« کاش تمام روستاهای ايران آباد باشند»

عبدالحميد شعرانی و دو تن از شاگردانش.

تا قبل از رفتن آقا معلم به کالو، کمتر کسی نام اين روستا را می دانست، اما با رفتن عبدالحميد شعرانی، معلم، برای تدريس در اين روستا و نوشتن همه اتفاقات مدرسه در در وب لاگش، ميهمانان ناخوانده از راه رسيدند.


بدين ترتيب، کالو، سوژه برای فيلمسازان و روزنامه نگاران و همچنين سوژه ای ناب تر برای عکاسان شد.
کالو، اما همچنان بی صدا در ساحل گرم خليج فارس زندگی می کند؛ فارغ از دغدغه روز و شب بچه های شهر نشين.


روستای جمال آباد کالو٬ در بيست کيلومتری بندر دير٬ استان بوشهر قرار دارد. جمعيت اين روستا ۳۵ نفر است٬ که هفت خانوار هستند.


در اين ميان، مدرسه ای هم که آقای شعرانی در آن تدريس می کند، تنها چهار دانش آموز دارد؛ مدرسه ای که تبديل به يک سوژه داغ خبری شده است.


عبدالحميد شعرانی در گفت و گو با « راديو فردا» در اين مورد که چگونه مدرسه چهار نفره کالو باز شد، صحبت کرده است.


چگونه به فکر افتاديد که بخواهيد اين مدرسه را داشته باشيد و چرا اصلا" با چهار نفر؟


اصلا" خودم هم نمی دانستم که چهار دانش آموز دارم. روز اول مدرسه با معلم راهنما رفتيم که مرا با روستا و با ساکنين آن آشنا کند٬. کتاب دانش آموزان را برديم. زمانی که به آنجا رفتيم٬ اين روستا اصلا" مدرسه نداشت.


همان سال، آموزش و پرورش منطقه٬ خانه ای در چند قدمی دريا برای مدرسه خريده بود.


خلاصه، با کمک معلم راهنما٬ بچه ها٬ پدر و مادرها٬ مدرسه را تميز کرديم و بعد از همين طريق معلم آنجا شدم.


روستا ۳۵ نفر ساکن دارد٬ ولی چرا شما فقط چهار شاگرد داريد؟


سه چهار دانش آموز ديگر هم هستند٬ که می روند شهر و در مقاطع راهنمايی و دبيرستان درس می خوانند. دانش آموز بيشتر ندارند.


وضع درسی بچه ها به شکل است؟ خانواده ها چه می گويند؟


وضع درسی بچه ها خوب است٬ بد نيستند٬ به خاطر اين که از طرف آموزش و پرورش مرتب به آنجا سر می زنند.


از وضعيت بقيه مدارس روستاهای اطراف خبر داريد؟ آيا بهتر از شما هستند يا شرايطی مشابه دارند؟ و يا اينکه٬ اصلا در آنها٬ مدرسه وجود دارد؟


آنجا هم هست٬ به فاصله حدود ده کيلومتری٬ يک مدرسه هست که البته مشکلات خود را دارد. حالا حسن مدرسه ما مطرح شدن و رسانه ای شدن آن از طريق وب لاگ است.


می توانم سئوال کنم که چطور به ذهنتان رسيد يک وب لاگ داشته باشيد؟


من وب لاگ نويسی را خيلی دوست داشت و با اينکه خودم هم قبلا مشکل داشتم، به طور مرتب پيگير آن بودم چون قدرت رسانه را درک می کنم.


البته در منزل ما نه کامپيوتر بود و نه اينترنت. اين کار را در بيرون از منزل انجام می دادم.



اين وب لاگ تا چه اندازه توانست به مدرسه برای شناخت آن کمک کند؟


وب لاگ باعث شد که توجه تعدادی از مسئولين به مدرسه جلب شود.


در ضمن، وبلاگ نويسی من باعث شد که جاده روستا آسفالت شود و يک فرد خير مدرسه ساز آمده است و در روستا مدرسه می سازد. اميدواريم که مدرسه برای ماه مهر آماده شود.


البته کارهای ديگری هم هست که انشاءالله انجام می شود.


آن روزی که شروع به تدريس در اين روستا با چهار دانش آموز٬ کرديد چه مشکلاتی پيش راه شما بود و الان وضعيت به چه شکل شده است؟ در واقع، از کار کردن تا چه حد راضی هستيد؟


در آنجا کار کردن لذت بخش است و اصلا سختی ندارد. سختی راه را هم می توان تحمل کرد٬ من هر روز شش کيلومتر راه را با موتورسيکلت می روم و برمی گردم.


از شاگردان خود تا چه اندازه راضی هستيد؟ اوايل٬ تا چه اندازه ارتباط برقرار کردن با اين بچه ها سخت بود؟


کار کردن که سخت است. به خاطر اينکه بچه های روستايی هستند و اصلا شهر نرفته اند.


اول، کمی مشکل داشتم که حالا ديگر کم کم خوب می شود. برای مثال، روابط عمومی آنها به خاطر آدم های مختلفی که به روستا می آيند، مثل راديو و تلويزيون خيلی خوب شده است.


از نظر درسی هم با اينکه والدينشان مشکل دارند و بی سوادند٬ راضی هستم. البته اگر آنها خوب نباشند٬ به اين معنی است که من حتما کار خودم را به خوبی انجام نداده ام.


آقای شعرانی! آيا آرزويی برای اين منطقه کوچکی که آن را تا اين اندازه معروف کرده ايد، داريد؟


من افق آرزوی خود را بزرگ می بينم. می گويم کاش تمام روستاهای ايران آباد باشند.