دیدگاههای حسن روحانی و آیتالله خامنهای در قلمرو فرهنگ و هنر با یکدیگر تعارض دارند (رجوع شود به مقاله «ایران: رویارویی فرهنگی خامنهای و روحانی»). این اختلاف نظر در زمینههای گوناگون خود را ظاهر ساخته است.
به همین دلیل، میان حسن روحانی و کل اصولگرایان به رهبری آیتالله خامنهای، بر سر دانشگاهها نزاعی جدی در گرفته است. وزرای پیشنهادی روحانی عزل شده یا اساساً رأی عدم اعتماد میگیرند. وزارت علوم به محل اصلی نزاع سیاسی روحانی و اصولگرایان تبدیل شده است. آیتالله علمالهدی، امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان رهبری، در ۲۵ آبان ۹۳ به نمایندگان ولی فقیه در دانشگاهها گفته است:
«الان در این دولت بزرگترین مشکل ما جریان فرهنگی است که در درجه اول این مشکل در دانشگاههاست. الان نزدیک به یکسال و اندی از این دولت میگذرد و مسئله وزارت علوم هنوز سامان درستی ندارد. مدتی وزیر داشت و بعد هم که بدون وزیر شد بدتر شد، لذا در محیط دانشگاهی باید نیروهای ارزشی با چنگ و دندان کارها را انجام دهند تا به جایی برسیم.»
این جنگ بر سر چیست؟ و اصولگرایان برای چه با چنگ و دندان به جان دولت افتادهاند؟
انقلاب فرهنگی اول احمدینژاد
وقتی دانشجویان دانشگاههای تهران برای اشغال سفارت آمریکا برنامهریزی میکردند، نمایندگان دانشگاه علم و صنعت (سیدنژاد و محمود احمدینژاد) با این کار مخالف بوده و میگفتند که اینک وقت زدن چپها و منافع شوروی است. به گفته یکی از دانشجویان خط امام:
«لیدرهای انقلاب فرهنگی آقایان احمدینژاد و سیدنژاد بودند... آن طیف مخالف تسخیر لانه چون دیدند دانشگاهها از دانشجویان مذهبی خالی شده و نقش چپها پررنگ شده، آمدند و انقلاب فرهنگی را راه انداختند. یک قسمت از این کار تعطیلی دانشگاهها بود و بخش دیگرش بیرون کردن عده زیادی از دانشگاه. وگرنه این کار هیچ تغییر اساسی و قابل قبولی در حوزه فرهنگ در برنداشت. انقلاب فرهنگی به نوعی در مخالفت با تسخیر سفارت انجام گرفت. در اصل آنها به دنبال راهی دیگر برای نشان دادن خودشان بودند که اگر حمایتی از آن نمیشد شاید سرانجامی هم نمییافت اما این عمل دو مدافع مؤثر پیدا کرد، یکی آیتالله خامنهای از طیف روحانیون عضو شورای انقلاب و یکی هم عبدالکریم سروش که نماینده روشنفکران بود. وقتی این دو نفر حمایت کردند، امام هم تعطیلی دانشگاهها را تأیید کردند» (البته دکتر سروش بارها توضیح داده که در تعطیل کردن دانشگاهها هیچ نقشی نداشته است، و مدعای گوینده حمایت پس از عمل تعطیل کردن است).
انقلاب فرهنگی با هدف اسلامی کردن دانشگاهها، هیچ دستاوردی جز تعطیلی دانشگاهها، تسویه استادان و دانشجویان، نظام گزینش سخت گیرانه جدید، و...نداشت.
«دیگری» انقلاب فرهنگی
«هویت»ها بر مبنای تمایز «ما» از «دیگری» ساخته میشوند. برای «هویتسازی» باید «غیر» یا «دیگری»ای ساخت که دشمن به شمار میرود. انقلاب فرهنگی علیه کمونیستهای خداناباور بود. آنان خطرناکترین و سازمانیافتهترین رقیب بودند. کمونیستها «دیگری» انقلاب فرهنگی بودند. تعطیل کردن دانشگاهها، طرح سرکوب گروههای کمونیستی را سهلتر کرد. دانشگاهها که گشوده شدند، دیگر از گروههای کمونیستی در آنجا خبری نبود.
با حذف آنان، «دیگری»های جدیدی ساخته شد. لیبرالها از قبل از انقلاب دشمن و جاده صافکن امپریالیسم به شمار میرفتند. نظام پس از کمونیستها و لیبرالها، به سراغ مذهبیهای دگراندیش رفت. روشهای سرکوب دانشگاه متنوع و تشدید شد، اما برخلاف هدف آیتالله خمینی، آیتالله خامنهای و دیگر طراحان و مجریان انقلاب فرهنگی، دانشگاه سکولار و لیبرال باقی ماند.
به همین دلیل، آیتالله خامنهای سالها بعد، در ۲۰ مهر ۷۰ به اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت:
«دین را باید در دانشگاهها زنده کرد. دانشگاه ما بیدین متولد شده است؛ این که روشن است. دانشگاه به سبک کنونی، از ابتدا بیدین متولد شده؛ یعنی طراحی کردند که دانشگاه، بیدین زاییده بشود. این معنایش آن نیست که فلان مؤسس یک دانشگاه، آدم متدینی بوده یا نبوده؛ اصلًا به آن ربطی ندارد؛ بنای دانشگاه، یک بنای غیر دینی، بلکه ضد دینی بوده است؛ مثل روشنفکری کشور ما، که از ابتدا بیدین متولد شده است.»
او هیئت سکولار، حوزه سکولار، سینمای سکولار، مردمسالاری سکولار، دانشگاه سکولار، و...نمیخواهد. اما روابط و نهادهای اجتماعی تابع میل خودسرانه او نیستند. به گفته خامنهای، دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، دوران گرایشها و مفاهیم سکولاریستی بود.
انقلاب فرهنگی دوم احمدینژاد
دوران ریاست جمهوری هشت ساله احمدینژاد این فرصت را به او داد تا انقلاب فرهنگی دیگری در دانشگاهها به راه بیندازد. احمدینژاد تأیید کامل آیتالله خامنهای و کل اصولگرایان را در دست داشت. به سرعت همه رؤسای دانشگاهها و دانشکدهها و تا پایینترین سطوح مدیریتی را تغییر داد.
حالا وقت آن بود که نیروهای فاقد صلاحیتهای علمی خودشان را بر صدر بنشانند و نشاندند. از طرف دیگر، تعداد زیادی از نیروهای خود را به عنوان دانشجو در مقاطع مختلف کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری به کار گرفتند. قانون و ضابطه هیچ ارزشی برای او نداشت. اصولگرایان پاداش افراطیگریشان را دریافت میکردند.
استادان غیرخودی، از جمله اصلاحطلبان، برکنار و بازنشسته شده و نیروهای اصولگرای افراطی جایگزین آنان شدند.
چند هزار نفر بورسیه غیرقانونی یکی از اقدامات کوچک احمدینژاد بود. دانشگاهها را به روزی انداختند که اینک پایان نامه آماده برای رشتههای مختلف بین ۶۰۰ هزار تا سه میلیون تومان به فروش میرسد. سرقت علمی گسترش یافته و کسی را یارای مبارزه با آن نیست.
دانشگاهی که در دوران اصلاحات تا حدود زیادی زنده و حرکتآفرین بود، با نظم پادگانی سرکوب و خفه شد. حضور بسیج دانشجویی تقویت شد و شهدای گمنام روانه دانشگاهها شدند تا در آنجا بیارامند.
آیتالله خامنهای در دوم شهریور ۸۷، اقدامات احمدینژاد در این زمینهها را تحت عنوان مبارزه با گرایشهای سکولاریستی در بدنه نظام تأیید کرد. او به احمدینژاد و اعضای کابینهاش گفت:
«گرایشهای سکولاریستی - که متأسفانه باز داشت در بدنهی مجموعهی مدیران کشور نفوذ میکرد - جلویش گرفته شد. نظام انقلابی، بر مبنای دین و بر مبنای اسلام و بر مبنای قرآن شکل گرفته و به همین دلیل از حمایت میلیونی این ملت برخوردار شده و جانهایشان را کف دستشان گرفتهاند و جوانهایشان را به میدانهای خطر فرستادهاند؛ آن وقت مسئولان یک چنین نظامی دم از مفاهیم سکولاریستی بزنند؟! "یکی بر سر شاخ و بن می برید"؛ یعنی خودشان بنشینند و بنا کنند بنِ اینمبنا و قاعده را کلنگ زدن! خیلی چیز خطرناکی بود. خب، الحمدللَّه اینها جلویش گرفته شد.»
از دانشگاهها میترسند
اصولگرایان میدانند که دانشگاه هیچگاه با آنان نبوده و نخواهد بود. آنان به شدت نگران وضعیت دانشگاهها هستند. اگر فضای دانشگاهها غیرامنیتی شود و دانشجویان بتوانند مجالس سخنرانی و مناظره داشته باشند، هویت غیرخودی دانشگاه آشکار خواهد شد.
در چنان شرایطی، دانشجویان در نقش سازمادهنده ظاهر شده و میتوانند بر تحولات سیاسی و ساختار سیاسی تأثیرگذار باشند. ثأثیری که قطعاً به زیان اصولگرایان خواهد بود. آیتالله خامنهای مخالف دانشگاه بسیجکننده است، برای اینکه به نتیجه بسیجکنندگی دانشجویان اطمینان ندارد. اگر محصول سازماندهی دانشجویان مانند سازمان بسیج به ریاست سردار نقدی بود، قطعاً از آن دفاع میکرد و آن را ارزشی والا به شمار میآورد.
بدین ترتیب، ساختار دانشگاه به گونهای است که با همه دستکاریها، مومی نیست که به شکل دلخواه در آید. از این رو، کنترل و سرکوب، تنها راه پیش روی اصولگرایان در مقابله با دانشگاههاست.
خامنهای خشنود بود که احمدینژاد به دورانی پایان بخشید. اما او اشتباه میکرد و میکند. مرگ مرتضی پاشایی نشان داد که او اشتباه میکند (رجوع شود به مقاله «حاشیه و متن مرگ مرتضی پاشایی»). موج جمعیت موجب حیرت بسیجیان شد. یک فعال سایبری حزباللهی نوشت:
«محل کار ما، چهارراه حافظ (کالج) است و در نزدیکی تالار وحدت و برنامه تشییع مرحوم پاشایی ...ترافیکی که ایجاد شده بماند. دیر رسیدن به محل کار هم ایضاً. اما تغییر ذائقه مردم عجیب متحیرم کرده! مثل مور و ملخ آدم ریخته. از همهجور تیپهای اجتماعی هم هست. از خوش حجاب تا بدحجاب. از ریشو تا سهتیغه. همه هستند...آقایان فرهنگی! به کجا چنین شتابان بردیم مملکت را؟! چه بلایی سر ذائقه اجتماعی و فرهنگی خلقالله آوردیم؟! چه کردیم که محوریت کنشهای اجتماعی اینطور دستخوش تغییرات بنیادین شد؟!»
تناقض دانشگاه
اصولگرایان به رهبری آیتالله خامنهای نمیخواهند تغییر و تحولی در دانشگاهها پدید آید. چون اکثریت طبقه متوسط تحصیل کرده با آنان نیست. ممکن است دانشگاهیان در اثر سرکوب و هزینه بالای فعالیت چیزی نگویند، اما افکار و گفتار و رفتارشان (سبک زندگی) با اصول رسمی نظام یکسان نیست.
روحانی وعده داده بود تا به دانشگاهها استقلال ببخشد. این چیزی است که مطلقاً مقبول خامنهای و اصولگرایان نیست. در طی مدت ریاست جمهوریاش، افرادی را برای سرپرستی یا وزارت علوم معرفی کرد که مقبول اصولگریان نبودند: جعفر میلیمنفرد، جعفر توفیقی، رضا فرجیدانا (۹ ماه وزارت)، محمود نیلی احمدآبادی، فخرالدین دانش آشتیانی. مجلس همه اینها را به عنوان فتنهگران رد صلاحیت کرد.
این خط مشی را شخص خامنهای دیکته کرده بود. او در پنج شهریور ۹۳ در دیدار با رئیسجمهور و اعضای دولت گفت: «مسئله فتنه و فتنهگران، از مسائل مهم و از خطوط قرمز است که آقایان وزرا باید همانگونه که در جلسهی رأی اعتماد خود بر فاصلهگذاری با آن تأکید کردند، همچنان بر آن پایبند باشند.»
در زمان رأی اعتماد به دانش آشتیانی، آیتالله علمالهدی گفت: «گزینه پیشنهادی جدید دولت برای تصدی وزارت علوم نخستین کسی است که با شکلگیری بسیج دانشجویی مخالفت کرد در حالی که امام بسیج را مرزبان انقلاب دانستهاند، و چنین شخصی نمیتواند با این تفکرات در این نظام و انقلاب دانشگاه را که یکی از حساسترین حوزههای کشور است اداره کند. دانشجویان هم باید باحفظ آرمانخواهی دینی در این جریان بایستند. این تکلیفی است که مقام معظم رهبری مشخص کردند.»
این خبر هم جالب توجه بود که سخنگوی فراكسيون رهروان (وابسته به علی لاريجانی) گفته است: «آشتيانی ضمن مخالفت با درخواست نمايندگان درخصوص تبری از فتنه گفت با اين كار از مجلس رأی میآورم ولی بعداً شرمنده دوستانم خواهم بود». گویی اصولگرایان در آرزوی توبه از مشارکت در جنبش انتخاباتی سبز میسوزند و میسازند و با تکرار این درخواست، یاد و خاطره آن جنبش را زنده میدارند.
وزیر و سرپرستان وزارت علوم، گامهای کوچکی به سوی تغییر برداشتند که با مخالفت شدید مجلس و مقاومت شدیدتر شورای عالی انقلاب فرهنگی مواجه شد. با گذشت بیش از ۱۴ ماه از ریاست جمهوری روحانی، هنوز اکثر رؤسا و مدیران دانشگاههای دوران احمدینژاد بر سر کارند.
مشکل اصولگرایان این است که تمایزی میان دانشگاه و سپاه/بسیج قائل نیستند. دولت- به روایت لویی آلتوسر- دارای دو ساز و برگ است: الف- دستگاه سرکوبگر دولت (ارتش، پلیس، دادگاهها، زندانها، و...). ب- دستگاه ایدئولوژیک دولت (نظام کلیساهای گوناگون، نظام مدارس و دانشگاههای دولتی و خصوصی، رسانههایی چون رادیو و تلویزیون و مطبوعات، احزاب، و...). ابعاد سرکوبگرانه دولت، مناسبات زور مستقیم و عریان را به نمایش میگذارند. اما ابعاد ایدئولوژیک، جهانبینیها و برداشتها و نظامهای مفهومی را مقبولیت میبخشند.
مدارس و دانشگاهها و رسانهها باید به عنوان ساز و برگ ایدئولوژیک در سطح جامعه مدنی برای دولت مشروعیت سازی کنند، نه آن که خودشان به بخش سرکوب تبدیل شوند. به تعبیر گرامشی، با زور صرف نمیتوان حکومت کرد، با قدرت فرهنگی- هژمونی- باید رضایت مردم تحت سلطه را به دست آورد. جهان «عامه فهم» توسط این گونه نهادها ساخته می شود، نه آن که دانشگاه به بسیجی دیگر تبدیل شود.
آیتالله جنتی هم ضمن تشکر از رأی عدم اعتماد به وزرای پیشنهادی، به دلیل حمایت آنها از جنبش سبز، فرمان داد: «دولت تفکر بسیجی را در کشور و وزارتخانهها حاکم کند، افراد افراطی را جذب نکند و افراد معتدل را و بچه بسیجیها با تفکر بسیجی را طرد نکند و همین بچه بسیجیها در آینده باید کارها را به دست بگیرند و فساد نکنند».
اصولگرایان معتدل هم میدانند که این روش قابل دوام نیست. احمد توکلی یکی از نیروهای معتدل اصولگرایان است. او پس جنبش انتخاباتی سبز گفت که در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ قصد نداشت که به احمدینژاد رأی دهد، منتهی در دو راهی گیر افتاده بود. به گفته او، مهندس موسوی و احمدینژاد میخواستند به نظام ضربه بزنند. با این تفاوت که موسوی قادر به بسیج اجتماعی گسترده بود و احمدینژاد فاقد پایگاه اجتماعی که بتواند کسی را علیه نظام بشوراند. به همین دلیل وی به احمدینژاد رأی داده است.
توکلی در ۲۴ آبان طی نامهای به حسن روحانی نوشته است که فتنه همچنان خط قرمز مجلس است. منتهی اگر شما قصد دارید تا وزارت علوم را به یکی از اصلاحطلبان بسپارید، مدیر موفق خوشسابقه اصلاحطلبی را معرفی کنید که در فتنه (جنبش سبز) هیچ نقشی نداشته باشد، تا مجلس به او رأی دهد. توکلی به این یادآوری نامه خود را پایان داده است:
«حتماً به خاطر دارید که من تنها اصولگرایی بودم که ترجیح خود را بر اصلاحطلب بودن وزیر علوم اعلام کردم و در جریان رأی اعتماد به آقای دکتر فرجیدانا نیز با دوستانم کمک کار بودهام. پس میتوانید این سخنان را از سر خیرخواهی بدانید و راه حل را بپذیرید.»
نکتهای را که احمد توکلی فهمیده، دیگر اصولگرایان قادر به فهم آن نیستند. وزیر علوم باید مورد قبول دانشگاهیان بوده و استقلال دانشگاه را تعقیب نماید.
اینک حسن روحانی در آخرین گام محمد فرهادی را به عنوان وزیر به مجلس معرفی کرده است. فرهادی با این که یکی از اعضای کابینه مهندس موسوی و محمد خاتمی بوده، اما چهرهای بیشتر غیرسیاسی از خود به نمایش گذاشته است. با این همه، او یکی از امضاکنندگان نامه مرداد ۱۳۸۸ به مراجع تقلید است. محمد نجفی، سرپرست فعلی وزارت علوم، به بهانه امضای همین نامه نتوانست برای وزارت آموزش و پرورش از این مجلس رأس اعتماد بگیرد.
اصولگرایان وزیری میخواهند که روند دوران احمدینژاد را دگرگون نسازد. فسادها تداوم داشته باشد. فتنه اسم رمز رانتخواری است. نظامی که براساس تبعیض- یعنی حکومت حق ویژه فقیهان است- بنا شده، تبعیض را هم گسترش داده و میدهد. فرهادی رأی اعتماد بگیرد یا نگیرد، جنگ بر سر دانشگاهها تداوم خواهد یافت.
-----------------------------------------------------------------------------------------
* نظرات طرح شده در این یادداشت، الزاماً انعکاس دیدگاه رادیو فردا نیست.