانبخت، ایران زمین به معرکه جنگ سرد بدل شد، و نیز به عرصه دسیسه ها و توطئه ها... مصدق السلطنه ، سیاستمدار کهنه کار به فراست دریافت که در گیرو دار همین معرکه است که می توان با روباه کهنه کار استعمار پنجه در پنجه افکند...»
در گرماگرم نخستین سال های آغاز جنگ سرد، ایرانیان آزادیخواه فرصت را برای قطع دست بریتانیا از منابع نفتی ایران غنیمت شمردند. آن ها می خواندند، و ای بسا از زبان آمریکاییان می شنیدند که چگونه ثروت طبیعی کشورشان گستاخانه و یغماگرایانه بر باد می رود، و به صاحب خانه کمتر از طرف بیگانه قرارداد نفت، سود می رسد. ایرانیان در اندیشه فرو رفتند تا جلوی آن چه تاراج طلای سیاه ایران خوانده می شد، بگیرند.
این ایرانیان همچنین می خواندند یا از زبان آمریکاییان می شنیدند که دولت هایی مانند ونزوئلا و مکزیک- طرف های قرارداد با شرکت های آمریکایی- از منابع نفت خود سودی به مراتب بیشتر از ایران می برند.
کوره نفت ایران گداخته می شد؛ و همزمان، تنور بگو مگو بر سر سهم ایران از قراردادش با بریتانیا....
لندن هوشیارتر از آن بود که این بگومگوها را ناشنیده بگیرد، از همین رو کوشید تا با زدن آب و رنگی تازه به قرارداد نفتی اش با ایران، گفت و گو بر سر آن را دست کم سال ها به عقب اندازد. از سوی دیگر، دولت های ایران، که در کشمکش قدرت نمایی های داخلی و خارجی یکی پس از دیگری سرنگون می شدند، برای قرارداد نفت می باید و ناگزیر چاره ای می اندیشیدند.
ایرانیان آزادیخواه می پرسیدند: چه گونه است که مالیات دریافتی دولت بریتانیا از داد وستدهای شرکت نفت ایران و انگلیس به مراتب بیش از سودی است که خود صاحب نفت، ایران، از همین قرارداد می برد؟
اندک اندک این زمزمه برخاست که اصولاً قراردادی که دولت ایران در دوران رضاشاهی با انگلستان بسته است، در دورانی که بسیاری از آن به عنوان «استبداد سیاه» یاد می کردند، قانونی است یا نه؟
آتش جنگ جهانی فرو نشسته بود اما در ایران آتش جنگی دیگر شعله ور می شد. در دمیدن به کوره اختلافات نفتی ایران و بریتانیا در آغاز دو تن شاخص تر از دیگران بودند:
دکتر مظفر بقائی کرمانی و حسین مکی، اولی استادیار دانشگاه و درس خوانده در فرانسه، ودیگری درجه دار پیشین نیروی هوایی.... و اکنون در آستانه بگومگوهای نفتی با لندن، هر دو از نمایندگان زبان آور اقلیت در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی ایران بودند.
زمام دولت ایران نیز در دست محمد ساعد مراغه ایی، دیپلمات پیشین است: مردی تیزهوش اما نامور به ساده لوحی.
دولت ساعد برای رفع بگومگو بر سر نفت، لایحه ای را به مجلس پانزدهم ارائه می دهد که به نام دو طرف ایرانی و بریتانیایی گفت وگوهای نفتی، «ساعد- گس» یا «گس- گلشاییان» شهرت می یابد، در حالی که نام و عنوان رسمی آن «قرارداد الحاقی» است.
عباسقلی گلشاییان، وزیر دارایی دولت «ساعد»، نمایندگی ایران را در گفت و گو با لندن بر عهده دارد.
بریتانیا و هوادارانش در ایران امیدوارند که با تصویب «قرارداد الحاقی» تنور بگومگوهای نفتی را اگر نه خاموش، که دست کم سرد کنند. پایه این امیدواری، اکثریت شمار نمایندگانی در مجلس شورای ملی ایران است که یا دوستدار لندن به شمار می روند یا مخالفتی با سیاست های بریتانیا در ایران ندارند.
چند روزی بیشتر به پایان دوره پانزدهم مجلس شورای ملی نمانده که بحث بر سر «لایحه الحاقی» آغاز می شود. به ترتیب: با سخنرانی نمایندگان موافق و مخالف لایحه... در دنباله این رشته برنامه های ویژه از سرنوشت همین لایحه خواهیم گفت.
****
کارگردان برنامه: کیان معنوی