رضا دقتی٬ عکاس خبری تبعيدی ايرانی٬ بيش از ۳۰ سال است که از دريچۀ دوربين خود٬ جهان را می نگرد و آنچه را می بيند، با پشتوانه انديشه خويش٬ به ديد جهانيان می رساند.
رضا دقتی امروز به عنوان يک عکاس خبری مشهور٬ با نشريات مختلف دنيا همکاری دارد.
وی به تازگی با همکاری سازمان گزارشگران بدون مرز، کتابی به نام «يکصد عکس برای آزادی بيان» منتشرکرده است که همه عوايد فروش آن دراختيار اين سازمان قرار می گيرد.
رضا دقتی در کتاب جديد خود سفری شاعرانه به دنيای امروز دارد. گزينش اين عکس ها٬ دنيايی را نشان می دهد که در آن جنگ٬ فقر و قحطی وجود دارد. اما رضا دقتی تنها به نشان دادن ناهمواری ها بسنده نمی کند.
او در گفت و گو با رادیو « راديو فردا» می گويد: درآمد حاصل از فروش این کتاب به سازمان گزارشگران بدون مرز داده خواهد شد تا برای حمایت از خبرنگاران به کار گرفته شود.
آقای دقتی! در کتاب جدیدتان چه عکس هایی را منتشر کرده اید؟
رضا دقتی: نخواستم عکس هايی را چاپ کنم که تنها خرابی و جنگ و امثال آنها را نشان دهد٬ اما بيشتر عکس ها، زيبايی فرهنگ را نشان می دهد.
در مقايسه با چاپ کتاب های ديگر، از اين کتاب ۲۰۰ هزار نسخه چاپ شده است. اين تعداد در فرانسه٬ شايد تاکنون بالاترين تيراژ باشد و تمامی کسانی که در آن شرکت می کنند٬ از جمله خود من که عکاس هستم و آنهايی که کار نوشته را انجام می دهند٬ همۀ ما صد در صد درآمدمان را به گزارشگران بدون مرز می دهيم.
شايد اين مقداری کمک برای اين سازمان باشد که از حق خبرنگارانی که زندانی هستند يا خبرنگارانی که در صحنه کشته می شوند٬ و يا از خانواده های آنها پشتيبانی می کند.
در همين ارتباط، سازمان گزارشگران بدون مرز از خبرنگارانی که در گرجستان مرده بودند و خانواده آنها امکان بازگرداندن اجساد شان را به کشور خود نداشتند، حمايت کرد.
در اين کتاب٬ عکس های خود را با عکس احمد شاه مسعود، فرمانده نيروهای مخالف طالبان، شروع می کنيد. آيا اين اقدام به اين دليل است٬که شما در افغانستان سرمايه گذاری عاطفی کرده ايد يا اين که او را به عنوان يکی از مظاهر آزادی و صلح٬ در افغانستان به حساب می آوريد؟
- «در هيچ زمان٬ نگذاشتم که دوربين عکاسی من٬ يعنی کار من٬ آن چيزی که قلم من است٬ به خطا برود.»
درمقايسه با شناختی که من٬ در مدت ۱۷ سال از مسعود داشتم٬ متأسفانه آدم های کمی هستند٬ که ابعاد مختلف اين انسان را شناخته باشند.
يکی از ابعاد شخصی او که خيلی کم شناخته شده است٬ عشقی بود که به آزادی و آزادی بيان داشت.
بارها صحبت های ما بر سر همين مسئله بود٬ که بزرگ ترين ارزش يک جامعه چيست؟ او هميشه می گفت: آزادی، بزرگ ترين ارزش يک جامعه است که مردم آن جامعه بتوانند آن چيزی را که در دلشان هست، بگويند.
در جايی٬ شما هم آن چيزی را که دل تان می خواهد٬ توسط عکس گفته ايد. در عکسی، از زاويه بالا٬ از آلودگی دريای خزر عکس گرفته و در پايين آن نوشته ايد که به واسطۀ استخراج نفت و بهره برداری از نفت، آب دريای خزر آلوده شده است. آيا اين هم حرف دل شما است؟
در حقيقت٬ وقتی به عنوان خبرنگار از دريا عکس می گيريم٬ در آن مفهومی وجود دارد.
سال ها روی سوژه ای کار می کردم که در خيلی جاهای دنيا هم چاپ شد و از جمله، مجلۀ « نشنال جئوگرافی» هم آن را چاپ کرد. ازروی آن، کتاب هايی چاپ شد٬ به عنوان « نفت خزر».
در آن سوژه٬ غير از ايران البته در مدت شش ماه به کشورهای جمهوری آذربايجان٬ روسيه٬ قزاقستان و ترکمنستان و منطقه خودمختار داغستان روسيه سفرکردم.
طبيعی است که در اين شش ماه٬ به اندازه زيادی به خرابی ناشی از استخراج بی رویۀ نفت برخوردم؛ با تعدادی کارخانه های شيميايی عجيب و غريبی که اطراف دريای خزر وجود دارند و اينها٬ همينطور هنوز هم بی رويه مواد زايد آلوده خود را داخل دريا می ريزند.
من اينها را می ديدم و هم به عنوان فقط يک انسان و هم به عنوان کسی که در خود منطقه است٬ متأثر می شدم. اما در هيچ زمان٬ نگذاشتم که دوربين عکاسی من٬ يعنی کار من٬ آن چيزی که قلم من است٬ به خطا برود.
حقيقت اين است که دريای خزر متأسفانه دريای آلوده ای شده است. اصلا مناطقی در اين دريا وجود دارد که الان نام آن را منطقه مرده گذاشته اند. در آن مناطق، هيچ چيزی نيست و در آن ماهی هم زندگی نمی کند.
حتمأ بعد رسانه ای کتاب خود را که برای حمايت از آزادی بيان٬ و کمک به سازمان گزارشگران بدون مرز منتشر کرديد٬ در نظر گرفته ايد؟
صد درصد. به هر حال، تبليغات بسيار وسيعی در مورد اهميت آزادی مطبوعات و همينطور کشورهايی که آزادی مطبوعات را زير پا می گذارند، خواهد شد. اين کشورها به طور دائم رسوا می شوند.
اگر انتهای کتاب را نگاه کنيد٬ مقالات مفصلی دربارۀ رده بندی کشورهايی که در آنها آزادی مطبوعات وجود ندارد٬ نوشته شده است.
بله. در قسمتی از آن نيز سازمان گزارشگران بدون مرز٬ ايران و افغانستان را کنار هم گذاشته و از آنها به عنوان زندان روزنامه نگاران نام می برد.
شايد من در اين قسمت٬ با آنها موافق نباشم. زيرا آن چيزی که در ايران می گذرد و خبرهايی که در مورد وضعيت خبرنگاران ايرانی می آيد٬ اصلا ربطی به افغانستان ندارد.
در ايران حتی يک درصد از آزادی مطبوعاتی که در افغانستان وجود دارد٬ نيست.