«رشد زير يک درصد توليد ناخالص داخلی ایران در سه سال گذشته»

  • جواد کوروشی
رشد زير يک درصد توليد ناخالص داخلی ایران در سه سال گذشته

به رغم گزارش های مبنی بر نامناسب بودن اوضاع و شرايط اقتصادی جمهوری اسلامی، شاخص بورس تهران در سال گذشته و در چند هفته سال جاری رشدی چشمگير نشان می دهد. به گفته آقای احمدی نژاد در کشوری که بورسش اين همه رشد دارد که نمی توان از رکود اقتصادی صحبت کرد. وی گفته بود: «در کشوری که شاخص بورس با حجم معامله بسيار بالا يعنی سال گذشته بيش از ۲۰ هزار ميليارد تومان حجم معاملات است، اين اسمش رکود است يا شکوفايی؟»




رشد شاخص بورس ايران همزمان است با رشد بسيار ناچيز توليد ناخالص داخلی ايران. آخرين گزارش صندوق بين المللی پول درباره چشم انداز اقتصادی ايران که روز دوشنبه اين هفته منتشر شد حکايت از رشد زير يک درصد توليد ناخالص داخلی در جمهوری اسلامی در سه سال گذشته دارد.

از فريدون خاوند، استاد دانشگاه و کارشناس اقتصادی پرسيدم چرا شاخص بورس به رغم وضع عمومی اقتصاد با اين رشد رو به رو است؟

فريدون خاوند: اولا اين واقعيت است که شاخص کل سهام بورس اوراق بهادار تهران به سرعت بالا رفته. طی يک سال گذشته اين شاخص از حدود ۱۴۰۰۰ واحد رسيده به بالای ۲۶۰۰۰ واحد. اگر ما فقط اين شاخص را مورد توجه قرار دهيم، می توانيم بگوييم که بورس تهران يکی از پويا ترين بورس های در کشورهای در حال توسعه است. منتها مسئله ای که مطرح می شود تضاد بين اين شاخص است و فضای عمومی اقتصادی ايران. روز دوشنبه يازدهم آوريل گزارشی منتشر شد از سوی صندوق بين المللی پول که در آن می گويد ايران طی سه ساله ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۰ به طور متوسط هر سال از ۰.۷ درصد رشد اقتصادی برخوردار بوده. يعنی چيزی در حد صفر. و در سال ۲۰۱۱ هم نرخ رشد اقتصادی ايران صفر خواهد بود. صفر در صد. پرسش اين است که وقتی که شاخص بسيار مهمی، يک شاخص اقتصاد کلان که اهميت حياتی دارد در اقتصاد ايران در چنين وضعيت بسيار بسيار فاجعه آميزی هست، چطور امکان دارد که در همان کشور بورس از يک چنين پويايی برخوردار باشد.

برگرديم به همان پرسش که خودتان هم مطرح کرديد. چرا در يک شرايط اسفبار اقتصادی موجود به گفته شما باز شاخص بورس بالا می رود و درصد سود در معاملات بورس در مقايسه حتی با بسياری کشورهای ديگر بسيار بالاست؟

من فکر می کنم که عامل اصلی اين پديده را بايد در بازارهای موازی بورس جستجو کرد. به دليل اين که ايران درآمدهای زياد ارزی دارد از محل نفت و اين درآمدها تزريق می شود در شريانهای اقتصادی کشور، حجم نقدينگی در ايران خيلی زياد است و به هر حال بخشی از اين درآمدهای ارزی ايران از محل نفت می افتد به دست سرمايه گذاران و صاحبان سپرده و اينها طبعاً در جستجوی سود هستند يا می خواهند خودشان را از تورمی که روز به روز بالا تر هم می رود، در امان نگاه دارند.

پس انداز کنندگان و سرمايه گذارها پنج راه در شرايط خاص ايران در اختيار دارند برای اين که سود ببرند يا اين که از تورم در امان بمانند. بروند به طرف بازارهای ارز يا طلا يا مسکن و يا سپرده گذاری کنند در بانکها و يا بروند به طرف بازار سهام. می دانيم که بازار ارز و طلا زير کنترل بانک مرکزی است و سفته بازها و گمانه زن ها اميد زيادی به اين دو بازار ندارند. چون اگر بخواهند ارز خريد و فروش کنند، به هر حال بانک مرکزی ايران امکانات ارزی زيادی دارد و می تواند فعلا نرخ ارز را در سطح فعلی نگاه دارد.

بازار طلا هم در همين وضعيت است. بازار مسکن راکد است و کسی به طرف اين بازار نمی رود. سود بانکی هم که پائين آمده و تنها جايی که باقی می ماند، بازار سهام است که به نظر می رسد که نسبت به بازارهای مساوی در حال حاضر برخوردار شده از اقبال پس انداز کننده ها و سرمايه گذاران.

آقای خاوند، قاعدتا بايستی بهای سهام شرکت ها زمانی بالا برود که توليد داشته باشد و يک نوع رونق اقتصادی باشد که اين شرکت ها آينده ای داشته باشند که سود بدهند. ولی با توجه به آن بحثی که شما کرديد درباره اوضاع کلی اقتصاد، اين شرکت ها اگر نتوانند سود بدهند چرا سهام شان بالا می رود؟

خريدار اوراق بهادار به سودی که از محل از هر سهام بر اساس توليد يک واحد اقتصادی نصيب آنها می شود، علاقه ای ندارند. آن چيزی که آنها را جذب می کند به طرف خودش نوسان های ارزش سهام است. آنها به سود سهام کاری ندارند. سود سهام در شرايط فعلی، در وضعيت فعلی اقتصاد ايران بسيار پائين است. به رغم اين شرايط نوسانهای ارزش بورس بالا است و سفته بازها و گمانه زنها می خواهند از بالا رفتن ارزش سهام استفاده کنند. حالا چرا ارزش سهام بالا می رود؟ به خاطر اين که اولا سهم شرکت های دولتی و شبه دولتی در بازار سهام ايران بسيار بسيار بالا هست و امکان دستکاری در سهام زياد است.

گزارش هايی از ايران می آيد که شرکت هايی هستند که خودشان سهام خودشان را می خرند و به صورت مصنوعی باعث افزايش بهای اين سهام می شوند. اين نکته را هم عرض کنم که اصولا بورس تهران عمق زيادی ندارد. چون ارزش کل سهام در بورس اوراق بهادار تهران بر اساس آخرين داده هايی که منتشر شده، چيزی حدود ۱۲۰ ميليارد دلار است. ارزش کل سهام در بازار بورس تهران. ۱۲۰ ميليارد دلار تقريبا يک سوم سهام شرکت آمريکايی اپل است. يا يک نمونه ديگر عرض کنم.

نام شرکت فرانسوی توتال را همه شنيده اند. فقط يک شرکت توتال در بورس پاريس ارزش سهامش به اندازه کل ارزش بورس تهران است. بنابراين چون بورس تهران به شدت عمقش پائين است، دستکاری هايی که در آن می شود باعث می شود که حباب به وجود بيايد. قيمت ها بالا برود و در شرايط فعلی بسياری از کارشناسان بازار سرمايه در ايران هشدار می دهند به خصوص به سهامداران کوچک که مواظب باشند که آن اتفاقی که در سال ۱۳۸۲ و ۸۳ افتاد روی ندهد. اين حباب به هر حال ترکيدنی است و اگر اين حباب بترکد، بخش بسيار بزرگی به خصوص از اين سهامداران کوچک که به اميد سود به بازار سهام هجوم آورده اند، به شدت خانه خراب خواهند شد.

حذف صفرهای واحد پولی

صفرهای واحد پولی ايران قرار است حذف شود. آنچنانکه رئيس کل بانک مرکزی می گويد سه يا چهار صفر پول ايران در طی يک سال آينده برداشته می شود: «در يک پروسه مدت دار که ممکن است يک سال یا دو سال هم طول بکشد.»

محمود بهمنی آن چنان که خود می گويد می خواهد دينار را واحد پولی کند:« واحد پول ما بعد از ريال دينار بود. يک ريال معادل ۱۰۰ دينار می شود و دينار پول خورد ماست و می تواند خيلی راحت کار را تسهيل کند.»

محمود احمدی­ نژاد می گويد با برداشتن صفرها ارزش پول واقعی می شود. وی گفته بود: «صفرها را برداريم از اسکناس ها، واقعی کنيم ارزش ريال مان را. الان ارزش ريال مان واقعی نيست.»

از سيما موتمن، استاد دانشگاه وست مينستر لندن پرسيدم چه اهميت اقتصادی اين اقدام خواهد داشت؟

سيما موتمن: خوب در يک سری از کشورها برنامه تغيير پول زمانی پياده شده که دولت ها در پائين آوردن تورم موفق بودند و اين در واقع به صورت يک مرحله نهايی بوده که نشان بدهند ما برنامه های سياسی جديدی را داريم دنبال می کنيم که با برنامه های سياسی قبلی تفاوت دارد و خيلی بيشتر موفق خواهيم بود در اين که کنترل کنيم تورم را.

در يک سری از کشورها هم عملا نتوانسته به سرعت پياده شود و دوباره مجبور شدند که يک مرحله جديد ديگری با تغيير مبنای پول پياده کنند. در کوتاه مدت تغيير پول می تواند دوباره يک تاثير تورمی داشته باشد ولی در بلند مدت موفقيتش مربوط می شود به اين که چقدر دولت موفق باشد در کنترل تورم.

گفته می شود که پيش شرط برداشتن صفرها ايجاد شرايطی است که در آن اقتصاد بتواند با تورم مبارزه کند و تورم را مهار کند. آيا در شرايط کنونی اقتصاد ايران می شود اصولا اين صفرها را حذف کرد؟

در شرايط کنونی کشور يک مسئله ای که هنوز جا نيافتاده اين است که تاثيرات حذف يارانه ها روی قيمت ها چطور خواهد بود، هنوز وقت لازم است که عملا ديده شود که چقدر حذف يارانه ها پخش می شود روی انواع اقسام قيمت ها. بنابراين تغيير پول در اين مرحله ممکن است يک مقداری اين پوششی باشد که چقدر تاثير حذف يارانه ها روی قيمت ها موفق بوده يا نبوده.

ولی بازهم بستگی پيدا می کند به اين که دولت چقدر در کنترل تورم مصمم باشد برای اين که هزينه بودجه خودش را سعی کند کنترل کند و زياد افزايش ندهد و در کنترل مقدار پول چقدر موفق باشد. اينها همه نکاتی است که بايد در طول چند سال آينده ديده شود. البته دولت هم در حال حاضر گفته که برنامه تغيير پول ممکن است در طول يکی دو سال انجام شود. بنابراين بايد ديد که عملا کی شروع می شود و اين موقعی که شروع می شود تا چه حد تورم در آن موقع مهار شده باشد.

حذف صفرها از اسکناس ها معمولا بيشتر يک فرآيند فنی است برای کم کردن صفرها و حجم پول. ولی در ايران اين بحث می شود که با حذف اين صفرها ارزش پول ملی ايران تومان يا ريال بالا می رود. حذف صفرها اصولا چه ربطی با بالا رفتن ارزش پول می تواند داشته باشد؟

معمولا وقتی ارزش پول داخلی يک کشور خيلی پائين می آيد نسبت به ارزش پولهای قوی تر مثل دلار يا يورو، مردم برای اين که از قدرت خريد خودشان به نوعی محافظت کنند، ترجيح می دهند به جای اين که پول داخلی نگاه دارند، پول خارجی نگاه دارند. معمولا اگر نسبت پول داخلی به پول قوی تر از ۲۰۰ واحد بالاتر رود، اين نشان دهنده ضعف خيلی زياد پول داخلی است.

اگر زير ۲۰۰ باشد، ممکن است همچنان خودش را نگاه دارند. ولی پول ايران در واقع هست ۱۱۲۰ تومان نسبت به يک دلار. بنابراين اين وجهه پول از بين رفته و مردم هم نسبت به قدرت خريد تومان و يا ريال خيلی مطمئن نيستند که در آينده اين چقدر قدرتش را حفظ کند. بنابراين سعی می کنند پول خارجی نگاه دارند. حالا دولت ايران در برنامه ای که مطرح کرده می خواهد هر يک ريال جديد معادل يک دلار شود. اين به نوعی احساس اين را می دهد که قدرت خريد پول داخلی بالا رفته. يک توهم روانی ايجاد می کند.

ولی در نهايت مهم اين است که اين چقدر موفق باشد از نظر کنترل تورم. دولت چقدر از نظر کنترل تورم موفق باشد. اگر موفق نباشد، به زودی همين يک ريالهای جديد تبديل شود به اين که مثلا فرض کنيد هزار ريال تبديل به دلار شود. بعد از اين تغيير پول چقدر موفق... هم در مرحله قبل و هم در مرحله بعدش چقدر موفق باشد به اين که اين تورم را کنترل کند. ولی يک تاثيرش اين خواهد بود که مردم يک مقدار بيشتری احساس می کنند که قدرت پول خودشان بالا رفته است.

منتقدان می گويند دولت به جای اين که به مسائل عمده اقتصادی و ايجاد فضای مناسب کسب و کار بپردازد، با اين کار کمکی به اقتصاد ايران نمی کند. نظر شما چيست؟

من فکر می کنم در نهايت اين قدم مثبتی است که واحد پول را عوض کنند. برای اين که واحد پول فعلی حجم خيلی زيادی از پول را ايجاب می کند که در معاملات رد و بدل شود و از نظر آماری اشتباهات متعددی ايجاد می شود، در حسابداری اشکالات متعددی ايجاد می شود. ولی در مجموع مسئله اين است که سرمايه گذارها چقدر باور داشته باشند به اين که دولت قدرت کنترل برنامه های اقتصادی را دارد و کنترل تورم را دارد.

در کوتاه مدت ممکن است همه منتظر شوند ببينند قيمت ها در چه حدی تثبيت می شود قبل از اين که بخواهند دوباره شروع به سرمايه گذاری کنند. ولی در بلند مدت اگر دولت موفق باشد که تورم را کنترل کند، سرمايه گذاری ها دوباره صورت می گيرد. ولی يک مسئله ديگر که در مورد سرمايه گذاری ها مطرح است اين است که بقيه برنامه های سياسی دولت در رابطه با وضعيت اقتصادی چطور باشد.

اگر دولت دائما در هر مرحله ای بخواهد برنامه های اقتصادی را تحت برنامه های سياسی خودش تغيير دهد، اين دوباره يک عدم اطمينان ايجاد می کند و سرمايه گذار نمی داند که بالاخره سرمايه گذاری کند يا نکند. برای اين که هر قدمی که بردارد ممکن است دولت بيايد بگويد نه اين کار را نمی توانيد بکنيد آن کار را می توانيد بکنيد.

بنابراين اين مسئله فقط محدود به اين نمی شود که تغيير مبنای پول به چه صورت خواهد بود. خيلی بستگی به اين دارد که عملا در مرحله بعدی دولت نشان دهد که چقدر برنامه های اقتصادی را پابرجا رويش می ايستد و هر دقيقه برنامه ها را تغيير نمی دهد.