در چهل و دومین جشنواره فیلم روتردام، تعدادی از فیلمهای بلند و کوتاه ایرانی در یک بخش ویژه به نمایش در آمدند. بخش مهمی از این فیلمها به فاصله چند روز در جشنواره یوتبوری سوئد هم به روی پرده رفتند و قرار است تعداد کمی از آنها در جشنواره فجر نیز به نمایش در آید. به همین بهانه نگاهی داریم به دو فیلم بلند از این مجموعه:
داروگ: نگاهی تمثیلی در نقد ساختار تقسیم قدرت در ایران امروز
وجه متمایز سینمای متأخر ابوالفضل جلیلی در مقایسه با آثار نخستین او، تمرکز بر قصهگویی و شخصیتپردازی است. روندی که پس از «ابجد» و به خصوص از «گل یا پوچ» و «حافظ» شکل گرفته بود، حالا در داروگ به کمال نزدیک شده. شخصیتهایی به نظر سرگشته و نامتعارف که در فضایی ظاهراً آبسورد انگار به دنبال هیچ اند، اما در نگاهی دقیقتر میشود عمق و بینش و جدیت و فهم و دغدغههای آنها را ورای آن چیزی که مینمایند دید و فهمید. از این نظر شخصیتها نزدیکی زیادی به شخصیت خود فیلمساز دارند.
بر خلاف اظهار نظر منتقدان جدی آثار جلیلی در دوران پر کاری او در دهه هفتاد و اشاره آنها به نابلد بودن وی در قصهپردازی، سه فیلم آخر او و به ویژه داروگ فیلمنامهای کمنقص و شخصیتپردازی و کارگردانی تحسین برانگیزی دارند.
قصه داروگ در ظاهر بسیار ساده و سر راست است، بدون هیچ اشاره سیاسی یا حتی تلاشی آشکار برای نقد اجتماعی: یک دانشجوی اخراجی که با دستیارش در یک کانتکس در حاشیه شهر زندگی میکند، به کسوت «شر خر» در آمده و از راه پاس کردن چک های برگشتی روزگار میگذراند، و در این راه با سرسختی سر دسته گروههای مختلف و آدمهای «گردن کلفت» دچار آسیبهای جسمی و روحی میشود. خرده داستانهای متعددی که در اطراف کانکس و در حاشیه شهر میان او -یوسف سعیدی- و مشتریها و آدمهای فرعی دیگر شکل میگیرد، بخش مهمی از فیلمنامه را شکل میدهد و خط اصلی داستان با مهاجرت یوسف به انتها میرسد: داستانی مستقل، قائم به ذات، به دور از گرایش به رئالیسم اجتماعی یا ادعایی در این باره.
شخصیت نامتعارف یوسف و بقیه آدمهای فیلم اساساً هرگونه پیوند با دنیای واقعی پیرامون فیلمساز را از ذهن تماشاگر دور میکند. اما همین ویژگی، به خلق دنیایی تمثیلی میانجامد که فیلم معنایش را در آن پیدا میکند.
از این منظر، داروگ تمثیلی است از ساختار تقسیم قدرت در جامعه و سیاست ایران امروز. خردهداستانهای فیلم بر منبای بیقانونی، فساد، بیاخلاقی و رفتارهای «خودسرانه» صاحبان قدرت (شخصیتهای قصه) و در دنیایی شکل میگیرد که فرسنگها از دموکراسی، عدالت، تمدن و انسان فاصله دارد و قربانیانش دو گروه ناتوانها و پایبندان به اخلاقند.
اگر تیتراژ آغازین فیلم را ندیده بگیریم، این وجه تمثیلی میتواند به برداشت و خوانشهای مخاطب بستگی داشته باشد. اما جلیلی تیتراژ را با استفاده از عکسهای واقعی از اعتراضات مردمی در ناآرامیهای پس از انتخابات و با همراهی قطعه داروگ شجریان ساخته و به این شکل در همان ابتدا به دغدغه اصلیاش اشارهای گذرا اما مستقیم کرده است. اشاره ای که خیلی زود و با اوج گرفتن تنش داستان، به طور موقت فراموش میشود.
بخشی از تیتراژ، ماشین چاپخانهای را نشان میدهد که در حال چاپ نام چند دانشجوی اخراجی و مشخصات و رشتهشان است. یوسف، شخصیت اصلی، یکی از آنهاست که در طول فیلم روشن میشود هویتش را پنهان کرده و بریده روزنامهای را که نمیدانیم درباره وی چه نوشته را هم در گوشهای از کانکس پنهان کرده. بسنده کردن جلیلی به همین مقدار، با یک نوع زیرکی همراه است که به عوض به تکرار گفتهها و بازگویی وقایع، به طرح سؤال و کنجکاوری میپردازد.
داروگ، یکی از مهمترین و ارزشمندترین فیلمهای دهه اخیر سینمای ایران است که با حفظ فاصلهای بسیار دور از دایره سیاست، به تماشاگر برای بازخوانی اوضاع سیاسی پیرامونش نهیب میزند و وی را به تفکر در این باره فرا میخواند.
۱۱۱ دختر: فیلمی شریف، نجیب و احترامبرانگیز
نخستین ساخته مشترک ناهید قبادی و همسرش بیژن زمان پیرا یک فیلم جادهایاست که مضمونی طنزآمیز دارد. ۱۱۱ دختر کرد در نامهای به رئیسجمهور تقاضا میکنند که به دلیل کمبود مرد در روستای دورافتادهشان، امکان ازدواج ندارند و در صورت عدم رسیدگی به مشکلاتشان از سوی دولت، به یک خودکشی جمعی دست خواهند زد. نماینده تامالاختیار رئیسجمهور با یک راننده و یک راهنمای نوجوان محلی در جستجوی این ۱۱۱ دختر راهی مناطق کردنشین میشود تا قبل از ضربالاجل، با آنها دیدار کند.
فیلمنامه فیلم را بهمن قبادی برادر ناهید قبادی نوشته است. همچون دیگر آثار قومگرایانه قبادی، این فیلمنامه نیز با رویکردی تراژیکمیک نوشته شده است. خط اصلی داستان، حکایت محرومیتهای زنان کرد را بازگو میکند و داستانها و موقعیتهای فرعی، چاشنی طنز دلچسب و نشانهدار معمول قبادی را با خود دارند.
برای موفقیت در کارگردانی چنین اثری ایجاد تعادل میان تلخی تراژیک قصه و لحظات طنز جاری در فیلم و رفت و آمدهای مکرر میان این دو لحن، مهمترین عامل به شمار میآید. تنها نقطه ضعف فیلم نیز در همین عدم ایجاد توازن در لحن است. در عوض، خلق لحظات طنز شیرین، حفظ ضرباهنگ در تناسب با فیلمنامه جادهای، فیلمبرداری درخشان حمید قوامی و بازیهای خوب ۱۱۱ دختر را به اثری مفرح بدل کرده که به جز مخاطب خاص جشنوارهای، برای مخاطب عام ایرانی و فرنگی نیز جذاب است. در شرایطی که به خاطر وضعیت تراژیک سینمای کمدی ایران سالنهای نمایش فیلم عملاً خالی طنز پرمایه و خنده و تفریح شده، موافقت با اکران این فیلم در ایران میتواند پای تماشاگران زیادی را به سینماها بکشاند.
نگاه جاری در فیلم نگاهی بسیار معتدل و دور از بازیهای سیاسی یا رویکردهای سیاسی معمول در سینماست. خواستههایی که در ۱۱۱ دختر مطرح میشود بیشتر از آن که لحنی سیاسی به خود بگیرد ماهیتی مدنی دارد، آدمها -کرد و غیر کرد- سفید و سیاه نیستند، دیالوگهای میان آدمها با تأکید بر مفهوم «دیالوگ» داخل گیومه نوشته شدهاند و دنیای فیلم، دنیای احترام برانگیزی است که در آن آدمها به هم و به خود احترام میگذارند. در دنیایی چنین، حتی شوخیها و لطیفههای قومی هم با احترام اجرا میشوند و همه اینها، نشانگر دغدغههای انسانی دو فیلمساز پر نفس است که ظاهراً حرفهای زیادی برای گفتن به زبان سینما دارند.