یک صبح تابستانی به معبد سنام رفتم. باران تازه قطع شده بود و مه بامدادی جنگلهای کوه «اژدهای سپید» را پوشانده بود. تابستان کره کمشباهت به تابستان داغ و سوزان ایران نیست.
حتی در بلندیهای این سرزمین کوچک هم باد استوایی، گرما و باران و توفان را با خود به ارمغان میآورد. تا پاییز، که با خرمالوها و شکوفههای خوشبوی پاییزی از راه میرسد.
سنام سومین معبدی بود که برای مدتی در آن سکونت میکردم. پیشتر در نپال و تایوان در معبد بوداییان چند ماهی را گذرانده بودم، ولی معبد سنام، نخستین معبد «ذن» بود که به آن میرفتم.
پایان تابستان و آغاز پاییز، چیزی نزدیک به دو ماه را در این معبد ذن با راهبان بودایی زندگی کردم. در این مدت با آنها در فعالیتهای روزانهشان شرکت کردم. در اوقات فراغت هم عکس میگرفتم که این مجموعه از میان آنها انتخاب شده است.
«این دروازه از آسمان بر زمین آمده است» این واژگان چینی بیش از معنی لغوی معنای راهبانه دارند. واژگانی که بر دروازه معبد سنام حک شده است.
معبد سنام، مانند اغلب معابد قدیمی بودایی در کره، در کوه واقع است.
دلیل آن هم هجوم فرهنگی چین در هزاره نخست میلادیاست، زمانی که کنفوسیونیسم چینی، راهبان بودایی را بر آن داشت تا برای نجات دین خود به کوهها پناه ببرند.
بنای نخست معبد سنام هزار و ۲۰۰ سال پیش گذاشته شد. این معبد نقش بسیار مهمی در رشد و گسترش ذن در شبه جزیره کره دارد.
ذن واژه ژاپنیاست، وام گرفته شده از چان در زبان چینی که خود یا از واژه سانسکریت «ذیانه» (اندیشیدن) یا از واژه اوستایی «گیه» (زیستن) میآید. در فارسی امروزگاه از «مراقبه» به جای آن استفاده میشود.
این اتاق کوچک نیایشگاه بودیدارماست. یکی از حیرتانگیزترین راهبان مشرق زمین. کسی که «چان» را بیش از هزار و ۵۰۰ سال پیش در چین بنیان نهاد. دو روایت اصلی از زادگاه بودیدارما در دست است؛ یکی او را ایرانی و دیگریزاده هند مینامد.
زندگی بودیدارما آمیخته در افسانهها و روایتهای کمنظیریاست. از جمله آنکه ۹ سال در غاری، رو به دیوار، بیگپ و جنبشی به مراقبه مشغول بود. او از مهمترین راهبانیاست که بخشی از فرهنگ غرب و شرق آسیا را به یکدیگر پیوند داده است.
راهبان بودایی به سادهزیستی شهرهاند. حتی در کشور پیشرفتهای مانند کره. آب نوشیدنی سنام از چشمههای اطراف تأمین میشود.
انجام کارهای معمول روزانه، از آشپزی تا نگهداری از جنگل اطراف معبد و مهمتر از همه باغهای چای همه بر عهده خود راهبان است.
شدت توفانهای استوایی امسال در کره در ۱۰ سال گذشته بیسابقه بود. «برای راهبای تازه کار، کار زیادی هست که باید قبل از برف و زمستون انجام بشه»؛ این جمله را «سام چانگ» با لبخندی بر لب و اره برقی در دست گفت. با آن لبخند مرموز بیشتر از راهبان شبیه قهرمانهای فیلمهای ترسناک کرهای شده بود.
راهبان به جز تحصیل و مراقبه در دو نیایش گروهی و نیایشهای شبانه روزی فردی شرکت میکنند.
مهمترین نماز، نماز بامدادیاست. هر روز صبح ساعت سه و نیم بامداد، یک راهبه بقیه را با صدای آرام و شمرده بمبو از خواب بیدار میکند.
پس از نماز بامدادی راهبان به اتاقهای خود بر میگردند تا ساعت پنج صبح که زمان خوردن صبحانه است.
نهار در ساعت ۱۱ صبح و شام ۵:۳۰ عصر، از برنج، سوپی از مثلاً جوانه گندم یا خزه دریایی و سبزیهای پخته و ترشی کاهو تشکیل میشود.
در طول روز تا پاسی از شب نمازهای دیگر در نیایشگاه اصلی و نیایشگاه های کوچک اطراف ادامه دارد. در این معبد کوچک «میانگ» مشغول خواندن نماز است. او پیش از اینکه راهب شود قهرمان تکواندو بود.
نماز شامگاهی با نواختن طبلها و زنگها آغاز میشود. برای نواختن این طبلها و زنگها راهبان ماهها در گوش های از جنگل که برای این کار آماده شده، آموزش میبینند.
طی روز راهبان در اتاقهای خود به تحصیل آیین بودا میپردازند. این اتاق تحصیل و همزمان محل خواب سه راهب است.
ورود به این اتاقها برای دیگران، حتی برای راهبانی که در دوره تحصیل نیستند، ممنوع است. ولی «هیانگ ایل»، دوست پنجاه سالهای که به زبان کرهای باید او را «هیانگ نیم» یعنی برادر بزرگ خطاب کنم، گاهی در اتاق خود میزبان من است.
راهبان را از روی لباسهایشان میتوان شناخت. نوآموزی که قهوهای پوشیده است تازه به معبد پیوسته و وظیفه او طی یک سال تنها انجام کارهای کوچک و بزرگ است، تا ردای خاکستری راهبان را بر تن کند.
مراسم رداپوشی (به کرهای: سهگه) آغاز دوران رهبانیت، تحصیل و مراقبه جدیاست.
معمولاً خانواده راهبان برای تماشای این مراسم به معبد میآیند.
برای برگزاری این مراسم هر سال راهبان معابد دیگر از جمله به معابد بزرگ و مهمی مانند سنام میآیند تا ردای خاکستری و شال سرخرنگ راهبان ذن را به تن کنند. در مراسم رداپوشی، راهبان رده بالای کرهای و میهمانان خارجی، که معمولاً راهبان تبتی هستند، حضور دارند.
اینجا خانه سکوت است. راهبان هفتهها را در اتاقهای آن بدون تماس با جهان بیرون به مراقبه میپردازند. این نوع مراقبه در میان صوفیان نیز رایج است. به جز کسانی که غذا به داخل میبرند، هیچ کسی حق ورود به این خانه را ندارد.
طی نزدیک به دو ماهی که در این معبد گذراندم، شهروندان کرهای برای اقامتهای یکی دو روزه به سنام میآمدند. فرقی نمیکند که کسی بودایی باشد، مسیحی یا بیدین، وظیفه راهبان این است که مراقبه را به هر کسی که بخواهد آموزش دهند.
بوداییان بر این عقیدهاند که در هر انسان بوداییاست. و مراقبه از جمله کلیدهای بازگشت به اوست. آن «درنگ»، زمانیاست که انسان خود بودا میشود و برای همیشه از چرخه مرگ و زندگی، که چرخه درد است، رهایی مییابد.
تابستان در سیطره جیرجیرکهاست که تمام روز بیوقفه آواز میخوانند. تا کم کم غروب سرخرنگ خورشید از راه میرسد و جیرجیرکها کمی صدایشان را پایین میآورند. اینجا اتاق مهمانهایی مثل من است که خود راهب نیستند ولی زمان بلندی را در معبد میمانند.
اما در پاییز دیگر خبری از جیرجیرکها و بارانهای سیلآسا و توفانهای استوایی نیست. در یک صبح پاییزی با معبد سنام وداع گفتم. رو به آفتاب عکس گرفتن نتیجهاش این است که نور در دوردست، همه چیزهای نزدیک و پیش پا را در تاریکی فرو میبرد.
حتی در بلندیهای این سرزمین کوچک هم باد استوایی، گرما و باران و توفان را با خود به ارمغان میآورد. تا پاییز، که با خرمالوها و شکوفههای خوشبوی پاییزی از راه میرسد.
سنام سومین معبدی بود که برای مدتی در آن سکونت میکردم. پیشتر در نپال و تایوان در معبد بوداییان چند ماهی را گذرانده بودم، ولی معبد سنام، نخستین معبد «ذن» بود که به آن میرفتم.
پایان تابستان و آغاز پاییز، چیزی نزدیک به دو ماه را در این معبد ذن با راهبان بودایی زندگی کردم. در این مدت با آنها در فعالیتهای روزانهشان شرکت کردم. در اوقات فراغت هم عکس میگرفتم که این مجموعه از میان آنها انتخاب شده است.
ذن واژه ژاپنیاست، وام گرفته شده از چان در زبان چینی که خود یا از واژه سانسکریت «ذیانه» (اندیشیدن) یا از واژه اوستایی «گیه» (زیستن) میآید. در فارسی امروزگاه از «مراقبه» به جای آن استفاده میشود.